تاختن در سرزمین مرتفع
«اسپارتاکوس» بنای باشکوه سینمای حماسی- تاریخی 60ساله شد
سعید مروتی ـ روزنامه نگار
«اسپارتاکوس» فیلمی که علاقهمندان کوبریک خیلی آن را جدی نمیگیرند (و براساس خرافهای روشنفکرانه فیلم مهمی در کارنامه سازندهاش نیست) پس از گذشت 60سال، همچنان یکی از بناهای مرتفع و باشکوه سینمای حماسی- تاریخی است؛ به همراه «بنهور» (ویلیام وایلر1959)؛ «السید» (آنتونی مان1961) و «سقوط امپراتوری رم» (آنتونی مان 1964). اسپارتاکوس فیلمی است که نه تنها هنوز دیده میشود که همچنان منبع الهام سینماگران است. «گلادیاتور» (رایدلی اسکات2000) فقط یکی از فیلمهایی است که با الهام از فیلم کوبریک ساخته شده و شاید بتوان گفت شاخصترین اثری است که از اسپارتاکوس بهره گرفته.
در کارنامه متنوع و پربار کوبریک جز وسترن، تقریبا همهجور فیلمی یافت میشود؛ نوآر (بوسه قاتل)، کمدی سیاه (دکتر استرنج لاو) جنگی (راههای افتخار، غلاف تمام فلزی)، علمی – تخیلی (2001 اودیسه فضایی)، وحشت (درخشش) و...
نخ تسبیح فیلمهای کوبریک و آنچه ویژگی شاخصه کارگردانی او محسوب میشود، کمالگراییاش است. دوستداران کوبریک اعتقاد دارند اسپارتاکوس به عنوان تولیدی استودیویی، اجازه کمالگرایی و استقلال مطلوب استاد را نداده و از آنجا که فیلم کوبریکی نیست، پس اثر مهمی هم نیست. ماجرای اختلافنظر میان کرک داگلاس -ستاره و تهیهکننده اجرایی- با کوبریک و دخالتهایی که در کار او شده درباره این فیلمساز نه چندان مسبوق به سابقه بوده و نه در فیلمهای بعدیاش تکرار شده. این مقدمه عموما به این نتیجه میانجامد که اسپارتاکوس فیلمی متوسط است که به پای شاهکارهایی چون «لولیتا»، 2001 اودیسه فضایی، دکتر استرنج لاو، درخشش و... نمیرسد. با نگاه تئوری، مولفی که کارگردان را در جایگاه خدایگان مینشاند، در اسپارتاکوس تالیف شخصی نقش کمرنگی داشته و از استعداد کوبریک صرفا در حد یک تکنیسین بهره گرفته شده. عدهای نقش و اهمیت دالتون ترامبو (سناریست) و کرک داگلاس (ستاره-تهیهکننده) را به مراتب بیشتر از کوبریک میدانند و برایشان همین کافی است که اسپارتاکوس تلالو و درخشش آثار دیگر سازندهاش را نداشته باشد. نکتهای که فراموش شده نقش موفقیت تجاری اسپارتاکوس در تثبیت جایگاه کوبریک به عنوان کارگردانی تواناست. بدون به ثمر نشاندن ماموریت دشوار و پرهزینهای چون اسپارتاکوس، احتمالا کوبریک باید مسیر بسیار سختتری برای به ثمر رساندن پروژههای شخصیاش میپیمود. فروش 60میلیون دلاری اسپارتاکوس باعث شد پولساز بودن کوبریک (که فیلمهای قبلیاش اغلب شکست تجاری خورده بودند) به رسمیت شناخته شود و از دل این توفیق تجاری بود که کوبریک توانست استقلال هنری مطلوبش را به دست آورد. آنچه از آن به عنوان نبوغ کوبریک یاد میشود را هم باید در تواناییاش در به ثمر رساندن فیلمی عظیم و استودیویی (با همه سفارشها و توصیههای دست و پاگیر) مشاهده کرد. نکته اینجاست که در ماندگاری اسپارتاکوس ایدههای کارگردانی کوبریک همپای فیلمنامه و مناسبات تولید نقش داشته. آنچه از شرافت اسپارتاکوس در تقابل با انحطاط رمیها میبینیم با هنر کارگردانی کوبریک لحن متناسب و هنرمندانهای یافته. سکوتی که در چهره اسپارتاکوس مشهود است ابهتی به او بخشید که به پردازش کاراکتر اسطورهایاش یاری رساند و آنچه شکوه حماسی فیلم نامیده میشود محصول ایده جاهطلبانه کوبریک در ترکیب سبک بصری فیلمهای ایزنشتاین با الزامات نظام استودیی هالیوود است. علاقه کوبریک به حرکت سیال دوربین هم که عموما با جلوهگری همراه میشود در اسپارتاکوس کاملا در خدمت روایت قرار گرفت. در اینجا خبری از خودآگاهی روشنفکرانه راههای افتخار، دکتر استرنج لاو و پرتقال کوکی نیست. در عوض کوبریک استعداد و تواناییاش را صرف پردازش قهرمان، خلق سکانسهای پرتحرک و آفریدن میزانسنهایی کرده که «مفهوم» را برای عمق بخشیدن به داستان خلق و منتقل میکنند نه به صورت انگارهای شخصی و انتزاعی.
