زندگی در سرزمین آریایی
دانشجویان فارسی آموز خارجی در ایران کتابنخواندن، غذاهای خوشمزه، تعارفهای عجیب و حس کمک به خارجیها را از ویژگیهای بارز ایرانیان میدانند
حمید رضا بوجاریان_خبرنگار
دانشجویان خارجی در حال تحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی به غذاهای ایرانی علاقه زیادی دارند. چلوکباب و قرمهسبزی ازجمله غذاهایی است که خارجیها مشتاق خوردنش هستند اما هیچچیز جای آبگوشت را برای آنها پرنمیکند. خوردن آبگوشت و نحوه درستکردن آن، از تفریحاتی است که دانشجویان زبانآموز در مرکز آموزش زبان و ادبیات فارسی به اتباع بیگانه دانشگاه علامه طباطبایی همواره به تجربه آن علاقه نشان میدهند و درفضای مجازی از این غذای اصیل ایرانی به نیکی یاد میکنند. هرچند این دانشجویان از دلمه، برنج ایرانی، خورشت قیمه و چند غذای دیگر زیاد خوششان نمیآید و دوست ندارند طعمش را برای مدت زیادی بچشند.
حیاط مرکز با اینکه دنج و جمع و جور است، فضای دلنشینی دارد. حوضی پر آب و فوارهای که آب را تا یکی 2متر به بالا پرتاب میکند، جلوه زیبایی به محوطهای که دور تا دورش را آجرهای قهوهای زیبایی احاطه کرده، بخشیده است. گوشه حیاط سرگرمیای میتوان پیدا کرد که گویا طرفدار زیادی بین زبانآموزان خارجی دستکم بین چینیها و روسها ندارد. «فوتبالدستی» گوشه حیاط مدتهاست خاک میخورد و دعوت از دانشجویان چینی برای بازی، با جواب منفیشان همراه میشود. زنگ تفریح دانشجویان است و آنها بعد از کلاسی دوساعته مشغول استراحت در محوطه حیاط کوچک مرکز آموزش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامهاند؛ فرصتی که باعث میشود سر صحبت را با برخی از آنها باز کنم و درباره ایران و مردمش بپرسم.
وای چقدر بچه!
خیلی شیرین و خودمانیاند. زبانآموزان چینی درکلاس کوچکی، درس ایرانشناسی میخوانند. کتابهای درسیشان با کتابهای درسی دانشآموزان کاملا فرق دارد و مطالبش را مسئولان دانشگاه علامه طراحی و تدوین کردهاند تا زبانآموزان با کمک آن بتوانند با ایران و شهرهای مختلفش و سوغاتیهایی که دارد آشنا شوند. بیشتر بچههای کلاس ایرانشناسی چینی هستند و مربیشان خانم معلمی جوان است که با حوصله و کلمه به کلمه سعی میکند به دانش زبانآموزان کلمهای اضافه کند. آنچه بیش از هر چیزی جلب توجه میکند اسامی ایرانی زبانآموزان فارسی است؛ از ریحانه و پوریا گرفته تا شیوا و اسامی دیگر؛ اسامیای که زبانآموزها درباره وجه تسمیه آن چیزهای زیادی میدانند و اسم ایرانیشان را دوست دارند.«لیو لی تیانگ» یا همان پوریا 2ماه است که مهمان ایرانیها درمرکز زبان و ادبیات فارسی دانشگاه است. با لهجه چینی - ایرانی و حس شوخطبعیای که در او موج میزند از علاقهاش به فرهنگ و ادبیات فارسی میگوید: «من در دانشگاه بینالمللی مطالعات شانگهای، زبان و ادبیات فارسی میخونم. برای اینکه زبان فارسیم تکمیل بشه باید میومدم تهران. الان دوماهه که تهرانم و 2ماه دیگه هم کلاسهام ادامه داره تا دورهم تکمیل بشه تا برگردم شانگهای. میخوام وقتی دورهم