ناکامی دیپلماسی اجبار
ابراهیم متقی؛ استاد دانشگاه تهران
در ادبیات روابط بینالملل، سیاست بهعنوان تلاش سازمانیافته کشوری محسوب میشود که هدف خاص و مشخصی را جستوجو میکند. هر سیاستی دربرگیرنده ابزار، الگوهای رفتاری و سازوکارهایی است که بتواند اهداف را تحقق بخشد. واقعیت سیاست خارجی آمریکا در برخورد با ایران نشانههایی از تضاد هیستریک را منعکس میسازد. چنین تضادهایی آثار خود را در بیثباتیهای پایان ناپذیر منطقهای بهجا گذاشته است. واقعیتهای رفتار آمریکا نشان میدهد که در سالهای بعد از جنگ سرد هیچگاه سیاست ایالات متحده با ابزارها، اهداف و راهبرد آن، هماهنگ و همسو نبودهاند. الگوی کنش آمریکا در برخورد با ایران که در دوران ترامپ با عنوان فشارهای حداکثری معروف شده است، نتوانست به نتیجه مطلوب برای تحقق اهداف منجر شود.
آمریکاییها درصدد بودند تا شرایطی را ایجاد کنند که ایران تبدیل به کشوری عادی در محیط منطقهای شود. کشوری که سیاست و الگوی رفتاری آن براساس مدل و سازوکارهای سیستم تابع منطقهای تنظیم شود در چنین شرایط و فضایی میتوان به این موضوع اشاره داشت که سیاست امنیتی ایالات متحده بیش از آنکه دارای الگو و سازوکارهای راهبردی باشد بر مبنای نشانههایی از تخاصم و تعارض بنا شده است. سیاست باید معطوف به حل موضوع و مشکل باشد و درحالیکه ترامپ و بسیاری دیگر از زمامداران آمریکایی جدالهای بیشتری را علیه کشورهای منطقه و زیرساختهای امنیتی خود بهوجود آوردند نتیجه سیاستهای تخاصمگونه آمریکا را میتوان در بیثباتی منطقهای، جنگ بیپایان در افغانستان و بحرانهای پایانناپذیر منطقهای جستوجو کرد.
دونالد ترامپ درصدد بود از طریق سازوکارهای مربوط به فشارها و محدودیتهای حداکثری ایران را وادار به عقبنشینی کند. فشارهای حداکثری آمریکا نشانهای از ضعف دیپلماسی اجبار محسوب میشود. دیپلماسی اجبار آمریکا نتوانست اجماع جهانی را برای محدودسازی ایران بهوجود آورد. اگرچه کشورهای اروپایی در برابر فشارهای آمریکا مقاومت نمیکنند، علت آنرا باید به ساختار نظام سیاسی و بینالمللی مربوط دانست.
الگوی رفتاری ایالات متحده با هیچیک از قواعد بینالمللی پیوند ندارد. از سوی دیگر ایران تجربه برجام را دارا بود و بر این اساس تمایلی به پذیرش سیاستهای ایالات متحده نشان نمیدهد. سیاست اقتصادی آمریکا با الگوهای رفتار نظامی و امنیتی آن کشور در خلیجفارس پیوند خورد. مقاومت ایران در فضای منطقهای و گسترش برد راهبردی ایران توانست زمینه کاهش اثربخشی فشارهای حداکثری آمریکا را بهوجود آورد.
در عصر موجود، اعتماد به آمریکا به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. در چنین شرایط و فضایی ایالات متحده نمیتواند نقش هژمون را ایفا کند. حتی آمریکا در ایفای نقش سلطه منطقهای نیز با چالشهای زیادی روبهرو شده است. چالشهای فراروی آمریکا در سیاست جهانی تحتتأثیر مقاومت ایران افزایش خواهد یافت. بنابراین، اگر ایران بتواند مدیریت اقتصاد سیاسی خود را براساس حمایت از تولید داخلی، مقابله با فساد اقتصادی و کنترل شکافهای اقتصادی ترمیم کند، در آن شرایط میتواند به نتایج مؤثرتری برای پایان دیپلماسی اجبار آمریکا دست پیدا کند. در عرصه موجود سیاست و اقتصاد جهانی صرفا ایران با محدودیتهای آمریکا روبهرو نشده، بلکه شکل جدیدی از الگوی رفتاری بهوجود آمده که بیاعتمادی را میتوان در انگاره ذهنی کشورهای حوزه خلیجفارس، کشورهای اروپایی، چین و روسیه مشاهده کرد. اعتبار آمریکا تحتتأثیر سیاست فشارهای حداکثری به میزان قابلتوجهی کاهش پیدا کرده است. در چنین شرایطی آمریکا ناچار خواهد بود از سازوکارهای دیپلماتیک برای اعاده کنش ارتباطی با ایران استفاده کند. در نیویورک کشورهای اروپایی تلاش زیادی کردند تا ایران را گرفتار دستورکار ابهامآمیز جدیدی کنند. بوریس جانسون تلاش داشت تا ایران را در فضای «غرق مصنوعی» قرار دهد. در چنین شرایطی ایران توانست خود را از وسوسههای مبهم و موهوم کشورهای اروپایی رهایی بخشد. تداوم فشارهای حداکثری را میتوان مانعی جدید در برابر بازسازی روابط ایران و کشورهای منطقهای دانست، اما این امر نمیتواند بهمعنای پیروزی برای آمریکا تلقی شود.
زیرا ترامپ ناچار خواهد بود تا از فشارهای موجود عبور مسالمتآمیز داشته باشد. تداوم فضای بحران مطلوبیت چندانی برای آینده اعتبار سیاسی و بینالمللی آمریکا نخواهد داشت.