هنوز آلیس
امیر حاجرضایی ـ مفسر فوتبال
مادر سالمندم، زمان زیادی است که بستری است. 2ماهی میشود که مرا نمیشناسد. در چشمان بیفروغش مینگرم. آهسته زمزمه میکنم: منم پسرت. اما آن مشت گره کرده از درد، آن سیمای پر از رنج نقشبسته بر دهها چین و چروک در سکوتی سنگین و خاموشی بیکران، پاسخی برای من ندارد. اینکه مادری فرزندش و بالاتر از آن دنیای پیرامونش را از یاد برده است دردی بر جانم مینشاند که پاسخش در هیچ برگه آزمایشی نیست.
در خلوت خودم به چندبارهخوانی کتاب «هنوز آلیس» میپردازم. این نخستین کتابی است که خانم «لیزا جنوا» نوشته که در سال2007 میلادی منتشر شده و با ترجمه شیوای خانم «شهین احمدی» سال1392 به بازار کتاب آمده است.
مترجم در مقدمه کتاب مینویسند: «کتاب داستان زندگی یک استاد 50ساله دانشگاه هاروارد است که روانشناسی شناخت و زبانشناسی تدریس میکند، اما در اوج زندگی حرفهایاش به بیماری آلزایمر زودرس مبتلا میشود. داستان این کتاب درباره هویت است؛ هویتی که هر روز بیماری هولناک آلزایمر گوشهای از ذهنش را به تاراج میبرد. نویسنده با هنرمندی و چیرهدستی خواننده را گام به گام بهموازات پیشرفت بیماری با آلیس همراه میکند و در نیمه راه خواننده بیآنکه متوجه شود با آلیس، درد جانکاه او و اندوهی که ذرهذره او را میخورد، همدل و همدرد میشود و عجز او را درک میکند. «ریچارد گلتزر» و «واش وستمورلند» فیلمسازان آمریکایی براساس همین رمان فیلم «هنوز آلیس» را که یک فیلم مستقل در ژانر درام است در سال2014 ساختهاند. گلتزر در حین ساخت فیلم درگذشت و ادامه فیلم را همسرش وست مورلند ساخت.
فیلم و کتاب هر دو به فروپاشی تدریجی آلیس میپردازند، او بهرغم مبارزه با بیماریاش بهتدریج درک میکند، آلزایمر رامشدنی نیست. در یکی از دیالوگهای تکاندهندهای که بین او و همسرش ردوبدل میشود با غمی سنگین که بر او آوار شده است، پوزشخواهانه میگوید: «متأسفم که آلزایمر دارم، حتی فکر اینکه وضعم بدتر میشود، قابل تحمل نیست. مجددا برام قابل تحمل نیست که بهصورتیکه عاشقانه دوست دارم نگاه کنم و ندانم کیست. نمیدانم تا کی میتوانم بشناسمت. وقتی به این موضوع فکر میکنم، حتی نمیتوانم نفس بکشم.» لیزا جنوا جدای از تبحر در نویسندگی، سالها درباره بیماران آلزایمری تحقیق کرده است. ابتلای مادربزرگش به آلزایمر، برایش انگیزه تحصیل در رشته عصبشناسی شد. او همچنین برای انجمن ملی آلزایمر مینویسد.