مکالمات معمولی یک ذهن آسانسورهراس
چرا از آسانسور میترسیم؟
سمیرا رحیمی_روزنامه نگار
سقف کوتاه، دیوارهای نزدیک به هم، نور نامناسب و تهویه معمولا ضعیف. در که بسته شود، اتاقک آسانسور تقریبا به یک گور آهنی تبدیل میشود که اگر شانس بیاوری قرار است تا چند ثانیه دیگر از آن زنده بیرون بیایی. اما اگر برق برود چه؟ اگر نقصفنی پیش بیاید، آتش بگیرد یا سقوط کند! اگر از بیهوایی خفه شوی یا بین طبقات گیر کنی چه؟ اگر بیایند برای نجات و در حال بیرون آمدن از اتاقک یکباره آسانسور راه بیفتد و آن صحنه آسانسور فیلم «مقصد نهایی» به واقعیت تبدیل شود چه؟ اینها مکالمات بسیار عادی یک ذهن آسانسورهراس است، البته درصورتی که بهخود جرأت استفاده از آسانسور را بدهد. بیشتر این افراد ترجیح میدهند پلههای طولانی را نفسزنان و عرقریزان پیاده بالا بیایند تا اینکه برای چند ثانیه وارد این «گور فلزی متحرک» شوند و عمیقا باور دارند هرکس که از آسانسور استفاده میکند، یکدیوانه محض است.
بهصورت دقیق آماری از جمعیت افرادی که در جهان به این نوع ترس غیررسمی مبتلا هستند وجود ندارد، اما از آنجا که ترس از آسانسور با 2نوع فوبیای شناخته شده تنگناهراسی (کلاستروفوبیا) و بازارهراسی یا ترس از فضاهای باز (آگورافوبیا) در ارتباط مستقیم است، میتوان بهصورت حدودی به رقم 7/6درصد از کل جمعیت جهان دست پیدا کرد. آمارها نشان میدهد درحدود 5درصد از جمعیت جهان به تنگناهراسی و حدود 7/1درصد از جمعیت جهان به بازارهراسی مبتلا هستند.
اگرچه آسانسورهراسی بهعنوان یک فوبیا به رسمیت شناخته نمیشود اما در میان مردم بسیار رایج است. افراد مبتلا به این نوع ترس، راهکارهای مختلفی برای فرار از آن ابداع میکنند که استفاده نکردن از آسانسور، تقریبا هسته اصلی تمامی این راهکارهاست. گروهی که به ناچار مجبور به استفاده از آن میشوند، از همراهی نگهبانی که کلید اضطراری به همراه دارد یا دوست و همسری مهربان که در رفت و برگشت آنها را همراهی میکند، بهره میبرند. گروهی فرصتهای مهم شغلی خود را بهخاطر موقعیت شرکت استخدامکننده در طبقه بیستوچندم یک برج از دست میدهند و گروهی دیگر، نوع حرفه خود را بهگونهای انتخاب میکنند که آسانسور، جایگاهی در فضای حرفهای آنها نداشتهباشد. در بیشتر موارد، تنها تصور سوار بر آسانسور شدن میتواند در افراد مبتلا به این ترس، وحشتزدگی یا حمله عصبی شدید ایجاد کند.
پزشکان معتقدند پاسخ فیزیولوژیک جنگ یا گریز- پاسخی که بدن به کمک آن بر ترس غلبه میکند- در افراد آسانسورهراس مختل شدهاست. این شکل از ترس که نوعی اختلال اضطرابی است، ریشه در نگرانی از به دام افتادن و ناتوانی در فرار کردن کلاستروفوبیا و آگورافوبیا دارد. افراد مبتلا به این دو نوع ترس، تنها از آسانسورهای معیوب هراس ندارند، از دچار شدن به حمله عصبی و وحشتزدگی شدید درون آسانسور نیز هراس دارند. در چنین شرایطی پاسخ جنگ یا گریز آنها مختل میشود، عرق میکنند، ضربان قلب و فشار خونشان بهشدت بالا میرود، بیشفعال میشوند یا از هوش میروند؛ نشانههای این هراس بیشمارند.
گروهی از روانشناسان این دو شکل از هراس را پدیدهای ژنتیک و ذاتی میدانند و معتقدند مغز انسان به شکلی تکامل یافتهاست که مکانهای تنگ و بسته را بهعنوان خطر ارزیابی و درک کند و به این ترتیب، مغز برای نجات جان انسان، نسبت به مکانهای بسته و تنگ حس ترس در او ایجاد میکند. همچنین در مکانهایی که فرار از آنها دشوار است نیز مغز واکنشی مشابه نشان میدهد. اکتسابی بودن این نوع ترسها نیز توضیح دیگری است که در رابطه با آسانسورهراسی مطرح است؛ ترسهایی که در اثر تجربهای در گذشته، مانند گیر افتادن در آسانسور، گمشدن در مکانی شلوغ، افتادن در آب بدون داشتن مهارت شنا کردن یا محبوس شدن درون یک کمد ایجاد شدهاند.
درمان آسانسورهراسی شدید، به گفته مرکز درمان فوبیا و اضطراب وایت پلینز در نیویورک، کار سادهای نیست و به همین دلیل روانپزشکان این مرکز، درمان رفتاری- شناختی را توصیه میکنند. این تکنیک شیوهای برای حساسیتزدایی از بیمار به واسطه مواجهسازی او با ترساش است تا زمانی که ترس به کل ناپدید شود. یکی از شیوههای این سبک درمانی، محبوس کردن بیمار درون اتاقکی تاریک به اندازه کابین تلفن برای دورههای زمانی متنوع است تا وقتی که بیمار بر ترس خود غلبه کند. چنین درمانی برای افرادی پیشنهاد میشود که ترس از آسانسور زندگی عادی آنها را مختل میسازد؛ مثلا باعث از دست رفتن فرصتهای شغلی آنها یا مانع از ملاقات با اعضای خانواده یا دوستانی میشود که در ساختمانهای مرتفع سکونت دارند. برای نمونههای خفیفتر آسانسورهراسی، راهکارهایی مانند آموزش دیدن درباره امنیت و شکل عملکرد آسانسورها یا چندین ساعت تماشای بالا و پایین آمدن آسانسورهای شیشهای میتواند ترس و اضطراب را تا حد قابلتوجهی کاهش دهد. همچنین استفاده از ابزارهایی که تمرکز فرد را از ترس قرارگرفتن در محیط آسانسور برمیدارند، مانند گذاشتن دستهکلید یا تعدادی سکه درون جیب و تلاش برای تشخیص دادن آنها از یکدیگر با کمک لمس کردن، یا وارونه شمردن اعداد یا حروف الفبا میتواند تأثیرگذار باشد.