اصلاحات هم نیاز به اصلاح دارد
صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان هم به یک دستهبندی 3گانه درباره اصلاحطلبان پرداخت و گفت: ما 3دسته اصلاحطلب داریم؛ یک دسته اصلاحطلب داریم که بر این باورند هر چه فکر میکنند، درست است و هرچه که میاندیشند، درست است و هیچ منزلتی و موقعیتی برای حلقه فکری سیاسی دیگر قائل نیستند. حتی اگر در اردوی اصلاحات کسانی باشند که مثل آنها فکر نکنند، از نظر آنها محکومند و حتی بدترین و ناشایستهترین رفتارها و سخنان را نسبت به همفکران خودشان در اصلاحات بهکار میبرند. شاید یکی از بدبختیهای ما در دوران اصلاحات همین برداشت غیرمنصفانه در جبهه اصلاحات بود که از مقاطعی که آقای خاتمی گله و دردی داشتند، از جانب همین افراد وجود داشت.
جریان دیگری درون اصلاحات به هیچوجه منالوجوه این را نمیتوانند بپذیرند ما کجا بودیم و کجا هستیم. اصلا قائل به این نیستند که اصلاحات خودش نیاز به اصلاح دارد. جریان سیاسیای که برای خودششان اصلاحی قائل نباشد، بحران اصلی دارد. مگر میشود گروهی خودش قائل به اصلاح نباشد؟
یک جریان اما جریان منصفی مثل جریان آقای بهزاد نبوی هستند که کولهباری از تجربه و دانش و گذشتههای پرملال داشتهاند و اگر سخنی میگویند، سخنشان آمیخته و آموخته با تجربهها و گذشتهها و سختیها و درسهایی است که از زندگی گرفتهاند.
ندای ایرانیان به آن گروه سوم میاندیشد و تعلق دارد. اگر ما واقعبینانه در بستر اصلاحی خودمان عمل میکردیم، شاید امروز مالامال از تضادها، تناقضها و دوگانگیها نبودیم. شاید امروز واقعبینانهتر میتوانستیم سخن بگوییم و وارد عرصه شویم. بحران اصلی که ما در سال84 بهعنوان شکست اعضا داشتیم، از ناحیه خودمان بود. مگر میشود در یک هفته 67درصد مردم ایران به یک جریان فکری رأی بدهند و هفته بعد بیایند به جریان دیگر رأی بدهند؟
همه رأی مردم آقای هاشمی، آقای دکتر معین، آقای کروبی و آقای مهرعلیزاده سرجمع 65درصد بود، منتهی در دور دوم رأی آقای هاشمی کمی بیشتر از 30درصد شد. این درسی بود که ما گرفتیم و نتیجه مشخص این انتخابات نیاز به محاسبات فیثاغورس ندارد که کسی بخواهد برای ما تبیین کند، دودوتا چهارتا میشود. در 8سال ریاستجمهوری محمود احمدینژاد درس گرفتیم که جبران کنیم و بخشی از آن حاصل تدبیر و درایت پیروان اصلاحات بود و بخشی دیگر خطای استراتژیک رقیب.
صادق خرازی در بخشی از سخنرانی خود گفت: من فکر میکنم کسی که نغمه تحریم انتخابات را دارد، یا بیتوجه است یا درد مردم را نمیفهمد یا گرفتار هوای نفس است. اگر خاتمی در سال90 در انتخابات مجلس شرکت نمیکرد در سال92 فرایندی برای موفقیت نسبیای که او و همفکرانش داشتند، به وقوع نمیپیوست. همان موقع نیز به آقای خاتمی گفتند چرا شرکت میکنی؟ آقای خاتمی 3هدف را زد. یکی دست خارجیها را کوتاه کرد، دوم اینکه خیلیها را که میخواستند بگویند خاتمی ضدانقلاب است، ناامید کرد و سوم اینکه اتفاقی در انتخابات92 رخ ندهد. شرکت آقای خاتمی در انتخابات90 باعث پیروزی ما در انتخابات92 شد.
اینها البته نسبی است. من معتقدم اگر در انتخابات سال92 آقای عارف باقی میماند، ما موفق نمیشدیم. انتخابات به دور دوم میرفت و ما شکست میخوردیم. این تحلیل شخصی من است. برخی شاید این را قبول نداشته باشند. آقای روحانی مولفههایی داشت که وضعیتش متمایز از دیگران شد.