• سه شنبه 1 خرداد 1403
  • الثُّلاثَاء 13 ذی القعده 1445
  • 2024 May 21
دو شنبه 14 اسفند 1396
کد مطلب : 8586
+
-

موج پوپولیسم همچنان خطرناک است

موج پوپولیسم همچنان خطرناک است

یاشامونک

جنبش‌های عوام‌گرا طی دست‌کم 2دهه اخیر در حال خیزش بوده‌اند اما نگرانی درباره این پدیده، یک سال پیش به اوج خود رسید. البته نباید این موضوع، باعث تعجب شود. سال2016 سالی بود که طی آن عوام‌گرایی، مخاطبان بسیاری یافت؛ طی چند ‌ماه سردرگم‌کننده، مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا رأی دادند و مردم ایالات‌متحده، دونالد ترامپ را به‌عنوان رئیس‌جمهور خود برگزیدند. بیشتر مفسران در سراسر جهان به این باور رسیدند که سال2017 با اخبار حتی تکان‌دهنده‌تری همراه خواهد بود. جهان آنگونه که ما می‌شناختیم ممکن بود به پایان راه خود رسیده باشد.






پایان سال2017 نشان داد که این ترس‌ها اغراق‌آمیز بوده ‌است. در نخستین دور از انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه، عوام‌گراها از هر دو جناح راست و چپ، حدود نیمی از آرا را به ‌دست آوردند اما وقتی امانوئل مکرون در دور دوم انتخابات، رودرروی مارین لوپن ـ نامزد راست افراطی ـ قرار گرفت، انتخابات را به‌راحتی برد؛ به ‌همین سیاق در آلمان، یک حزب عوام‌گرای راست افراطی ـ برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم ـ به بوندس‌تاگ (پارلمان جمهوری آلمان) راه یافت اما احزاب میانه‌رو، اکثریت خود را در پارلمان حفظ کردند و زمانی که دولت بعدی هم تشکیل شود، به احتمال زیاد همچنان میانه‌رو خواهد بود.

اما می‌توان درس‌های اشتباهی هم از این جریان گرفت و برخی تحلیل‌گران در واقع چنین کرده‌اند. چارلز کراوتهامر در سرمقاله‌ای در‌ ماه آوریل، نگاه غالب آن‌زمان را در جمله‌ای، چنین خلاصه و ابراز کرد: «موج عوام‌گرایی به اوج خود رسیده است و به‌زودی فروخواهدخفت». به‌نظر می‌رسید که پس از چندین سال ترسناک، شرایط، دارد به حالت عادی بازمی‌گردد.
ما اما درس‌های متفاوتی از این داستان می‌گیریم. گرچه تحولات سال2016 ناخوشایند و تلخ به ‌نظر می‌رسید، چنین نبود که با دیدن این وقایع، به این نتیجه برسیم که از حالا به بعد، عوام‌گراها در هر انتخاباتی به پیروزی خواهند رسید یا آنکه آنان پس از دستیابی به قدرت، نظام‌های سیاسی سابقه‌دار و دیرپا را نابود خواهند کرد. و همچنین معنا ندارد که پیشرفت عوام‌گراها را با معیارهایی دوگانه بسنجیم؛ درحالی‌که همه‌‌چیز به استثنای انتخابات‌ پرسروصدا، نشان از آن داشت که عوام‌گرایان در آستانه عقب‌نشینی شتا‌ب‌زده‌ای قرار دارند.
بنابراین برای درک بهتر اینکه آیا عوام‌گرایی در حال رشد است یا ـ برعکس ـ دارد فروکش می‌کند، باید قدرت کنونی آنها را با عملکردشان طی سال‌های گذشته مقایسه کنیم. برای این کار، ما به تهیه مجموعه داده‌های جامعی درباره عملکرد انتخاباتی جنبش‌های عوام‌گرای اروپایی از سال2000 پرداختیم.

ابتدا، باید تعریف خلاصه و موجزی ارائه کنیم. برای تحقق اهداف مطالعه‌مان، عوام‌گرایی را نه یک ایدئولوژی عمیق که بیشتر، منطقی برای سازماندهی سیاسی در نظر گرفتیم؛ منطقی که به‌وضوح بین هوادارانش که آنها را کل مردم موجه و برحق جامعه می‌داند، با مخالفان خود که آنان را دشمنان ناموجه و ناحق مردم توصیف می‌کند، تفاوت قائل می‌شود. به‌عبارت دیگر، یک جنبش برای عوام‌گرابودن باید خود را نماد اراده حقیقی مردم متحد علیه نخبگان داخلی، مهاجران خارجی یا اقلیت‌های قومی، مذهبی یا جنسی بداند.

