نگاهی به جهان داستانی یو نسبو
کورسوی امید بر تارک چاهی تاریک
عباس کریمیعباسی_مترجم و روزنامهنگار
یونسبو- جنایینویس نروژی- از نویسندگان مؤلفی است که سبک و ساختار خود را دارد و در عین حال، ادامهدهنده مکتب رمان واقعگرای پلیسی است که دشیل همت آن را بنا نهاد و ریموند چندلر، هوراس مککوی، راس مکدانلد، جیمز کین و بیشماری دیگر از آن پیروی کرده و با تغییراتی سبک و سیاق خود را بهوجود آوردهاند. اینکه شمار تیراژ آثار نسبوی 60ساله به بیش از 40 زبان دنیا سر به فلک میکشد درحالیکه در جمع به 15 رمان میرسد و مثل ژرژ سیمنون یا ارل استانلی گاردنر در این سن بیش از 200 عنوان کتاب ندارد نشان میدهد که گزیدهکار اما خوانندهپسند است. این موفقیت دلایل زیادی دارد که بدون نگاهی مجمل به ادبیات جنایی و تفاوت آن با داستانپلیسی میسر نیست.
ادبیات جنایی، داستان پلیسی نیست
ادبیات جنایی یا آنطور که از آغاز و بهاشتباه، ادبیات پلیسی نام گذاشتهاند، گونهای غنی از نگرشی واقعگرایانه به زندگی و تمایلات بشری در بارزترین شکل تقابل خیر و شر است. پس نه فقط باید از شخصیتپردازی صحیح و مناسب روانشناسانه برخوردار باشد که لازم است نویسندگان این ژانر پرطرفدار جهانی- طبق تازهترین آمار منتشره 25درصد از کل فروش ادبیات داستانی جهان را بهخود تخصیص داده است- از قدرت قلم و قوت قوامبخشی به متن برخوردار باشند تا منظور خود را به بهترین شکل ممکن به خواننده منتقل کنند.
متأسفانه بسیاری از کتابهای منتشره اینگونه در کشور، در ردیف آثار تفریحی و فاقد ارزشهای ادبی قرار دارند و جدا از سیر از آغاز غلط این نوع داستانی، ریشه اصلی این معضل در نبود شناخت برخی ناشران از ادبیات جنایی است. پیش از انقلاب از نویسندگانی ضعیف چون بن بنسون و کاریل چسمان برگردانهایی ارائه میشد که فقط هیجان کاذب داشت و مناسب خوانندگان جدی نبود و همین موضوع نوع نگاه کنونی اهالی قلم به این ژانر را به قضاوتی غلط کشاند. از برخی نویسندگان صاحبقلم نیز ترجمههایی غلط منتشر شد و حتی به دروغ نام آنها بر کتابهایی گذاشته شد که هرگز ننوشته بودند و ایان فلمینگ (خالق جیمزباند)، میکی اسپیلن (خالق مایک هامر)، جیمز هدلیچیس، آگاتا کریستی، دوروتی سایرز، جان دیکسونکار (خالق گیدئون فل) و ژرژ سیمنون (خالق بازرس مگره) در این فهرست قرار میگیرند. متأسفانه در حال حاضر نیز انتخاب نادرست برخی نویسندگان عامهپسند خارجی به صرف فروش بالای کتاب توسط برخی ناشران یا مترجمان به اینگونه با ارزش و جذاب ادبی ضربه زده و نویسندگانی چون گیوم موسو، روث ور، ای.بی. پاریس و نظایر آنها مخاطب جدی را از آثار خوب دور میکنند. این امر سبب شده که منتقدان و بهویژه جامعه روشنفکر ادبیات با دیدن برچسب «داستان پلیسی» بر یک کتاب آن را نخوانده کنار بگذارند درحالیکه بسیاری از آنها شیفته آثار متقدمینی چون آرتور کناندویل، ادگار آلن پو، گاستون لورو، دشیل همت، ریموند چندلر، ژرژ سیمنون، جان لوکاره، پاتریشیا هایاسمیت، آلیستر مکلین، راس مکدانلد، پیر بوآلو، دانلد وستلیک، تامس نارسژاک، الری کوئین، جیمز کین و جیمز هدلیچیس و متأخرینی نظیر هنینگ منکل، یو نسبو، پیتر هوگ، مایکل کانلی، جیمز الروی، رابرت بی.پارکر، جان بنویل، لارنس بلاک، دنیس لهان و بسیاری دیگر هستند و در نوشتههای آنها تمجیدات زیادی از استعداد این نویسندگان دیده میشود.
