سینمای ایران یا سینمای مردم ایران
علیرضا محمودی _ دبیر گروه ادب و هنر
دست سینمای ایران در این روزها برای سرگرمی مردم نیازمند به سرگرمی خالی است. فیلمها یا با رویکردی سیاسی، تاریخ و شمایلهای سیاسی معاصر را جلوی مخاطب میگذارند یا با دورچین کردن تبعات فقر، مخاطب ترسیده از افزایش هزینهها را دچار حیرت میکنند. فیلمهای اندکی که برای سرگرمی مردم ساخته شدهاند، مرتجعانه پشت اسم مردم، فیلم سریدوزی شده و تکراری خود را به خورد مردمی میدهند که نمیدانند با عصر جمعه خود چه کنند. در جریان تولید سفارشی و اکران فرمایشی جایی برای اوقات فراغت نیست.
از 1327 که با همت بازرگانان فرنگرفته و فنکاران از آب گذشته، تولید فیلم در ایران بهعنوان یک صنعت در حوالی چهارراه استانبول پا گرفت، فیلمفارسی به اثری برای تنویر افکار عمومی برچسب خورد. در این استفاده سوء، صنعتی که برای سرگرمی مردم ساخته شده بود، به تریبونی برای بیان دردها و ترسیم رنجها تبدیل شد. این حرف که فیلم باید حرف دل مردم را بزند تنها نویسندگان چپ نمیزدند، این حرف همه بود که رفتن به سینما فقط برای سرگرمی اگر دور ریختن عمر نباشد، تبدیل کردن بهای بلیت به زباله است. اضافه کردن بار تهذیبی و تنبیهی روی دوش فیلمهایی که آشفتگی در روایت و شلختگی در صناعت مهمترین خصوصیت آنها محسوب میشد، فقط خواسته منتقدان نبود، اهالی سینما هم روی ارزش اجتماعی و انتقادی آثار خود پافشاری میکردند. در پلاکات و تبلیغات فیلمها و در گفتوگوهای مطبوعاتی، تهیهکنندگان و کارگردانان فیلمهایشان را بهعنوان اثری در خدمت کاهش ناهنجاریها و راهنمایی برای تمیز راه از چاه معرفی میکردند.
با افزایش دفاتر تولید در خیابان لالهزار و کوچه ارباب جمشید، پافشاری روی وجوه انتقادی فیلمها به راه فراری از اصل سینما تبدیل شد. فقر تئوریک منتقدان که نوشتههایشان در مطبوعات فقط داستانها را شرح و بسط میداد و مضامین را سبک و سنگین میکرد و با سینما کاری نداشت، این راه باریک را به یک بزرگراه برای کسانی تبدیل کرد که سرمایه بیزبان را به فیلمهای غیرقابل تحمل تبدیل میکردند. غلط مصطلح سینمای اجتماعی، از مهمترین دستاوردهای پیمان پنهان منتقدان و فیلمسازان برای تولید انبوه فیلمهایی بود که تماشای آنها تا پایان به مثابه شکنجه بود، اما ساختنشان برای نصیحت مردم توجیه داشت.
در سینمای بعد از انقلاب این سوءتفاهم توسط مدیران به یک خطمشی تبدیل شد. تلقی سرگرمی از سینما، تفکری طاغوتی قلمداد میشد. اگر فیلمی برای سرگرمی مردم ساخته شده بود، باید به هر شکل ممکن تحقیرش میکردند. ساز و کارهای نمایش از درجهبندی تا پروانه نمایش و ساخت آماده بود تا فیلمهای سرگرمکننده را تنبیه و سازندگان این آثار از ادامه تولید فیلم را منصرف کنند. سرفصل اعتبارات و سر گل اکران و سرصفحه مطبوعات متعلق به فیلمهایی پرگو و کممایه بود. سازندگان این فیلمها به لطف سیاستهای تازه مدعی حرفهای عمیق و فلسفی و عرفانی بودند و هرگونه تلاش برای ساخت فیلمی مطابق سلیقههای مردم را دعوت به همکاری با سرمایهسالاری و انعکاس صدای ابتذال میدانستند. تنبیه مالی و تحقیر حرفهای و تهدید مطبوعاتی سهم سازندگان فیلمهای سرگرمکننده بود. کافی است نگاهی به صفحه نقد فیلم مطبوعات در آن سالها انداخت. تاریخ طوری رقم میخورد که تهیهکنندگان فیلمهای پرفروش، سینما را ترک و تهیهکنندگان فیلمهای شکست خورده سال به سال ترقی کنند. با چنین رویکردی عجیب نیست که سینمای ایران همیشه چهره یک تاجر ورشکسته خوشحال را داشته باشد.
تلاشهای پراکنده برای شکل دادن به سینمای ایرانی که مهمترین هدفش ساختن 2ساعت مطبوع برای هموطنان باشد، تاکنون با مقاومت فیلمسازان مدعی سینمای اجتماعی و کمکاری فیلمسازان مدعی ساخت فیلمهای سرگرمکننده به نتیجه مناسبی نرسیده و سینمای ایران هر سال در اغلب فصلهای اکران با بحران مخاطب روبهرو میشود. بدون شک نخستین کار برای جلوگیری از این بحران، رفع اتهام از سرگرمی در سینمای ایران است. درحالیکه تولید در دست سرمایهگذاران بیرون سینما و اکران در پنجه قدرتمندان درون سینما و بقای سینما منوط به اکران فیلمی هر سال در میان، از رضا عطاران، سینمای ایران تنها «سینمای ایران» است و نه سینمای مردم ایران.