تصویری که اینگونه شکل می‌گیرد، بسیار واضح است. جنبش‌های عوام‌گرا پیش از تحولات شگفت سال2016 به‌تدریج آرای بیشتری به دست آوردند؛ درحالی‌که متوسط رأی احزاب عوام‌گرای اروپایی در سال2000 حدود 6/9درصد بود، در سال2008 به 2/17درصد افزایش یافت و به‌عنوان مثال، حالا این متوسط 6/24درصد است.

آشکارترین راه برای درک پیشرفت سریع عوام‌گراها این است که منحنی پیشرفت‌شان را بر اساس یک نقشه زمانی ترسیم کنیم. در نگاه نخست، داستان اولیه به شکلی اساسی برای ما آشکار می‌شود؛ موجی آبی‌رنگ به‌تدریج تمام قاره را فرا گرفته است. اما اگر بیشتر به این منحنی توجه کنیم، به 3ویژگی خیزش عوام‌گرایی برمی‌خوریم که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

ویژگی نخست این است که عوام‌گرایی اینک به شکل متداول و غالب دولت در بخش بزرگ، پرجمعیت و ـ به لحاظ استراتژیک ـ حساسی از اروپای مرکزی تبدیل شده است. اگر از سواحل بالتیک به سوی اژه رانندگی کنید (اروپای شرقی)، به کمتر کشوری برمی‌خورید که در راس آن، یک سیاستمدار عوام‌گرا قرار نداشته باشد.
این وضعیت، پیامدهای بسیاری دارد. عوام‌گرایی ـ فراتر از یک نیروی شورشی کوچک ـ نشان داده است که می‌تواند قدرت را در شمار قابل‌توجهی از کشورها به‌دست بیاورد؛ در نتیجه، امید به یک اروپای دمکراتیک ـ از استتین در بالتیک تا تریسته (شهری در شمال شرقی ایتالیا) در آدریاتیک با پایتخت‌های حکومت‌های کهن اروپای مرکزی و شرقی که در جریان سخنرانی پرده آهنین وینستون چرچیل تا آن حد مورد ستایش قرار گرفتند ـ یکسره بر باد رفته است. در کمتر از 3دهه پس از رهایی این مناطق از تسلط شوروی، دمکراسی در بوداپست، پراگ، بلگراد و ورشو، تنها برای بقای خود می‌جنگد.

نکته دوم اینکه عوام‌گراهای راست، هنوز نتوانسته‌اند زمام امور یک کشور واقع در اروپای غربی را به دست بگیرند. شاید به‌سادگی بتوان نتیجه گرفت که نفوذ آنان در بیشتر قاره هنوز محدود باقی مانده است اما این نتیجه‌گیری، اشتباه است؛ بر اساس نقشه ترسیمی ما، عوام‌گراهای راست اینک در بسیاری از کشورها ـ از یونان گرفته تا اتریش و نروژ ـ بخشی از دولت‌های مستقر محسوب می‌شوند.

علاوه بر این، نفوذ عوام‌گرایان ـ حتی در کشورهایی که در آنجا قدرتی در اختیار ندارند‌ـ به‌سرعت رو به افزایش است؛ احزاب میانه‌رو در کشورهایی شامل فرانسه و اتریش، به‌تازگی با هدف متوقف‌کردن رقابت بین افراطیون از دو سر طیف چپ و راست، کمی به سمت راست متمایل شده‌اند. در واقع، وقتی اعضای حزب «جمهوریخواهان» فرانسه در معرض انتخاب بین محافظه‌کاران سنتی مانند فلورنس پورتلی و مئل دی‌کالا و رادیکال‌هایی مانند لورن واکوئه قرار گرفتند، جانب کسی را گرفتند که مزوّرانه از نظریه‌های راست افراطی حمایت می‌کند؛ اینکه موج مهاجران تهدیدی‌است علیه تسلط نژاد سفید بر فرانسه. به‌ همین سیاق، محافظه‌کاران «حزب مردم» اتریش، تحت رهبری جدید سباستین کورتز به‌سرعت رادیکال شده‌اند و از این رو، تعجبی ندارد که دولت جدید این کشور به زمامداری کورتز که حزب عوام‌گرای آزادی در آن حضور پررنگی دارد، از هم‌اینک برنامه‌هایی را برای مصادره پول پناهجویان این کشور و پاکسازی رسانه‌های عمومی اتریش از وجود چپ‌ها اعلام کرده است.

