ترکیبی از آندره گدار و هوارد هاکس
دیوید تامسون
ترجمه: آرش نهاوندی
سروصدا و هیاهوی تارانتینو میتواند هم به واسطه فیلمهایش و هم دستکم بهدلیل گفتوگوهایی که انجام میدهد، بهآسانی حواسها را پرت کند. هیچکس قادر نیست به سرعت کوئنتین تارانتینو و به صورت مکرر و تحملناپذیری ذهن افراد را هدف قرار دهد. امروز تعداد زندگینامههای تارانتینو بیش از فیلمهایی است که ساخته؛ اغلب فیلمهای جوانانه و بسیار خشن؛ فیلمهایی که ساخته شدهاند تا بتوانند موفقیت «داستان عامهپسند» را تکرار کنند. تعداد بسیار زیادی از استعدادهای دیوانه و جوان پریشانحال و پرشور و شر هم تلاش دارند مانند تارانتینو فکر کنند و فیلمهایی نظیر وی بسازند. آنها درباره همه فیلمهای کمبودجه همهچیز میدانند اما چیزی درباره زندگی نمیدانند. او (تارانتینو) عصارهای از هر دانشجوی درخشان و بیرحم و خالی از معنای زندگی است که هر استاد فیلمسازی تلاش دارد از تدریس به او خودداری کند.
با این حال او یک نویسنده واقعا خارقالعاده است که از هر جهت امکان دارد دیالوگهای پرنوسان و داغ را در نوشتههایش بگنجاند که هماکنون مضامین آنها عوامانه و مملو از واژههایی که تبهکاران بهکار میبرند بهنظر میرسد اما روزی روزگاری در آینده شاید دیالوگهای فیلمنامههای تارانتینو الهامبخش خلق آثار کمدی شوند. بهرغم تکراری و روزمرهبودن شخصیتهای تارانتینو در برخی از مواقع، شخصیتهای فیلمهای وی حین گفتوگو خوشزبان هستند و انسانی رفتار میکنند؛ بهویژه در فیلم «جکی براون».
علاوه بر این بهنظر میرسد تارانتینو نسبت به روحیه جوانانه خود در زمینه فیلمنامهنویسی تا حد زیادی آگاه باشد. او فیلمنامه «کیت کارسون» را با ادعای اینکه برای من این فیلمنامه دارای مضامین خیلی بزرگسالانه است، نپذیرفته بود. او با نگارش فیلمنامه «از گرگ و میش تا سحر» (1996، رابرت رودریگز) و با بازی در این فیلم به موفقیت قابل توجهی در هالیوود رسید و با نگارش فیلمنامه «چهار اتاق» (1995) و بازهم ایفای نقش در این فیلم، تواناییهای خود را بهطور ویژهای نشان داد.
کوئنتین تارانتینو در بازنویسی وسواسگونه فیلمنامه «کریمسون تاید» (1995، تونی اسکات) نشان داد که شخصیتی مرکب از عقل و احساس دارد.
او در «دوره تاریک زندگی» یاد گرفته بود هوارد هاکس و آندره گدار را دوست بدارد. در فیلم «داستان عامه پسند» نیز بازتابی از این عشق و علاقه دیده میشود. در داستان عامهپسند هم عشق گدار به ساختار و علاقه هاکس به تخیلات کمیک و خشونت و تکبر را میتوان دید. در فیلم، داستان عامه پسند انفجار انرژی و خودنمایی زیاد و صحنههای کمیک را میتوان به چشم دید؛ مانند کاشیکاری باظرافت در یک بنای اسلامی. این فیلم چندان به لحاظ موضوعی و ساخت از فیلم «خواب بزرگ» (1946، هوارد هاکس) فاصله ندارد. هر کسی که با ساختار فیلم آشنا باشد نیز بهاحتمال زیاد همین برداشت را درباره داستان عامهپسند دارد. بر همین اساس این سؤال همیشگی ذهن ما را بهخود مشغول میکند که آیا هوارد هاکس معیار رفتار انسانی بود یا عاشق ظرافتی آرامشبخش؟
اما از زاویهای دیگر نیز ما خشونت مورد علاقه تارانتینو را در این فیلم میبینیم، نه مانند فیلم «سگهای انباری» (1992) که خشونت عریان، وحشیانه و مکانیکی بیشتر از هر چیز دیگری در آن به چشم میخورد؛ شاید بیشتر از نوع خشونت مورد علاقه تارانتینو بهعنوان نویسنده فیلمنامه «عشق واقعی» (تونی اسکات، 1993) یا شاید حتی خشونت مورد نظر تارانتینو در زمانی که نخستین فیلمنامه را برای فیلم «قاتلین بالفطره» (الیور استون، 1994) نگاشته بود. تارانتینو گفته است که من نگاه کمیکی به خشونت در فیلمهایم دارم. سکانس وحشتناک و مهیب شکنجه در فیلم «سگهای انباری» را شاید بتوان نتیجه انباشت صحنههای خشونتبار در فیلمها طی سالهای سال دانست. هر چه به پایان فیلم داستان عامهپسند نزدیک میشویم، داستان پیچ و تابی میخورد و دوباره با خود مواجه میشود. در داستان عامهپسند و پایانبندی آن، چیزی عمیقا موزیکال و راضیکننده و نوعی جادوی رسمی دیده میشود که بهنظر خیلی وجدآور میرسد.
داستان عامهپسند را میتوان وداعی ترسناک با ظرافت موجود در فیلمهای کلاسیک آمریکایی دانست.
با اطمینان میتوان گفت که فیلم جکی براون(1997) طرفداران پر و پا قرص تارانتینو را غافلگیر کرد. من این فیلم را خیلی دوست داشتم و بهنظرم این فیلم بهترین شاهد برای این مدعاست که تارانتینو میتواند سازنده بزرگترین فیلمهای کمدی باشد. خیلی سخت است بدون احساس اینکه در حال از دستدادن جاهطلبیهای خود هستیم به تماشای مبارزه فیلم «بیل را بکش» (2003) بنشینیم.
فیلم «حرامزادههای لعنتی»(2009) هم بهنظر فیلمی است که توسط کودکی کارگردانی شده که سینما را خوب میفهمد اما قادر به درک جنگ نیست. آری تارانتینو سهلگیر، بامزه و فردی است دارای انرژی بسیار زیاد. اما او هنوز مسائلی را که میتواند بهعنوان یک آزمون سخت در برابر یک هنرمند قرار بگیرد تجربه نکرده است. فیلم حرامزادههای لعنتی درخشان و قابل درک است و من تصور نمیکنم که تارانتینو همچنان دلایل درخشانبودن این فیلم را بداند. فیلم «جانگوی زنجیرگسسته» (2012) ترسناک و بامزه بود. این فیلم آنچنان منفک از تاریخ و واقعیت فیلم سگهای انباری بود که بهطور دقیق کشوری را به تصویر کشید که اکنون نسخه کمیکی از بردهداری در آن حاکم است.