این زن نمیخواست پرونده کلاهبرداریاش در دادگاه رسیدگی شود
زن رمال پشتپرده حمله اسیدی به آقای وکیل
3نفر از عاملان اسیدپاشی به وکیل دادگستری در تهران دستگیر شدند. آنها که با حمله به دفتر وکالت قربانی در منطقه یوسفآباد او را کتک زده و تا یک قدمی مرگ پیش برده بودند اعتراف کردند که از سوی یک زن رمال اجیر شده بودند.
به گزارش همشهری، حادثه اسیدپاشی عصر سوم تیرماه امسال رخ داد. آن روز 4مرد و یک زن به دفتر وکالتی در منطقه یوسفآباد رفتند و درحالیکه وکیل میانسال تنها بود به او حمله کردند و پس از کتککاری به رویش اسید پاشیدند و فرار کردند. با اعلام گزارش این حادثه به مأموران کلانتری، آنها راهی محل شدند و وکیل مصدوم که از ناحیه سر، شکم، دست و پا بهشدت آسیب دیده بود به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. مهاجمان اسیدپاش با جسمی سنگین ضرباتی به سر او زده بودند که همین باعث شده بود وکیل دادگستری تا یکقدمی مرگ برود، اما خوشبختانه او نجات یافت. هنوز انگیزه مهاجمان مشخص نبود اما وقتی آقای وکیل به هوش آمد و توانست صحبت کند عنوان کرد که آنها گوشی موبایل وی و پوشهای را که چند پرونده داخل آن بوده سرقت کردهاند.
2 ماه بعد
تحقیقات کارآگاهان ادامه داشت و آنها موفق شدند با بررسی سرنخهای به جا مانده از مهاجمان آنها را شناسایی کنند. اعضای این باند 2زن و 4مرد بودند که یکی از زنها رمال بود و در حقیقت او بود که دستور اسیدپاشی به آقای وکیل را صادر کرده بود. در این شرایط قاضی دستور بازداشت اعضای این گروه را داد و مأموران موفق به دستگیری 3متهم مرد که دست به ضرب و جرح و اسیدپاشی زده بودند، شدند. این در حالی است که تحقیقات برای بازداشت اعضای دیگر این گروه ادامه دارد.
دستمزد 20میلیونی زن رمال
3متهم دستگیرشده دیروز برای تحقیق به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. فردی که اقدام به اسیدپاشی کرده بود مجید نام دارد و متولد سال 44است. سنش از 2 متهم دیگر بیشتر است و میگوید بهخاطر پول وسوسه شده تا وارد این ماجرا شود. او روز گذشته به سؤالات قاضی پرونده پاسخ داد.
قاضی: اتهام اسیدپاشی را قبول داری؟
مجید سرش را به نشانه تأیید تکان داده و میگوید: نادانی کردم. نمیدانستم عاقبتم به اینجا ختم میشود. من تا به حال پایم به کلانتری هم باز نشده بود و حالا در برابر اتهام اسیدپاشی قرار گرفتهام.
قاضی: انگیزهات چه بود؟
مجید: پول. وقتی خانم نسترن پیشنهاد دستمزد 20میلیونی داد وسوسه به جانم افتاد که وارد این ماجرا شوم. البته به من نگفته بود که داخل بطری اسید است. او گفت آب باتری داخل بطری ریخته و از من خواست تمام آن را روی سر و صورت آقای وکیل بریزم. حتی از او پرسیدم خصومتت با آقای وکیل چیست اما پاسخ درستی به من نداد و در آخر گفت «این وکیل کار خلاف انجام میدهد و حق را ناحق میکند. تو کارت را انجام بده و پولت را بگیر». من هم واقعا یک احمق بودم که هرچه او گفت را مو به مو اجرا کردم.