و سرانجام نکته آخر اینکه اگر فقط روی عوام‌گرایی دست‌راستی متمرکز شویم، اشتباه است؛ درست همان‌طور که کمربند عوام‌گرایی راست، اروپای مرکزی را در بر گرفته است، می‌توان کمربند عوام‌گرایی چپ‌زده‌ای را نیز مشاهده کرد که ممکن است روزی جنوب اروپا را تحت نفوذ خود درآورد. بسیاری از این جنبش‌های عوام‌گرای چپ، در کشورهای بدهکار جنوب اروپا و در پی بحران یورو و یک‌دهه رکود اقتصادی، موقعیت محکمی به‌دست آورده‌اند. اما درحالی‌که خشم این جنبش‌های عوام چپ‌گرا متوجه سیاست‌های ریاضت اقتصادی‌است که به‌واقع آسیب‌های بسیاری به این ممالک وارد آورده، برخی از این احزاب همچنین جذب گرایش‌های بیگانه‌هراسانه نیز شده‌اند یا کوشیده‌اند استقلال رسانه‌ها را هدف حملات خود قرار دهند.

داده‌های ما یک نکته را به‌وضوح نشان می‌دهد؛ اینکه خیزش عوام‌گرایان نه پیش از سال2016 که در واقع حتی از سال2008 آغاز شده است.



دگرگونی‌های سیاسی که شاهد آنها هستیم، در واقع جریانی دیرپا و بلندمدت محسوب می‌شوند و تنها توضیح قابل‌قبول برای چنین دگرگونی‌هایی این است که آنها نتیجه محرک‌های ساختاری‌اند. درحالی‌که بحث درباره هویت و ماهیت دقیق این تغییرات عمقی ادامه دارد، به‌ نظر می‌رسد که محرک‌های ساختاری ایجاد‌کننده چنین دگرگونی‌هایی شامل بی‌ثباتی اقتصادی، شورش عمومی علیه مهاجرت و مفهوم جامعه چندقومیتی و همچنین شنیده‌شدن هرچه آسان‌تر افکار افراطی در عصر رسانه‌های اجتماعی می‌شوند.
البته جریانات گذشته هیچ سرنخی برای پیش‌بینی آینده به ‌دست نمی‌دهند. شاید این محرک‌های ساختاری به‌تدریج از تب‌وتاب بیفتند و کار احزاب میانه‌رو برای به‌دست‌گرفتن دوباره ابتکار عمل در سال‌های آینده آسان‌تر شود اما تصور اینکه جنبش‌های عوام‌گرا در پی شکست در انتخابات آلمان و فرانسه به آخر کار خود رسیده‌اند، نتیجه‌گیری بسیار اشتباهی است؛ مادام که سیاستمداران نتوانند محرک‌های ساختاری عوام‌گرایی را شناسایی و خنثی کنند، این جنبش به‌ خودی خود از بین نخواهد رفت.
در سال2018 نباید انتظار موارد نگران‌کننده‌ای مانند برگزیت یا انتخاب دونالد ترامپ را داشته باشیم اما بر اساس نتایج نظرسنجی‌ها، عوام‌گرایان به فعالیت تهاجمی خود در کشورهایی که امسال انتخابات دارند، ازجمله ایتالیا، بلژیک و استونی ادامه خواهند داد. موج عوام‌گرایی هنوز فروکش نکرده و البته این موج هنوز هم ما را با خود نبرده است. اما اگر امروز کاری نکنیم، این موج طی سال‌های پیش رو دوباره قدرت خواهد گرفت.

*یاشا مونک، مدیر اجرایی مؤسسه تونی بلر برای تغییرات جهانی و نویسنده کتاب «مردم در برابر دمکراسی» است.

جنبش‌های پوپولیست پیش از تحولات شگفت سال2016 به‌تدریج آرای بیشتری به دست آوردند؛ درحالی‌که متوسط رأی احزاب پوپولیست اروپایی در سال2000 حدود 6/9درصد بود، در سال2008 به 2/17درصد افزایش یافت و به‌عنوان مثال، حالا این متوسط 6/24درصد است


 

این خبر را به اشتراک بگذارید