مسنترین دوچرخهسوار کشور بار دیگر سفر خود از تربتحیدریه به کربلا را آغاز کرده است
در رکاب عشق
حمیدرضا بوجاریان_روزنامه نگار
عبدالخالق مقربی سالهاست که از تربتحیدریه به عشق زیارت حرم امامحسین(ع)، راه به سرزمین عراق کج کرده تا در اربعین حسینی، دیدار تازه کند با شهدای کربلا. مقربی با دوچرخهای که مانند خودش پیر شده، برخی روزها 60کیلومتر رکاب میزند تا بهموقع خودش را به کربلا برساند. میگوید: «میدانم سرعتم کم است. از تربت حیدریه که راه میافتم تا به قم برسم 5روز طول میکشد. بعد از قم تا کرمانشاه، گردنهها، تونلها و سربالاییهای زیادی هست که نمیتوانم از آنها عبور کنم. برای همین از قم تا نزدیکیهای کرمانشاه سوار ماشین میشوم. به کرمانشاه که نزدیک شدم، دوباره چرخهای دوچرخهام را با آسفالت جاده آشنا میکنم و تا مرز مهران میروم.»
نایبالزیاره خیلیها هستم
پیرمرد با کولهپشتی رنگورورفته، کلاه ایمنی و صندلی کوچکی که لحظهای از خود دورش نمیکند از اینکه رکابزدن برای رفتن به کربلا، زندگیاش را از اینرو به آن رو کرده سخن به میان میآورد و میگوید: «وقتی دلم کربلایی شد و فکر رفتن به کربلا با دوچرخه به سرم افتاد، خیلیها گفتند دوچرخهسواری تا کربلا خطرناک است و ممکن است جانم به خطر بیفتد. جانم در برابر رسیدن به وصال حسین(ع) چه ارزشی دارد که نگرانش باشم. با اینکه همه مخالفت کردند، گوشم به حرف کسی بدهکار نبود. دوچرخهام را برداشتم و از خدا کمک خواستم و زدم به دل جاده. شاید اول کار سخت بود، اما الان همانهایی که مخالف رفتنم بودند، خودشان التماس دعا دارند و شدهام نایبالزیاره آنها. خیلی از تربتیها و کسانی که در جاده به من میرسند، وقتی ازمقصدم خبردارمی شوند، التماس دعا دارند. هرکس پولی میدهد تا وقتی دستم به ضریح رسید آن را داخل حرم بیندازم. همه پولها را بستهبندی کردهام تا نذر کسی با فرد دیگری مخلوط نشود. اینطوری هم آنهایی که نذر کردهاند را ادا میکنم و هم برای کسانی که التماس دعا دارند به نیابتشان دعا میکنم.»
قهوهخانهداری که هرگز چای نخورده است
آدرس قهوهخانه عبدالخالق در تربتحیدریه را از هر کسی بپرسی، نشانت میدهد؛ قهوهخانهای بزرگ که حالا مدتهاست کس دیگری آن را اداره میکند اما هنوز خیلیها آن را به اسم عبدالخالق میشناسند. قهوهخانه از آن جهت بین تربتیها معروف است که صاحب آن، هیچ وقت مزه چای را احساس نکرده است. مقربی، میگوید: «سالها قهوهخانه داشتم و با اینکه مشتریهای زیادی برای خوردن چای به اینجا میآمدند، خودم هیچ وقت از چایی که درست میکردم و به مشتریها میدادم نخوردم. میدانم خوردن چای خوب نیست اما مردم چایخورهستند و خیلیها بدون چای روزشان، شب نمیشود. من اعتقادی به چایخوردن نداشتم و به این دلیل هیچوقت چه در خانه و چه در محل کارم چای نخوردم. سالها قهوهخانه را اداره کردم اما بعد آن را واگذار کردم.»