بسیاری از نویسندگان مطرح هم هستند که در این ژانر آثار درخشانی نوشتهاند. ویلیام فاکنر (کارآگاه دهکده)، چارلز دیکنز (خانه قانونزده)، مارک تواین (تام سایر کارآگاه- بیگانهای در دهکده)، ایزاک آسیموف (سری بیوهمردان سیاه- سهگانه کارآگاه الیاس بیلی)، گراهام گرین (مرد سوم- وزارت ترس- سایه گریزان- اسلحه کرایهای)، پرل باک (مرگ در قصر)، نام گل سرخ (امبرتو اکو)، سامرست موآم (اشندن- حادثه در ویلا)، فئودور داستایوفسکی (جنایت و مکافات- برادران کارامازوف)، فردریش دورنمات (قول)، جوزف کنراد (قلب تاریکی)، ارنست همینگوی (قاتلان)، ویلیام شکسپیر (هملت- هنری ششم)، ولتر (زادیگ) و... .
از همت تا نسبو
از این موارد که بگذریم رمان جنایی، بهویژه با زیر ژانر معمایی، بهدلیل جستوجو پیرامون علل رویدادها و هویتها، نزدیکی زیادی به فلسفه دارد و ازاینرو بزرگان زیادی در ادبیات و فلسفه به تحلیل و تمجید از آن پرداختهاند که تزوتان تودوروف و جورج لوکاچ از آن جملهاند.
اگر آثاری چون «شاهین مالت» (دشیل همت) یا «خواب ابدی» (ریموند چندلر) فراموشنشدنی هستند بهدلیل شخصیتپردازی عالی و واقعگرایانه دشیل همت، پدر رمان سیاه از «سم اسپید» و فیلیپ مارلو است که همفری بوگارت نماینده عینی آنها در سینماست. هری هوله (مخلوق یو نسبو) و متیو اسکادر (شخصیت لارنس بلاک) هر دو کارآگاهان الکی و منزوی و دلزده از اجتماعی هستند که بهاشتباه باعث مرگ بیگناهی شدهاند و همین موضوع برای همیشه روی وجدانشان سنگینی میکند؛ آدمهای معمولی اما باهوشی که سعی در جبران گناهانشان دارند و در این راه کتک میخورند، تحقیر میشوند، تا پای جان میروند اما در برابر وسوسهها کوتاه نمیآیند و شرافت خود را حفظ میکنند.
سم اسپید همت، خود اوست. وی پیش از نویسندگی، «کارآگاه نخستین آژانس کارآگاهی جهان»؛ یعنی پینکرتون بود و از اینرو وقتی شاهین مالت را نوشت آنقدر واقعگرایانه بود که2اقتباس اولیه از ان در سینما با شکست روبهرو شد؛ چرا که مردم به ساختارهای قرن طلایی رمان پلیسی عادت داشتند و هالیوود که قواعد خودش را در داستانگویی داشت نمیتوانست به درکی از رمان واقعگرا که بعدها فرانسویان نام نوآر را بر آن نهادند برسد. این شد که جان هیوستن شاهین مالت را نخستین ساخته خود قرار داد و همفری بوگارت «نخستین کارآگاه خاکستری جهان» را روی پرده نقرهای خوش نقش زد.
نسبو دانسته یا ندانسته پیرو مکتب رمان واقعگرای جنایی است و اینکه هوشمندانه این کار را انجام داده یا متاثر از مطالعات بوده خیلی مهم نیست. او کاراکتری را خلق میکند که در نخستین حضور بر پرده نقرهای خوش میدرخشد و با انتخاب صحیح فاسبین در نقش هوله فیلم «آدم برفی» مخاطبان خود را راضی نگه میدارد هرچند بهدلیل شخصیتپردازی درونگرایانه نویسنده که متاثر از روحیه خود اوست خیلی از مواردی که در داستان وجود دارند مجال تبدیل از ذهنیت به عینیت را نمییابند.