تکمیل شد و مدرکم رو در رشته زبان و ادبیات فارسی گرفتم، استاد این رشته در دانشگاه بشم. ایران تاریخ طولانی داره و فرهنگ ایرانی هم خیلی جالبه؛ مثل ادبیات فارسی و شعر که خیلی طرفدار داره.» تمدن کهن ایرانی و چینی باعث شده، فرهنگ دوکشور و سبک زندگی مردم ایران و چین شباهتهای زیادی به هم داشته باشد؛ شباهتهایی که باعث شده، زبانآموزان چینی راحتتر دوری از کشورشان را تحمل کنند. «بعضی ضربالمثلهای زبان فارسی مثل «با یه تیر دو نشان زدن» مثل ضربالمثل چینیهاست. عین این ضربالمثل تو زبون ما هس. حتی احترام به بزرگتر هم مثل ایرانه. ما عید سال نو که میشه دور بزرگترهامون جمع میشیم و ناهار رو با هم میخوریم؛ مثل ایران که همه دورهم جمع میشن.»؛ لیو حرفش را با خنده ادامه میدهد: «فرق خانوادههای چینی با ایرانی اینه که هر خونواده یه بچه داره اما خونوادههای ایرانی یه دو جین بچه دارن. بچه زیاد تو خونوادههای ایرانی خیلی عجیبه و نمیتونم حتی 5 یا 6تا بچه رو تو یه خونواده چینی تصور کنم.»
رانندگی ایرانیها وحشتناکه
کلاسهایی که زبانآموزها در آن شرکت میکنند، کم تعداد اما مختلط است. دختر و پسر از ملیتهای مختلف در کلاس حضور دارند و نقطه اشتراک بینشان زبان فارسی است. ریحانه اسم ایرانی «هویانگ یوهانگ» است که او هم از چین راهی ایران شده تا با زبان و ادبیات فارسی بیشتر از قبل آشنا شود. او علاقهاش به زبان فارسی را مرهون مطالعه تاریخ ایران میداند: «ایران کشور متمدنیه. کتابهای تاریخی زیادی درباره ایران نوشته شده که با خوندنشون به ادبیات و زبان فارسی علاقهمند شدم. برای همین تو چین رشته ادبیات فارسیو انتخاب کردم.» هویانگ وقتی تصمیم میگیرد تا به ایران سفر کند، مخالفان زیادی پیدا میکند؛ مخالفانی که معتقد بودند ایران مکانی ترسناک برای چینیهاست؛ «همه میگفتن که ایران نرو. آنقدر از ایران تو رسانهها بد میگفتن که فکر میکردم با کشوری روبهرو میشم که خیلی خطرناکه. راستشو بگم وقتی هواپیما تو فرودگاه نشست با ترس و لرز از پلهها اومدم پایین. الان که مدتیه تو ایرانم و خیابونا و رفتار مردمو میبینم، احساس میکنم که همهچیز مرتبه و مشکلی نیست». او از بعضی چیزهایی که در فرهنگ و رفتار مردم دیده خیلی خوشاش نیامده؛ «نمیدونم چرا تو خیابونای تهران، رانندهها دستشون به فرمون ماشین نیست یا چرا اینقدر ویراژ میدن و از یه طرف خیابون به طرف دیگه میرن. رفتار رانندگی ایرانیها خیلی خطرناکه و اصلا فکرشو نمیکردم در کشوری با این همه تمدن، رانندگی مردم اینطوری باشه. توی چین، رانندهها بین خط رانندگی میکنن و اگه کسی قوانین رانندگی رو رعایت نکنه، حسابی جریمه میشه». هویانگ، مهربانی ایرانیها را دوست دارد و میخواهد مهماننوازیشان را با خود به شانگهای ببرد؛ «مردم تو کوچه و خیابون خیلی بههم احترام میذارن. اینقدر از این رفتار خوشم میآد که دوست دارم همونطوری که ازم استقبال میکنن، توی چین از ایرانیهای مقیم کشورم استقبال کنم و بهشون احترام بذارم تا در کشور من، احساس غریبه بودن نکنن».