همه آنها که سالها پیش اسپارتاکوس را دیدهاند اگر قرار باشد فیلم کوبریک را در حافظه تصویریشان به جا بیاورند، احتمالا یاد سکانس معروف «من اسپارتاکوس هستم!» میافتند؛ فصلی که شکوه حماسه را معنا میبخشد و شورش بردگان را به جایگاه قیامی برای آزادی ارتقا میدهد.
این سکانسی است که با اصرار کرک داگلاس فیلمبرداری شده و کوبریک به دلیل اینکه آن را مسخره و اغراق شده میدانسته به سختی زیر بار کارگردانیاش رفته. در همین نمونه مثالی دخالت ستاره- تهیهکننده در کار کارگردان، آنچه به جلوه و درخشش این سکانس انجامیده هنر کوبریک در مقام فیلمساز است که حتی سفارش و تحمیل تهیهکننده را هم به نگین پرتلالو فیلم حماسیاش تبدیل میکند.
اسپارتاکوس محصول تلاقی ایدههای متضاد تهیهکننده، فیلمنامهنویس و کارگردان است که به درستی یکدیگر را تعدیل کردهاند؛ تجربهای که گرچه برای کوبریک خوشایند نبود ولی به یکی از بهترینهای فیلمهای حماسی تاریخ سینما انجامید که تماشایش پس از گذشت 6دهه، همچنان خوشایند و جذاب است.
شناسنامه
کارگردان: استنلی کوبریک فیلمنامه: دالتون ترامبو (براساس رمان «اسپارتاکوس» نوشته هوارد فاست) فیلمبردار: راسل متی موسیقی: الکس نورث تدوین: رابرت لارنس بازیگران: کرک داگلاس، جین سیمونز، لارنس اولیویه، تونی کرتیس، چارلز لاتن، وودی استرود، جان گاوین، پیتر یوستینف، نینا فوک، جان آیرلند، تونیکرتیس و هربرت لوم تهیهکننده اجرایی: کرک داگلاس تهیهکننده: ادوارد لوییس1959
اسپارتاکوس (کرک داگلاس) برده معادن نمک، به لنتولوس باتیاتوس (پیتر یوستینف) مالک مدرسه تربیت گلادیاتور فروخته میشود. اسپارتاکوس مثل بسیاری از بردهها تمرین میکند و دوره میبیند تا در مبارزههای گلادیاتورها شرکت کند؛ مبارزههایی که در آن بردهها برای خوشامد تماشاگران که از طبقه اشراف رومی هستند باید یکدیگر را قصابی کنند.
در یکی از نبردها یکی از رفقای اسپارتاکوس به جای کشتن دوستش، نیزهاش را سمت تماشاگران رومی پرتاب میکند. این گلادیاتور گرچه کشته میشود ولی کارش اسپارتاکوس را به فکر فرو میبرد. او که به مرور از شخصیتی وحشی به انسانی مهربان تغییر یافته، تصمیم میگیرد سر به شورش بردارد و ارتش بزرگی از بردگان تشکیل دهد. اسپارتاکوس برای شکلدادن به قیام نیازمند آگاهکردن بردگان به حقوق انسانیشان است.
در نهایت ارتش بردگان شکل میگیرد و قیام به موفقیت میرسد. بردگان در مبارزه با رومیها به پیروزیهایی دست مییابند. در حالی که اسپارتاکوس و یارانش قصد مبارزه با رومیها را ندارند و تنها به دنبال آزادی و رهایی از سرزمین رومیها هستند، مارکوس کراسوس (لارنس اولیویه) لشکر بزرگی از رومیها را برای سرکوب قیام بردگان به راه میاندازد.
اسپارتاکوس که بخشی از تحول اخلاقیاش را مدیون وارمینا (جین سیمونز) محبوبش است در نهایت مبارزه را به لشکر کراسوس میبازد. کراسوس که شیفته وارنیا شده او را با خود به روم میبرد و دستور میدهد اسپارتاکوس را به همراه یارانش به صلیب بکشند. وارنیا که از دست کراسوس گریخته در نهایت با اسپارتاکوس مصلوب مواجه میشود. وارنیا فرزندش که یادگار اسپارتاکوس است روی دست بالا میبرد و سوگند میخورد که او در نهایت طعم آزادی را خواهد چشید.
جیمز هریس:
کوبریک در ساخت اسپارتاکوس کاری باورنکردنی انجام داد چون فیلمنامه اصلا سکانسهای مبارزه نداشت، بعضی از بازیگران را هم عوض کرد. بخشی از فیلم را به اسپانیا برد و صحنههای نبرد را در آنجا ساخت و آن را تبدیل به یک فیلم حیرتآور حماسی کرد
پیتر یوستینف:
اسپارتاکوس برای استنلی پروژه خیلی سختی بود. ما مجموعهای از بازیگرانی بودیم که هرکدام سبکهای مختلف خودمان را داشتیم. لارنس اولیویه و چارلز لاتون از هم بدشان میآمد و سرصحنه و پشت صحنه مثل سگ با یکدیگر رفتار میکردند
رابینوود:
در واپسین فصلهای اسپارتاکوس آنچه کوبریک را نجات میدهد، تاکید بیشتر بر فساد امپراتوری روم است تا شرافت بردگان. دلیل آن نیز واضح است؛ مقوله شرافت، بار نمایشی چندانی ندارد و از این روست که آن حرکت کلیشهای دوربین بر ردیفهای منظم بردگان در انتهای نبرد چنین متظاهرانه به نظر میرسد