قهرمان ضدقهرمان دوستداشتنی
هری هوله ـ کاراکتر دوازده کتاب یو نسبو ـ نویسنده نروژی است که «خفاش» نخستین آنها و «چاقو» آخرینشان است. مرکز حوادث اغلب داستانها در اسلو است اما خفاش در استرالیا، خانهخزها در تایلند و یوزپلنگ در هنگکنگ میگذرد. این تغییر لوکیشن که از نخستین داستان با آن روبهرو هستیم زیرکی نسبو را در شخصیتپردازی و خلق هری هوله نشان میدهد؛ چرا که با توجه به ابعاد مختلف شخصیتی این کاراکتر فراموشنشدنی در جهان ادبیات، نویسنده، آشنایی خواننده را با وی در کشوری قرار میدهد که مردم آن حکم غریبه را برای او دارند و او نیز آنها را به چشم غریبه میبیند. از اینرو بسیاری از پرسشهایی که ما بهعنوان خواننده درباره هری و ابعاد وجودی مختلف او نظیر ناکامیها و تلخیهایش داریم توسط برخی از کاراکترهای داستان بهویژه دختری سوئدی که از منظر جغرافیا و فرهنگ، ارتباطی نزدیکتر از سایرین با او پیدا میکند پرسیده و پاسخ داده میشود. بنابراین برای لذت بیشتر و فهم بهتر از این سلسله داستانها خواندن از نخستین کتاب لازم است.
نسبو با انتخاب این کاراکتر از سویی و انتخاب ساختار تریلر معمایی از طرف دیگر خود را بهعنوان یکی از بهترین نویسندگان ادبی در این ژانر ثابت کرده ضمن آنکه مقهور پیرنگ و معما و حوادث نمیشود. از اینرو خواننده آثار وی در پی کشف معما و انجام ماجرای صرف نیست و به کشف روانشناسانه کنشها و واکنشهای انسانی و تجربهاندوزی بیشتر در روابط فردی و اجتماعی جامعه بشری میپردازد ضمن آنکه از تعلیق و تعقیب و دلهره لذت میبرد.
در دنیای اسرارآمیز ادبیات جنایی نویسندگان زیادی آمده و رفتهاند و کاراکترهای بسیاری را خلق کردهاند که برخی از آنها مانا شدهاند اما هری هوله بیتردید در راس 10کاراکتر ملموس این ادبیات است و باقی خواهد ماند.
هوله جمیع اضداد است و گاه تکلیف خودش با خودش روشن نیست؛ گاهی ارادهای سختتر از پولاد و گاه نقطه ضعفی به لرزانی سوسوی یک ستاره قطبی دارد. او لجبازی و سنگدلی سم اسپید؛ کارآگاه خاکستری دشیل همت را با شرافت فیلیپ مارلوی دمغ و الکلی ریموند چندلر دارد و گاه به طنازی ویک مالوی، کارآگاه سهگانه خواندنی جیمز هادلی چیس و صبوری لو آرچر دلزده راس مکدانلد است. با همه اینها هوله محصول دنیای پستمدرنی است که بین سنت و مدرنیته بلاتکلیف گیر کرده و ارجاعات بینامتنی زیادی که در کتاب به افسانههای کهن استرالیا میشود حاصل همین نگاه نوآرگونه نویسنده به زندگی امروزی و بهویژه تنهایی هوله بهعنوان یک قهرمان ضدقهرمان دوستداشتنی است!
هری هوله نامی است که علاوه بر کاراکترهای نام برده در کنار همتایان آمریکاییاش یعنی هری باش (مایکل کانلی)، جس استون (رابرت بی.پارکر) و پاتریک کنزی (دنیس لهان) و ژول مگره (ژرژ سیمنون) فرانسوی و بهویژه کارآگاه فیلسوف و دنیازده سوئدی- کورت ولندر (هنینگ منکل) ـ جاودانه شده است و بهدلیل پرداخت عالی نویسنده همینطور باقی خواهد ماند.
نام کتاب برگرفته از یک افسانه استرالیایی است که ضدقهرمان آن یک خفاش خونخوار است و با قتل بقیه به زندگی ادامه داده و باعث وحشت عمومی میشود. از آنجا که ضدقهرمان داستان نیز یک قاتل سریالی است که با قتل وحشیانه دختران موطلایی به طرزی فجیع از زندگی لذت برده و به آن ادامه میدهد این نام برای کتاب درنظر گرفته شده است.
پیروی از مکتب واقعگرایی
نسبو دانسته یا ندانسته پیرو مکتب رمان واقعگرای جنایی است و اینکه هوشمندانه این کار را انجام داده یا متاثر از مطالعات بوده خیلی مهم نیست