املت با دستور پخت ایرانی
گودرز هم 2ماهی است که از پکن به تهران آمده. او در دانشگاه مطالعات زبانهای خارجی پکن درس میخواند. 3سال است در این دانشگاه درحال آموختن زبان فارسی است و به این دلیل بهتر از دیگر فارسیآموزان حرف میزند. او از اینکه از ایرانیها چیزهای زیادی یاد گرفته خوشحال است؛ «معمولا فارسیآموزها در خوابگاه غذا درست نمیکنن چون دانشگاه غذا برامون تهیه میکنه. روزهای جمعه این فرصتو داریم که خودمون آشپزی کنیم. منم چون آشپزی دوست دارم و دلم برای غذاهای چینی تنگ میشه رشته چینی درست میکنم. املت هم بلدم درست کنم. دستور پختش رو از دوستای ایرانیم گرفتم و خیلی ازش خوشم میآد. خوردن املت با نون بربری خیلی خوبه. اینم بگم کباب کوبیده و چلوکباب یه چیز دیگهاس». گودرز از اینکه غذاهایی در ایران به اسم چینی طبخ میشه هم تعجب کرده چون این غذاها تو چین نیست؛ «ما تو چین غذایی به اسم جوجهچینی که تو ایران معروف شده نداریم. جوجهچینیای که تو ایران به اسم چین پخته میشه شباهتی به جوجهچینی نداره. یه بار رفتم رستوران و جوجهچینی برام آوردن. تا حالا همچین غذایی نخورده بودم چون اصلا به جوجههای ما شبیه نبود. فکرکنم جوجههایی که به اسم چینی تو بازار میفروشن قلابیه و اینو مردم نمیدونن».
خوشنویسی مثل نقاشیه
21ساله است و از دانشگاه پکن آمده. ازسال 2017 یادگرفتن زبان فارسی را شروع کرده و دراین مدت، فارسیاش پیشرفت زیادی کرده است. نحوه صحبتکردنش به فارسی مانند بیشتر چینیزبانها که آخرین کلمه را مقداری کش میدهند شیرینی خاصی به فارسیصحبتکردنش داده. «وانگ چی» که اسم ایرانی هدیه را روی خودش گذاشته از دلیل علاقهاش به فارسی صحبت کردن میگوید: «پدرم علاقه زیادی به فرهنگ فارسی داره. وقتی دانشگاه رفتم، به پیشنهاد پدرم رشته زبان و ادبیات فارسیو انتخاب کردم. فکر میکنم فارسی از انگلیسی سختتره اما شیرینیای که زبان فارسی داره، انگلیسی نداره.» هدیه، 2ماه است به ایران آمده و در این مدت بیکار نبوده؛ هم سرکلاس درس فارسی رفته و هم با مردم حشر و نشر داشته است. به برخی شهرها برای آشناشدن با فرهنگ و رسومشان رفته است و خاطرات زیادی از این سفرها دارد؛ «رفتم قزوین و جاهای دیدنیش رو دیدم. حتی غذایی به اسم قیمهنثار خوردم یا بستنی زعفرونی خریدم که هیچ وقت چیزی مثل اون رو نخوردم». او برخی رسم و رسوم ایرانی را دوست دارد؛ رسمهایی که میگوید شبیه برخی اقوام در چین است؛ «بعضی قومیتهای ایران، لباسهای رنگیه قشنگی میپوشن که مثل برخی اقوام چینیه. فرهنگی که مردم ایران دارن مثل فرهنگ چین قدمت زیادی داره و به این خاطر شباهت زیادی بین رسومات ایرانیها با چینیهاس. گاهی حس میکنم خیلی غریبه نیستم و یه جورایی احساس خوبی از بودن تو ایران دارم». این دانشجوی چینی فارسیآموز، از برخی هنرهای ایرانیان به نیکی یاد میکند و میگوید: «توی ایران با هنری که اسمش خوشنویسیه آشنا شدم. خوشنویسی مثله نقاشیه اما خیلی قشنگتر از نقاشیکردنه و خیلی جذابه. ایرانیهای زیادی رو دیدم که نوشتنشون مثل خوشنویسیه و دوست دارم این هنر رو از اونها یاد بگیرم. خط ما هم شبیه خوشنویسیه اما خط چینی کجا و خوشنویسی کجا».
