عزیمت از بنبست امیداجتماعی
عالیه شکربیگی
جامعهشناس
مهاجرت، پدیده خاص جامعه ما نیست ولی زوایایی دارد که آن را منحصربهفرد میکند و جامعهشناسی را در برابر سؤالهای مهمی قرار میدهد؛ اینکه «چرا برخیها رفتن را بر ماندن ترجیح میدهند؟» و یا این سؤال که «در ایران، چه اقسام و صورتهایی برای مهاجرت میتوان برشمرد؟». از نظر من مهاجرت به نوعی دنبالکردن امید بهبود به «زیستی جایی بیرون از اینجا و زمانی خارج از اکنون» است. وقتی آدمیان امید را از دست میدهند، دست به مهاجرت میزنند.
سالها در ایران پدیده فرار نخبگان داغ بود و به نظر میرسید بیش از هر قشر و گروه دیگری، بخشی از این گروه مهاجرت میکنند. برخی نخبگان جامعه گویی در اثر فشارهای مختلف در کشور، عرصه را بر خود تنگ میدیدند و به همین دلیل هم دست به ترک وطن میزدند اما امروز انقلابی آرام در امر مهاجرت در حال شکلگیری است. در ایران امروز مهاجرت، سهم کسانیاست که حس میکنند باید از تنگناهایی که چشمانداز امید اجتماعی را برای آنها مخدوش کرده است بگریزند. علاوه بر این، اگر برای نخبگان علمی، مهاجرت در راستای تحصیل بود در معنای جدید مهاجرت، گاهی ادامه تحصیل تنها بهانهایاست برای اینکه فرد بتواند ویزا بگیرد و از کشور خارج شود؛ هدف، پهنکردن بساط «زندگی» در جای دیگر است. همچنین اگرچه مهاجرت برای نسل اول مهاجران جنبه اجباری داشت (پس از انقلاب)، نسلهای دوم و سوم مهاجران با علاقه و تلاش فردی حتی موانع را کنار میزنند و مهاجرت را «انتخاب» میکنند؛ چراکه امید اجتماعی برای گروهی در جامعه ما به بنبست رسیده و آنها امیدهای ازدسترفتهشان را در جامعه و کشوری دیگر جستوجو میکنند.