در سوگ سخنسنجی سترگ
میرجلالالدین کزازی ـ استاد دانشگاه
روانشاد دکتر مظاهر مصفا، استاد دانشور، مهرافروز، فرخنهاد که یزدان دادار در بهشت برین جایگاهی بلند و ارجمند بدو ارزانی بدارد، یکی از مردان بزرگ روزگار ما بود؛ به چندین هنر آراسته. یکی از آنها استادی دانشگاه بود؛ یکی از شکیباترین و مایهورترین استادان زبان و ادب پارسی؛ سخندان بود و سخنسنج. افزون بر این به هنری دیگر، نغز و ناب زیور گرفته بود؛ سخنوری، کمند سخندانانی که سخنور نیز باشند. استاد، سخنوری توانمند بود و چامهسرایی چربسخن. به شیوه استادان کهن خراسانی چامه میسرود؛ چامههایی سخته، ستوار با زبانی که گویی واژگانش را نه از آواها که از پولاد ریختهاند. چامههای او زبان و سخن شاهوار و بسیار باریک و استوار چامهگویان خراسانی را در یاد من زنده میکرد. افزون بر این همه آنچه روانشاد استاد مظاهر مصفا را در دل دانشجویان، همکاران و دوستان و آشنایان جای ویژه میبخشید خوی و خیم خرم و خجسته بود. زبانی گرم و گیرا داشت. همیشه میتوانم گفت لبخندی مهرآمیز نیز بر لب داشت. در آن سالیانی که من دانشجوی این استاد بیمانند بودم به یاد ندارم هرگز او را دژم و چهره درهم کشیده دیده باشم. به یاد ندارم هرگز در هر جا و هر زمان پرسشی با او در میان نهاده باشم که با تلخی و ناشکیبایی به آن پاسخ داده باشد. یا از پاسخ تن در زده باشد.
ویژگیای دیگر که در چشمم بسیار والاست، دلبستگی پرشور و بیکرانهاش به ایران و فرهنگ ایرانی و زبان شکرین و شیوای پارسی و ادب شگرف و شاهوار و ورجاوند آن بود. این دلبستگی را در سخن و نوشتههای او همواره گرم و آشکار میتوانیم دید. من اگر بخواهم یکی را تنها در میان استادانی که به من دانش آموختهاند و راهی فرارویم به جهان فرهنگ و ادب جاودانه ایران گشودهاند و استادی که بیشترین اثر را بر من نهاده است و نهتنها بر دانش من افزوده که در کنش و منشم نیز نیک کارگر افتاده است، برگزینم، بیهیچ گمانمندی و دودلی روانشاد دکتر استاد مظاهر مصفا را برخواهم گزید. از همین روست که خواسته یا ناخواسته، آگاه یا ناآگاه کوشیدهام که بر راه او بروم. همانگونه باشم و بشوم که او بوده است. بیهیچ گمان درگذشت او نهتنها برای من، برای همه دوستداران زبان و ادب و فرهنگ ایران، سوزی است سترگ، دردی است دلآزار و اندوهی است جانگداز. آنچه دل را آرام میتواند بخشید آن است که اگر آن بزرگمرد به تن از میان ما رفته است به نام و یاد بلند و نیک همواره در دل ما زنده و پاینده است و به همانسان در تاریخ ادب و اندیشه و فرهنگ ایرانی. من بیگمانم که او به جهانی رفته است که از هر دید برتر از جهانی است که دههای چند را در آن با سرافرازی، با بینیازی و با بختیاری زیسته است. همین اندیشه است که دل را بر این سوگ و سوز سترگ آرامش میتواند بخشید. من در فرجام این گفتار، شایسته میدانم که درگذشت آن گرامی نامی را نخست به بانوی دانشور فرخندهخوی او سرکار خانم دکتر کریمی که دیری است این بخت بلند را داشته در کنار استاد بزید سپس به فرزندان برومندش آنگاه همه ایرانیان فرهیخته و جانآگاه که دوستدار زیبایی و آگاهیاند غممباد و رامشباد بگویم.