• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 9 شهریور 1398
کد مطلب : 75741
+
-

فرهاد، صدای حافظه

یادداشت
فرهاد، صدای حافظه


علیرضا محمودی ـ نویسنده و روزنامه‌نگار

 تصور کردنش سخت بود. خواننده‌ای که انتخابش پیله تنهایی و عزلت بی‌صدایی بود، مرد صدای همه بی‌صدا‌ها شد. نه فقط روی تصویر خسته مردی زخمی که یک دست روی پهلوی جر خورده و یک دست روی فرمان ول شده، پولک چراغ‌های بلوار را بهم کوک زد و تمام کرد، بلکه برای تصور نسل‌های بعدی که در راه بودند و عکسی با جمعه‌ها و شبانه‌ها نداشتند. سال‌های ممتد سکوت و حاشیه‌گزینی و سلیقه‌ای که صدایش روی هر پیشخوانی پول نمی‌شد، باعث نشد که صدای والایش پیام‌دار روزگار‌های بعد مرگش نشود. فرهاد مهراد با کارنامه‌ای لاغر و ترانه‌های یکه، 17سال پس از سپردن تنش به تن پاریس، هنوز پاره تن همه گوش‌های تشنه‌ای است که می‌خواهند تجربه بی‌تکرار نسلی را زمزمه کنند.
مانایی این دو آلبوم و این چند ترانه، رازی نهفته نیست. کم نیستند صاحبان صدا‌های دیگر، که از نگهبان و قنبری و جنتی‌عطایی و کسرایی و شاملو خوانده‌اند. سیاهه ساخته‌های شماعی‌زاده و منفرد‌زاده و اوشال و واروژان با ترانه‌های اندک فرهاد به سر نرسیده. هنوز هستند و بسیارند آنها که تعهد سیاسی را مثل پیراهن کهنه‌ای بر تن کار‌هایشان می‌کنند و زمزمه‌هایشان از آنتالیا و دبی به سرحدات می‌رسد. اما فرهاد بی‌هیچ انفجاری، مذاب جاری از لحن و صدا و معنا شد که از دامنه آتشفشان می‌جوشد.
 او نیازی به بودن نداشت تا ترانه‌هایش بمانند، آنها در مفصل بزرگ‌ترین فصل‌های تاریخ ما کاشته شدند. صدای فرهاد با کوکتول مولوتف و شبنامه شکفت و پخش شد. بوی دود و داد گرفت. فرهاد و فریاد بدجور هم‌قافیه‌اند. بخت ‌یار این ترانه‌ها بود که تاریخ برایشان سنگ تمام گذاشت. حالا صدای بی‌صدا، صدای روز‌های صدادار شدن همه شد.
هر بار که کوبی‌های اول وحدت با حدیث نبوی همراه می‌شود، همه منتظر تجسم آن تنگ پر تبرک، بی‌صبرانه همصدای آن صدای کر مردانه می‌شوند.
 این ترانه نیست که مانده، این تلنگری زنده و جاری است از یک دوران. دوران یاقوت‌ها و عمو یادگار‌ها. دوران میدان‌های نقطه‌گذاری شده با جمعیت و هاشور خورده از تن مردمی به تنگ آمده. مردم هفته‌های خاکستری، جمعه‌های ابر سیاه.  صدای فرهاد نشانه آن روز‌ها شد و سوسوی ستاره آن شب‌ها. از شعر و ترانه گذشت و به خاطره و حافظه رسید. مانند سایه‌های نیاکان و مانند همه آن چیز‌هایی که ما را در تنهایی و خلوت به دیگران پیوند می‌زند. همانند صاحب آن تیشه‌ای که صدایش هنوز در بیشه‌هاست. نام همه عاشقان‌ است: فرهاد.

این خبر را به اشتراک بگذارید