قاضی: یعنی متوجه نشدی که خانم نسترن با آقای وکیل چه خصومتی داشت؟
مجید: جسته گریخته متوجه شدم. خانم نسترن فالگیر بود و مشتریان زیادی داشت. یک جورایی سرشناس بود و گره مشکلات افراد مختلف را با نوشتن وردهای مختلف باز کرده بود. من 4سال برای نسترن کار میکردم. خودم راننده خودروهای سنگین هستم اما گاهی با موتور هم کار میکنم. نسترن را خواهرم به من معرفی کرد و قرار شد هر نسخه یا وردی را که مینویسد بهدست مشتریانش برسانم و پولش را بگیرم. کمی بعد متوجه شدم که چند زن از نسترن شکایت کردهاند و پلیس در تعقیب اوست؛ بهخاطر رمالی و کلاهبرداری. ظاهرا وکیل شاکیان و زنانی که به دام نسترن گرفتار شده بودند کسی جز قربانی اسیدپاشی نبود. بهنظرم نیت نسترن از اسیدپاشی انتقام از او بود. البته او گفته بود که پروندهای را هم سرقت کنیم که 2متهم دیگر که فراری هستند آن روز پوشهای را از دفتر وکیل سرقت کردند.
قاضی: 2متهم دیگر را میشناسی؟
به اسم میشناختم. وقتی خانم نسترن از من خواست آن وکیل را ناکار کنم با 2 نفر از دوستانم رفتم و 2متهم دیگر هم مقابل دفتر منتظر ما بودند.
قاضی: از روز حادثه بگو؛ چطور وارد دفتر آقای وکیل شدید؟
همان زن و مردی که مقابل دفتر بودند زنگ را زدند و بعد همگی وارد دفتر شدیم. البته من دیرتر رفتم. وقتی وارد شدم دیدم آقای وکیل غرق در خون است. دوستانم او را کتک زده بودند؛ به حدی که دیگر نفسش بالا نمیآمد و من فریاد زدم رهایش کنید. مدارک را همان آقا و خانم بردند. چون زمانی که وارد دفتر شدم آنها را دیدم که پوشه دستشان بود. بعد که وارد شدم، دوستانم وکیل را رها کردند که افتاد روی زمین. من هم محتویات بطری را به روی او ریختم. اگرچه نسترن از من خواسته بود که محتویات اسید را به سر و صورت وکیل بپاشم تا چشمانش را از دست بدهد و دیگر نتواند جایی را ببیند اما من این کار را نکردم و اسید را به روی شکم او ریختم.
قاضی: تو که گفتی نمیدانستی داخل بطری اسید است.
مجید: منظورم آب باتری بود واقعا نمیدانستم!
قاضی: دستمزدتان را پیش از اجرای نقشه گرفتید یا پس از آن؟
پیش از اسیدپاشی گرفتیم و تقسیم کردیم. خودم مسئول تقسیمش بودم و سهم کمتری بهخودم دادم.
قاضی: علاوه بر اسیدپاشی، آقای وکیل را هم بهشدت زخمی کردید. چرا؟
علی، متهم دیگر که 33ساله است پاسخ داد: با لیوان و پایه پرچمی که روی میز بود چند ضربه به سر او زدم تا سر و صدا نکند. من هم فقط بهخاطر پول وارد این ماجرا شدم و حالا بهشدت پشیمانم.
دردسرهای وکالت
2ماه از زمان حادثه میگذرد و آقای وکیل زنده ماندنش را معجزه میداند. میگوید اجیرشدگان حمله کرده بودند تا او را به قتل برسانند، اما بخت با او یار بوده که از پرتگاه مرگ به زندگی بازگشته است.
حالا که متهمان دستگیر شدهاند و راز این اسیدپاشی فاش شده، متوجه انگیزه آنها شدید؟
راستش را بخواهید امروز با دیدنشان وحشت به جانم افتاد و دوباره آن روز تلخ و وحشتناک برایم تداعی شد. طی این مدت میدانستم پلیس در تعقیبشان است اما نتوانستم حدس بزنم که انگیزه آنها از اینکه قصد گرفتن جانم را داشتند چه بوده است. البته بهدلیل شرایط کاریام میشد حدس زد که به یکی از پروندههایی که وکالتشان را بهعهده گرفتهام مربوط میشود. حالا که دستگیر شدند و اعتراف کردند، متوجه شدم که ماجرا از چه قرار است.