خانوادههای ایرانی گرمند
غیر از تعداد پرشمار دانشجویان چینی فارسیآموز، دانشجویان روس هم در طبقه بالای مرکز تحصیل میکنند. فارسیآموزهای روسی علاقه زیادی به حرفزدن با دیگران ندارند و به سختی راضی میشوند صحبت کنند. برخلاف فارسیآموزهای چینی که اسم ایرانی روی خود گذاشتهاند، دوست ندارند با اسمی غیر از اسم اصلی خودشان خطاب شوند. «ایرنا» یکی از این فارسیآموزهاست. او 3سال است که در مرکز زبانشناسی و مطالعات دانشگاه مسکو، فارسی میخواند؛ «دوست داشتم زبانهای شرقی و عربی رو یاد بگیرم. دانشگاهم زبانعربی نداشت و به این خاطر زبان فارسی رو انتخاب کردم. تا قبل از اینکه رشته زبان و ادبیات فارسیو بخونم، شناختی از ایران و فرهنگش نداشتم اما الان 3ساله زندگیم شده ایران و تحقیق دربارهش». ایرنا مثل بیشتر روسزبانها، سرعت بالایی در ادای کلمات دارد. سرعت بالا و لهجه روسیاش باعث شده فارسی را به شکل خاصی حرف بزند. او خانوادههای ایرانی را خانوادههایی گرم و صمیمی میداند و میگوید: «خونوادههای ایرانی مثل هوای ایران که گرمه، با هم گرم و صمیمی هستن. من خونوادههای اینطوری رو دوست دارم؛ مثل هوای گرم تهران.» ایرنا به جاهایی در تهران رفته که در زندگیش نرفته است؛ «من زورخونه رفتم و دیدم که اونجا چه کار میکنن. ورزشکردن با صدای ضرب و خواندن شعرخیلی جالبه. بعدا فهمیدم که زورخونه جاییه که مردم به افراد فقیرکمک میکنن بدون اینکه کسی بدونه اون آدمی که نیازمنده کی بوده». ایرنا،2ماه دیگر به مسکو برمیگردد اما برای ادامه تحصیلاتش درمقطع فوقلیسانس، دوباره به ایران میآید. او همراه با دیگر دانشجوها غذا را در رستوران میخورد اما میگوید: «وقتی رستوران میریم، خونوادههای زیادی رو میبینم که دستهجمعی برای خوردن غذا اومدن؛ از بچههای کوچیک تا پیرمردها و پیرزنها. ایرانیها هرجا میرن دستهجمعی هستن که اینطوری خیلی بهشون خوش میگذره. توی روسیه و خیلی از جاها اینطوری نیست و جوونها با جوونها و بزرگترها با بزرگترها بیرون میرن و کم پیش میآد خونوادهها دستهجمعی جایی برن».
