مسعود پویا_روزنامه نگار
آنچه از آسانسور در فیلمها به خاطر سپردهایم یا لحظات پرتعلیق بوده یا فصلهای معارفه و آشنایی شخصیتهایی که در ادامه قرار بوده به یکدیگر علاقهمند شوند. گیرکردن آسانسور و گرفتاری آدمها در آن را بارها در فیلمهای مختلف دیدهایم و ملاقاتها و خوشبشهایی که مقدمهای بر شکلگیری رابطهای عاشقانه بودهاند را هم همینطور؛ گویی آسانسور در سینما یا اتاقکی برای ایجاد تعلیق بوده یا آشیانهای برای تولد عشق.
سلولی برای قاتل
لوئیمال 25ساله با «آسانسور به سوی سکوی اعدام» (1958) یکی از منادیان موج نوی سینمای فرانسه بود. ژولیین تاورنیه (موریس رونه) قهرمان سابق جنگ که دلباخته فلورانس کارالا (ژان مورو) شده، به تحریک او رئیسش سیمون کارلا (ژان وال) را به قتل میرساند. در حالی که همه چیز طبق برنامه پیش رفته تا قتل فلورانس کارالا خودکشی به نظر برسد، جا ماندن یک طناب به عنوان نشانهای از قتل، باعث میشود قاتل به صحنه جنایت بازگردد. ژولیین به داخل اداره میرود و با ورود به آسانسور، برق ساختمان قطع میشود. به این ترتیب قاتل داخل آسانسور حبس میشود. بیشتر دقایق حضور ژولیین در فیلم در همین محیط بسته میگذرد و در یک شب تا صبح شاهد تلاش او برای خروج از آسانسور هستیم. در غیاب ژولیین، زوج جوانی با استفاده از اتومبیل و اسلحه او سراغ توریستهای آلمانی میروند و آنها را به قتل میرسانند و فلورانس تمام شب را به جستوجوی محبوبش در خیابانها سپری میکند. چالش مهم لوئی مال در کارگردانی، حضور یکی از کاراکترهای اصلی در محیطی بسته بود. لوئی مال تا آنجا که توانسته کوشیده تا از نماهای تکراری پرهیز کند و با نمایش تلاش ژولیین برای خروج از آسانسور، تعلیق و هیجان بیافریند. در نهایت همین محبوسشدن در آسانسور باعث لو رفتن ماجرا میشود؛ آسانسوری که حکم سلول برای قاتل را دارد.
فرار از جهنم
«آسمانخراش جهنمی» (جان گیلرمین 1975) از فیلمهای نمونهای سینمای فاجعه در دهه70، از آثار به یادماندنی در بهره بردن از آسانسور برای ایجاد دلهره و تعلیق است؛ ماجرای یک مهندس ساختمان (پل نیومن) و یک مقاطعهکار (ویلیام هولمن) که بزرگترین آسمانخراش دنیا را در سنفرانسیسکو ساختهاند و در شب افتتاح، برج دچار آتشسوزی میشود. فیلم از میانه به تلاش قهرمانانه مهندس (پل نیومن) و رئیس آتشنشانها (استیو مککوئین) برای نجات مردم گرفتار در ساختمان معروف به برج شیشهای میپردازد. از همان شروع فیلم که پل نیومن با آسانسور وارد ساختمان میشود تاکید بر عظمت و جلای برج شیشهای در دستور کار فیلمساز قرار دارد و یکی از نشانههای فاخربودن ساختمان، آسانسورهای شیک و بزرگش است. در سکانسی شهردار و همسرش برای شرکت در مراسم افتتاح ساختمان به دامنه برج میرسند، باز هم این آسانسور شیشهای خارج از ساختمان است که جلب توجه میکند. طوری که یکی از همراهان شهردار میگوید:«اولین باره که آسانسوری به این شکل میبینم». و جمله او تاکیدی بر این موضوع است که آسانسور شیشهای و سریعالسیری که در بیرون ساختمان تعبیه شده یکی از جذابیتهای آسمانخراش است. با شدت گرفتن بحران و گسترش آتشسوزی به طبقات مختلف ساختمان از آسانسور به عنوان وسیلهای برای فرار از جهنم استفاده میشود. در شرایطی که راهپلهها ناامن هستند صف طولانی مقابل آسانسور ایجاد میشود تا جمعیت وحشتزده از آسمانخراش جهنمی خارج شوند. آسانسورهای پرتعداد آسمانخراش البته هرکدام برای خود داستانی دارند. مثلا با قطع برق، یکی از آسانسورها که آتشنشانها در داخلش هستند متوقف میشود و افراد داخل آسانسور گیر میافتند و با از کارافتادن آسانسورها استفاده از مسیر بالابرها در دستور کار آتشنشانها قرار میگیرد که با استفاده از کابل آسانسور به پایین میروند. آسانسور شیشهای زیبایی که در ابتدای فیلم مورد توجه میهمانان قرار گرفته بود، با رخ دادن انفجاری عظیم در یکی از طبقات از مسیرش منحرف میشود و حتی یکی از افراد با شکستهشدن شیشههای آسانسور از ارتفاعی بلند به پایین پرتاب میشود.
