بودنها و نبودنها
مهدی توکلیان ـ عکاس و روزنامهنگار
استادی میگفت: صبحها که دکمههای لباسم را میبندم، به این فکر میکنم که چهکسی آنها را باز خواهد کرد؟ خودم یا مردهشور؟ دنیا نزد نخبگان و عوام همین قدر غیرقابل پیشبینی است؛ برای همین رفتار برخی انسانها کریمانه است؛ آنقدر که بتوانند به دیگران محبت کنند. به آنهایی که دوستشان دارند، به آنهایی که دوست داشتن را بیبهانه دوستت دارند و در این دنیای شلوغ و پرهیاهو مهربانی را سنجاق کردهاند به دلشان. چون خوب میدانند گاهی فرصت با هم بودنها کوتاهتر از عمر شکوفههاست. بودنها را قدر بدانیم، نبودنها در همین نزدیکی است! با این مقدمه با خیال راحت میتوانم از مهدی شادمانی بنویسم. ایمان شمسایی عزیز تماس گرفت و از اوضاع مهدی شادمانی گفت و کمبودهای درمان و دلنگرانیهای دوستانش درباره حقوق و بیمه و...
به اتفاق دکتر حسن ریاضی مدیرعامل مؤسسه همشهری که در جریان قرار گرفته بود برای عیادت به بیمارستان بقیهالله(عج) رفتیم. بالای سرش که رسیدیم، شوکه شدم. پستهایش در فضای مجازی درباره نعمت و رحمت خدا بود. در مقابل دوربین هم از مقام رضا گفته بود. هر که مهدی شادمانی را میشناخت از همین ادبیات شاکرانه میگفت و این، وجه مشخصه مردی بود که 3سال در بستر بیماری لب به شکوه نگشود. روزها مسکن تزریق نمیکرد تا بتواند در هجوم دردهای شبانه کمی آرام بماند. خنده از لبهایش کنار نمیرفت تا امید و نشاط را به مخاطب انتقال دهد. در کسوت خبرنگار خبر از شکر و نعمت و مهربانی و رحمانیات و رحیمیت خدا مخابره میکرد. در بستر بیماری طوری رفتار میکرد تا امید را در نگاه فرزندانش زنده نگه دارد و همسر مهربانش را آزردهخاطر نکند. هیچ انسانی نمیداند تا کی میتواند راه برود، بخندد یا در مجلس عزای معصومین (علیهمالسلام) اشک بریزد. افسوس که لحظههای بودن را با ثانیههای نبودن پیوند نمیزنیم تا ارزش زمان محسوستر شود و به قول حامد عسگری: یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است...