ماجرای دوچرخه و مسابقه
با اینکه عبدالخالق از بچگی با دوچرخه و دوچرخهسواری مانوس بوده اما در هیچ مسابقه دوچرخهسواری شرکت نکرده بود. اصلا فکر مسابقهدادن با دوچرخه هم به سرش نزده بود. علاقهاش به دوچرخهسواری او را با کسانی آشنا کرد که پای رکابزدن بودند. همراهی با آنها، کمکم مقربی را به این فکر انداخت که در نخستین مسابقه دوچرخهسواری بزرگسالان و پیشکسوتان شرکت کند؛ مسابقهای که سال 1369 درکهگیلویه وبویراحمد برگزار شد و مقربی که در آن زمان 59ساله بود، در آن شرکت کرد؛ سالی که حسی دیگر برای او داشت و بند دلش را وصل کرد به دوچرخه؛ «یکی از پیرترین دوچرخهسوارانی بودم که در مسابقه شرکت کرده بود. میشنیدم که میگفتند «حاجی بیخیال زمین میخوری و کار دست خودت میدی». حتی مسخرهام میکردند که تا اینجا هم که آمدی جایزه داری. این حرفها حسابی به من برخورده بود. هرچه زور داشتم جمع کردم. وقتی مسابقه شروع شد فقط به فکر این بودم که تندتر از هر کس دیگری رکاب بزنم و به خط پایان برسم. اینقدر درحال خودم بودم که برای چند لحظه از مسیر خارج شدم و مسئول مراقبت از خط با داد و فریاد به من فهماند که از مسیر منحرف شدم. داد و فریادها باعث شد دستپاچه شوم و با سرعت بالایی که داشتم زمین خوردم». زمینخوردن عبدالخالق همهچیز را جلوی چشمانش تیره و تارکرد. با اینکه رقبا بدون توجه به او از کنارش رد میشدند، عزمش را جزم کرد تا دست خالی از مسابقه بیرون نرود؛ «با اینکه صورتم خونی شده بود و دست و پایم زخمی، دوچرخه را برداشتم و یک یا علی گفتم و رکابزدن را شروع کردم. رقیبی از یزد داشتم که از من جوانتر بود و بعد از اینکه زمین خوردم توانست از من جلو بزند. آنقدر سریع رکاب زدم که قبل از او به خط پایان رسیدم. با سر و صورتی خونی و زخمهایی که برداشته بودم، نخستین مدال ورزشی زندگیام را گرفتم». کسب مقام قهرمانی در مسابقات کشوری سال1373 در استان کهگیلویه و بویراحمد، مدال برتر و مقام سوم کشوری در قزوین، مقام نایبقهرمانی تربتحیدریه در سال1378 و مقام قهرمانی بین 24 استان کشور سال1389 در تهران از افتخارات این رکابزن تربتی است.
راز سلامتی آقای دوچرخهسوار
با اینکه مقربی سن و سال زیادی دارد اما بیماری در وجودش نیست. غیر از چشمها که مقداری سوی آن کم شده و به این دلیل تنها یک بار گذرش را به دکتر انداخته، مشکل دیگری ندارد. خودش راز سلامتماندنش را در 89سالگی در رعایت چند موضوع میداند؛ موضوعاتی که نسل امروز کمتر به آن در زندگی روزمره توجه میکنند؛ «همه مریضیها از پرخوریه. همیشه به قدر معقول غذا میخورم و هر چیزی نمیخورم چون قرار نیست هرخوردنی را امتحان کنم. از زمانی که یادم هست، شبزندهداری نداشتیم و بساط رختخواب سرشب درخانه پهن بوده است. اینطوری صبحهای زود بیدار میشدم و الان هم امکان ندارد دیرتر از زمان نماز بیدار شوم. بعد از نماز دوباره نمیخوابم و ورزش میکنم. با ورزش هم قلبم شاد میشود هم بدنم برای یک روز جدید آماده». مقربی، حرفش را اینطور ادامه میدهد: «خوردن آب زیاد بعد از بیدار شدن از خواب کار درستی نیست. خیلی وقتها میبینم، افراد بعد از بیدار شدن از خواب آب میخورند. همیشه میگویم که قبل ازآب خوردن، یه تیکه نان یا لقمهای غذا بخورند تا معده خالی نباشد. بعد آب از شیر بخورند. خودم همیشه این مسائل را رعایت کردهام و عمرم طولانیتر شده است.» او خودش را پزشک دردهای خود میداند و معتقد است که استفاده از داروهای طبیعی و تجربههایی که سفر به او آموخته، کمک بزرگی برای درمان دردهایش است؛ «هیچ دردی نیست که درمان طبیعی نداشته باشد. خیلی وقتها یک دوش آب سرد، درد را از بین میبرد. مواد شیمیایی درد را درمان میکند اما درد دیگری را به جان افراد میاندازد که بعدا نمیتوان درمانی برایش پیدا کرد».