مهماننوازی خاص ایرانی
«ابرو» دانشجوی فارسیآموز محجبه اهل ترکیه است. اهل تسنن است و لباسی کاملا پوشیده به تن دارد که آن را در حجعمره خریده است. او ریشهای کردی دارد و به این دلیل با زبان فارسی خیلی بیگانه نیست. ابرو میگوید: «چون میخوام تو دانشگاه تهران تا مقطع فوقلیسانس رشته سینما رو بخونم، باید حتما فارسی یاد بگیرم. پنجماهه که تو دانشگاه آنکارا زبان و ادبیات فارسی میخونم و الان دوماهه اومدم تا زبانمو تو تهران تقویت کنم. تو مدتی که ایرانم، رفتارهایی دیدم که خیلی جالبه». اوحرفش را اینطور ادامه میدهد: «بعضی وقتها به شهرهایی مثل سنندج و کرمانشاه میرم تا با فرهنگ مردم اونجا که به فرهنگ کردهای ترکیه نزدیکه بیشتر آشنا بشم. با اینکه بین این مردم غریبهام، وقت ناهار که میشه دستمو میگیرن و میگن اجازه نمیدیم ناهار نخورده بری. یا موقع شام میگن نمیشه غذا نخوری، بیا اینرو بخور، اون رو بخور. این قدر مهموننوازی میکنن که باورم نمیشه. معمولا تو شهرهای ترکیه اینطوری نیست و این قدر مهموننوازی نمیکنند.» او به موضوع جالبی اشاره میکند و میگوید: «آنقدر مهموننوازی ایرانیها برام جالبه که دستور پخت فسنجون رو ازشون یاد گرفتم. فسنجون ترش درست میکنم و میدونم هنوز دستپختم اون اندازهای که باید خوب باشه نیس اما تلاشمو میکنم تا غذاهای خاص ایرونی رو درست کنم تا بعد از اقامتم تو ایران و ادامه تحصیلم دیگه نیاز نباشه همش مهمون رستورانها باشم.»
بیشتر کتاب بخوانید
با اینکه روسها اخمو بهنظر میرسند، اما خونگرمند و میشود توی دلشان جا باز کرد. نسل جوان روسیه، نگاه بهتری به دنیای اطراف خود دارد و فارسیزبانها هم از این قاعده مستثنی نیستند. «گلبا» اهل «چلیابینسک» شهری در مرکز روسیه است. او روانتر از دیگر فارسیآموزان روس، فارسی صحبت میکند. او از 15سالگی دوست داشته است فرهنگ شرقی را یاد بگیرد اما دلیل این علاقه را نمیداند؛ «تاریخ و فرهنگ کشورهای شرقی خیلی خوندنیه و ما توی روسیه همش همچین کتابهایی رو میخونیم. هیچ فرصتی رو حتی تو مترو برای مطالعهکردن از دست نمیدیم. شاید به این خاطره که من به فرهنگ شرقی و ادبیات ایران علاقهمند شدم». او میگوید مردم کمی در خیابان هستند که کتاب میخوانند. گلبا دوست دارد ایرانیها بیشتر مطالعه کنند؛ «مردم ایرانی خیلی مهربونن. همیشه آمادهان کمک کنن. ای کاش مردم ایران مثل روسیه، مطالعهشون رو بیشتر و از وقت آزادشون برای کتاب خوندن استفاده میکردن». او از برخوردش با ایرانیهایی که قصد کمک کردن به او را داشتهاند حرف میزند؛ «با اینکه زبان فارسیو بلدم و به فارسی از کسی کمک میخوام، بعضیها فکرمی کنن با دیدن یه خارجی باید حتما انگلیسی حرف بزنن. هی به اونها میگم که فارسی بلدم اما بازم انگلیسی حرف میزنن. نه انگلیسی درست و حسابی که دست و پا شکسته».
ضربالمثلهای مشترک
بعضی ضربالمثلهای زبان فارسی مثل «با یه تیر دو نشان زدن» مثل ضربالمثل چینیهاست. عین این ضربالمثل تو زبون ما هس. حتی احترام به بزرگتر هم مثل ایرانه. ما عید سال نو که میشه دور بزرگترهامون جمع میشیم و ناهار رو با هم میخوریم؛ مثل ایران که همه دورهم جمع میشن
رانندگیهای خطرناک
نمیدونم چرا تو خیابونای تهران، رانندهها دستشون به فرمون ماشین نیست یا چرا اینقدر ویراژ میدن و از یه طرف خیابون به طرف دیگه میرن. رفتار رانندگی ایرانیها خیلی خطرناکه و اصلا فکرشو نمیکردم در کشوری با این همه تمدن، رانندگی مردم اینطوری باشه