ماجرا چه بوده است؟ توضیح میدهید؟
من اصولا وکالت خانمها را قبول نمیکنم، اما یکی از موکلان قدیمیام که خانم دکتری است و با او آشنایی قبلی دارم وقتی به دفتر من آمد و خواست وکالت پرونده خواهرش را بپذیرم، نتوانستم نه بگویم. یک جورایی توی رودربایستی گیر کردم. گویا خواهر این خانم دکتر چند وقت پیش به آرایشگاهی رفته و در جمع زنانه صحبت از یک زن فالگیر به نام نسترن شده است. یکی از زنها تعریف کرده که نسترن گره کار شوهرش را باز کرده؛ به حدی که آنها میلیاردر شدهاند. خواهر خانم دکتر هم که کار شوهرش با مشکل روبهرو شده بود از آن زن خواسته تا نسترن را به او معرفی کند. او به نسترن زنگ زده و زن فالگیر 120میلیون تومان برای شکستن طلسم، مشکل گشایی و نوشتن طلسم خوشبختی از او پول گرفته بود. از قضا مشکل شوهر این زن حل شده اما کمی بعد نسترن به او زنگ زده و گفته حالا که کار شوهرت درست شده باید 700میلیون تومان پول بدهی. حتی تهدید کرده بود که اگر این پول را نپردازد خانوادهاش را طلسم میکند. من هم قبول کردم تا وکالت این زن را بهعهده بگیرم و از زن فالگیر به اتهام کلاهبرداری شکایت کنم.
شکایت کرده بودید؟
بله. در دادسرای ناحیه 4تهران پرونده تشکیل شده است.
پس وقتی نسترن متوجه شده شما وکیل پرونده شدهاید تصمیم به انتقام گرفته است؟
با اطمینان میگویم قصد کشتنم را داشت. اگر حالا زندهام و نفس میکشم معجزه الهی است.
از روز حادثه بگویید.
من در دفترم نشسته و منتظر دوستم بودم. ناگهان زنگ دفتر را زدند. زنی به همراه مردی بود که با نشان دادن برگهای گفت برای انجام معامله به بنگاه رفته و قرارداد نوشته است. وانمود کرد که تابلوی مرا مقابل در دیده و با التماس از من خواست تا نگاهی به برگه قرارداد بیندازم تا مبادا کلاهبرداری باشد. میخواست مطمئن باشد که همهچیز قانونی است. بیخبر از همه جا زن و مرد را به دفترم راه دادم، اما پشت سر آنها 2 مرد دیگر هم وارد شدند. آنها مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند آنقدر یک جسم سنگین به سرم کوبیدند که از هوش رفتم. وقتی بههوش آمدم همه جا غرق در خون بود. فکر میکردم مردهام و روحم است که از بالا جسمم را نگاه میکند اما وقتی احساس سوختگی کردم فریاد زدم و از نگهبان کمک خواستم. آنها هم به اورژانس و پلیس زنگ زدند.
چقدر بیهوش بودید؟
زمان دقیقش را بهخاطر ندارم، اما متوجه اسیدپاشی نشدم. زمانی که بیهوش بودم اسید را به رویم پاشیده بودند. حتی وقتی به بیمارستان منتقلم کردند، پزشکان بهدلیل ضربهای که به سرم وارد شده بود عنوان کرده بودند که سطح هوشیاریام پایین آمده است، اما خدا میخواست که زنده بمانم و زنده ماندم. حالا هم درخواست اشد مجازات را برای متهمان دارم چون تمام شکم و پاهایم بهشدت سوخته و نمیتوانم به خوبی راه بروم. با این حال شانس آوردم که اسید را روی صورتم و چشمانم نریختند.
ماجرای سرقت پرونده از دفترتان چه بود؟
مهاجمان چند پوشه با خودشان بردند؛ به علاوه گوشی موبایلم که تمام زندگیام داخل آن بود؛ مانند شمارههای موکلانم، شماره پروندهها و... دیگر نمیدانم پرونده شکایت از زن رمال داخل آن بود یا نه، اما بههرحال پرونده شکایت از او در دادسرا مطرح است و هدف خانم رمال کشتن من بوده تا انتقام بگیرد و دیگر پیگیر پرونده نشوم.