آسانسوری که حالا فقط به یک کابل متصل است، محملی است برای نمایش حرکت قهرمانانه استیو مککوئین که با استفاده از قلاب و وصل کردن آن به آسانسور، جان زنها و بچههایی که گرفتار شدهاند را نجات میدهد. در آسمانخراش جهنمی فیلم پرفروش سینمای فاجعه دهه70، آسانسور هم باعث مرگ عدهای میشود و هم جان بسیاری را نجات میدهد. از آسانسور مجلل شیشهای ابتدای فیلم در انتهای اثر چیزی باقینمانده، مثل خود آسمانخراش که در آتش میسوزد و از بین میرود.
مصائب عاشقانه آسانسورچی
در «آپارتمان» (بیلی وایلدر1960) فِرِن (شری مکلین) یکی از شخصیتهای اصلی فیلم، آسانسورچی است؛ آسانسورچی اداره بزرگ بیمه که باکستر (جک لمون) یکی از کارمندان دونپایهاش است. در دو پرده اول فیلم، فِرِن را فقط در داخل آسانسور میبینیم. ایستاده در کنار دکمهها و اغلب در محاصره مردان. یکی از مردان باکستر است که پیداست به فرن علاقهمند است و رفتارش هم با او محترمانه است. آسانسور برای باکستر، آشیانه عشق است؛ جایی که در آن میتواند با فرن خوشوبش کند. باکستر که در اختیار قراردادن آپارتمانش به همکارانش برایش دردسر شده و امیدوار به گرفتن ترفیع است با آسانسوری که فرن در آن حضور دارد به طبقه بیستوهفتم میرود. بالارفتن با آسانسور به شکلی واضح به ارتقای شغلی باکستر تاکید میکند و حالا او آنقدر اعتماد به نفس پیدا کرده که با فرن هم صمیمیتر رفتار کند. در طبقه بیستوهفتم شلدریک (فردی مک موری) منتظر باکستر است و حالا او قرار است مشتری آپارتمانش شود. پاداشاش هم ترفیع اداری است.
در ادامه متوجه رابطه نافرجام فرن و شلدریک میشویم؛ رابطهای که فرن حاضر به ادامهاش نیست و اتفاقا برای بیان این مطلب در جملهای جالب توجه به شغلش هم اشاره میکند:«ببخشین آقای شلدریک. من پر شدهم؛ از آسانسور بغلی استفاده کنین!» در ادامه میبینیم وقتی باکستر از دست فرن ناراحت است (فرن او را کنار تئاتر مجستیک قال میگذارد چون نمیتواند ماجرای شلدریک را تمام کند) از آسانسورهای دیگر استفاده میکند. به همین دلیل سکانس حضور باکستر در آسانسوری که فرن در آنجا کار میکند فصل مهمی است؛ جایی که فرن به روی باکستر میآورد که مدتی است سوار این آسانسور نشده. مهمترین دیالوگهای عاشقانه فیلم در همین اتاقک کوچک بر زبان شخصیتها میآید. هرچند باکستر جز در فصل پایانی، هرگز صراحتا درباره علاقهاش به فرن حرفی نمیزند.
در آپارتمان به عنوان یکی از مهمترین عاشقانههای تاریخ سینما، آسانسور هم لوکیشن مهمی است و هم آسانسورچی یکی از کاراکترهای محوری فیلم است. فیلم وایلدر از این منظر هم یکی از به یادماندنیترین آثار تاریخ سینماست.
دو شنبه 22 مهر 1398
کد مطلب :
85100
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/g1BZ
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved