همایون در برابر همهمه
همایون شجریان: مقصود من از اجرای خیابانی، بردن موسیقی به متن شهر بود - من فراتر از این مردم نیستم و هرجا آنان میتوانند حضور داشته باشند چنانچه لازم باشد من هم خواهم بود
بهدنبال حاشیههای رسانهای درباره ضبط یک کلیپ از علیرضا قربانی و همایون شجریان در بازار ایرانمال، شجریان نامهای سرگشاده در رسانهها منتشر کرد
چند سالی میشود که بعد از هر حرکت و خبری از فعالیتهای صاحب این قلم، عدهای کمر به تخریب میبندند. اینکه انگیزه و غایتشان چیست، باشد برای فرصتی بهتر. همیشه بودهاند کسانی که به نقد اصولی و هنری کارهای من پرداختهاند و با نگاهی عالمانه و قلمی پاک و آزاده نقطه نظراتشان را به نگارش درآوردهاند اما گروهی نیز بودهاند که به مثال قدارهکشان و قمهکشان، قلم از پرشان برداشتهاند و با جوهر حسادت و تعصب کور و به قصد تخریب وارد عمل شدهاند. اینها به سیاق آن قمهکشان، قلمکشانند.
زمانی که برای کنسرت خیابانی بیمرز و محدوده و برای صدها هزار نفر علاقهمند درخواست دادم، گفتند بهدنبال شهرت است و فرمودند به جای این بلندپروازیها چند شب در سالن کنسرت رایگان اجرا کند! ما صحبت از چه میکردیم و آنها چه پاسخی میدادند. مقصود من از اجرای خیابانی، بردن موسیقی به متن شهر بود. به خیابان. به جایی که هر رهگذری فارغ از همهچیز شنوندهام باشد. قصد من از ایده کنسرت خیابانی، تنها رایگان بودن آن نبود و اینان درنیافتند که کنسرت خیابانی یعنی کنسرت برای رهگذران. چه فقیر و چه دارا. چه همدل و همراه و چه اهل احوالاتی دیگر. این یعنی معجزه موسیقی که هیچ مرزی نمیشناسد. همه را برابر و یکسان زیر سقف لاجوردی خود جمع میکند. با هر زبان و فرهنگ و مسلکی. این یعنی صبح تا شبی نواختن و خواندن همانند نوازندهای تنگدست که در کوچه و خیابانی دارد موسیقیاش را به گوش همه میرساند نه خواندن و نواختن در سالنی خاص در زمانی خاص و با محدوده و مرزی مشخص. حکایت کنسرت خیابانی که این چنین با جوهر قلمکشان زهرآلود میشود، وای به حال حرکتهای دیگر که خدای ناکرده منافع مالی هم در پی داشته باشد.
اوج هنر قلمکشان در کنسرت سی به عرصه نمایش درآمد و از خودی و غیرخودی شنیدیم و هیچ نگفتیم و هنوز ادامه دارد. به تازگی حضور حقیر همراه با علیرضا قربانی در لوکیشن انتخابی مدیر هنری بهمنظور گرفتن چند عکس و مصاحبه، همراه تصاویر مرتبط با آیین رونمایی که آنهم تنها بهدلیل خاص بودن طراحی کتابخانه و دالانی با معماری ایرانی از سوی ایشان پیشنهاد گردیده بود، برای قلمکشان ایجاد انگیزه کرده است. تا امروز که روزانه هزاران نفر از اقشار مختلف مردم به بازدید و خرید و عکس یادگاری میپرداختهاند خبری از ایشان نبود! تا عکسی از همایون در کتابخانه دیده شد آتش خشم شعله زد! اخبار کذب جان گرفتند که آهنگ مشترک در مال اجرا کردهایم؟ کاش تصاویر این اجرا را هم میگذاشتید!! شنیدهها حاکی از تخلفات گسترده است!؟
چرا دایر است پس چنین جایی؟ چرا تعطیلش نمیکنند تا مردم و هنرمندشان تکلیف خود را بدانند. قلمکشان محترم شما به من یاد ندهید چه بکنم چه نکنم. درسم را پس از سالها شاگردی و همنفسی با بزرگان ادب و هنر این مرز و بوم آموختهام. من فراتر از این مردم نیستم و هر جا آنان میتوانند حضور داشته باشند چنانچه لازم باشد من هم خواهم بود. چه آنجا کاخ سعدآباد و کنسرت سی باشد چه کتابخانهای در یک مرکز خرید عمومی و چه سالن مجلل اسپیناس، چه فرهنگسرای بهمن که در رکاب پدر و گروه آوا افتتاح شد، چه کنسرت در خیابان و ته ناکجاآباد که آرزوی من است.
عزیزان گرامی، دیر زمانی شد که این حقیر جان و تن و دل را به معشوق سپرده، امروز از چیزی باک ندارد؛ بگذارید باز هم قلم بفرسایند. غرض این بود که بدانید چگونه با همرنگ و مخفی شدن در لابهلای نقدهای مثلاً سازنده و درخشان هرازگاهی بهدنبال تخریب، ظهور میکنند.
من نه شایسته ستایش و تقدیر شما نازنینان هستم و نه حتی قابل برای تقبیح از سوی قلمکشان. بدانید این را و اینگونه فکر کنید که مبادا روزی دلهای نازک و مهربانتان از بخل این نامرادیها ترک بردارد.