نمره تصادفم 20 است
حضور در جادههای کشور، زیربرف و باران، باد و بوران برای عبدالخالق مقربی بیخطر نبوده است. آنقدر حادثه برایش اتفاق افتاده که رد آسیبهایی که به بدنش وارد شده را میتوان دید. او بیتوجهی برخی رانندهها به دوچرخهسوارها و کمدقتی خودش را عامل بروز تصادفهایی میداند که تعدادشان به عدد20رسیده است؛ «20بار تصادف کردم و پاهایم دیگر مثل روز اول کار نمیکنند. دست راستم هم آسیب جدی دیده و از جا در رفته است و با دردی که دارد پا به رکاب میشوم. بیشتر تصادفها در جادههای برونشهری اتفاق افتاده که گاهی کسی به من زده و فرار کرده است. شکر خدا هنوز زندهام و دوچرخهسواری میکنم. هنوز جاده، من و دوچرخهام را سمت خودش میکشاند».
هزینههای سفر جور میشود
تهیه دوچرخه، رسیدگی به آن، هزینههای ایام سفر و جورکردن نیازهایی که در طول سفر پیش میآید، پول میخواهد. مقربی از نحوه تامین هزینههای سفر و نیازهایش سخن به میان میآورد و میگوید: «4مغازه در تربتحیدریه دارم که اجاره هرکدام آنها 250هزار تومان است. این درآمد خرج هزینههای خانواده میشود و چیزی از آن برای اینکه خرج سفرم کنم نمیماند. وقتی سفرم را شروع میکنم درطول مسیر، عدهای نان و آب به من میدهند و عدهای دیگر حاضر میشوند جایی برای خواب بدهند. خیلی وقتها هم در بیابان شب را به روز میرسانم. خدا به کسانی که در این مسیر با دادن یک لیوان آب هم که شده سختی سفر را برایم کم کردهاند خیر بدهد.» حضور طولانی مدت در سفر و رکابزدنهای پیاپی آن هم در مسیری طولانی، دوچرخهای را که مقربی در این سالها استفاده کرده، از رمق انداخته است. او در اینباره میگوید: «از سال 69 تا الان، 5 دوچرخه از مسئولان مختلف و خیرانی که از فعالیتم بهعنوان مسنترین دوچرخهسوار ایران حمایت کردهاند گرفتهام. 3تا از دوچرخهها کاملا از بین رفته و الان گوشه خانه افتادهاند. یکی را هم به یکی از نوههایم که دوچرخه دوست دارد دادهام و یکی دیگر هم الان زیر پایم است؛ رفیق گرمابه و گلستانم. فعلا چرخش میچرخد و تا وقتی که تنهایم نگذارد، با آن به رکابزدنهایم ادامه میدهم.»
بازنشستگی، وقتش نیست
نزدیکی به نودمین سال حیات و رعشههایی که دستان عبدالخالق مقربی را مقداری اذیت میکند، خیلی از اطرافیان را به این تکاپو انداخته که کاری کنند او قید دوچرخهسواری و رفتن به سفرهای طولانی را بزند. تلاشهای مستمر نوهها و نتیجهها و فرزندان او تنها با یک جمله بینتیجه میماند؛ «تا وقتی نفس دارم و جان این را دارم که رکاب بزنم، از دوچرخهسواری دست برنمیدارم. هنوز تا زمانی که بازنشسته شوم زمان زیادی باقیمانده. از قدیم گفتهاند از تو حرکت از خدا برکت. قرار نیست گوشه خانه بنشینم و گذر عمر را ببینم. در سفر نقاطی را دیدهام که هیچ زمانی ندیده بودم و هم اینکه تجربههایی را بهدست آوردم که تا قبل از دوچرخهسواری نداشتم. بنابراین فکر نمیکنم بازنشستگی برای من چیز خوبی باشد».
التماس دعا
الان همانهایی که مخالف رفتنم بودند، خودشان التماس دعا دارند و شدهام نایبالزیاره آنها. خیلی از تربتیها و کسانی که در جاده به من میرسند، وقتی ازمقصدم خبردارمیشوند، التماس دعا دارند. هرکس پولی میدهد تا وقتی دستم به ضریح رسید آن را داخل حرم بیندازم
هزینه سفر
تهیه دوچرخه، رسیدگی به آن، هزینههای ایام سفر و جورکردن نیازهایی که در طول سفر پیش میآید، پول میخواهد. مقربی از نحوه تامین هزینههای سفر و نیازهایش سخن به میان میآورد و میگوید: «4مغازه در تربتحیدریه دارم که اجاره هرکدام آنها 250هزار تومان است. این درآمد خرج هزینههای خانواده میشود و چیزی از آن برای اینکه خرج سفرم کنم نمیماند.»