جهان نیمرخها در گرومبگرومب پاها
نگاهی به نمایش «مرغ دریایی من» به کارگردانی و نویسندگی کیومرث مرادی
محمدناصر احدی/روزنامه نگار
صحنه نمایش «مرغ دریایی من» شبیه به سالنهای فشنشو است که تماشاگران در دو طرف صحنه مینشینند و مدلها از میان نگاههای خیره جماعت تا انتهای صحنه میخرامند و دوباره بازمیگردند. یا اگر این مثال را نمیپسندید، صحنه همچون مسیر مسابقهای است که از سمتی به سمت دیگر کشیده و تماشاگران در دو طرف آن به تماشا مشغولند. کفپوشی سفید در وسط سالن با دو نیمکت و دو چراغ برق در دوطرف آن بهعنوان باغ، سکویی افراشتهشده در سمت چپ با تختههایی بلند و عمودی که شبیه هاشورهایی نامنظم و درهمرفته است و اینطور مینماید که هرگاه ممکن است فرو بریزد، چند چارچوب در سمت راست که حکم درهایی برای ورود و خروج از عمارت فرضی به باغ را دارند؛ این صحنه نمایش است و تماشاگران در دو سوی آن به تماشا مشغولند.
احساسات هدر رفته
مردی ژولیدهموی با لباسهایی مندرس بر نیمکتی چوبی ـ که از یک سو دورتر و به سوی دیگر نزدیکتر است ـ مچاله شده است. تماشاگران یک سو از روبهرو، پسر را رویت میکنند و تماشاگران سوی دیگر از پشت به پیکر خمیدهاش زل زدهاند. نمایش که راه میافتد، معلوم میشود این مرد جوانکی بهنام کنستانتین است که با مادرش ـ آرکادینا ـ رابطه پرکشمکشی دارد و هملتوار به او و همسر جدیدش ـ بوریس ـ که پدر کنستانتین را به قتل رساندهاند مشکوک است و در ضمن در عشق نینا ـ دخترک روستایی عاشق بازیگری ـ میسوزد و خودش نیز ابژه ماشا ـ دختر مباشر مادرش ـ است. جمیع این احوالات باعث شده که کنستانتین در بیشتر زمان نمایش ترسخورده و بیقرار و مدام روی سکو یا کف صحنه در حال ورجهوورجه باشد. اساساً 40دقیقه نخست نمایش پر از شلوغی و هیاهو، داد و قال، رفتوآمد و گرومبگرومب پاها بر کف صحنه است. صحنه کوچک است و گاهی هر 11بازیگر نمایش در یک گلهجا بر سر هم نعره میکشند. اگر قدری صبوری کنید و این لحظات سردرگمکننده را تاب بیاورید، شاید چیزهایی برای شنیدن در ادامه پاداش بگیرید، مثلا چند دیالوگ خوب. اما منتظر پاداشی بصری نباشید. طراحی صحنه نمایش باعث شده در اغلب اوقات تماشاگران فقط با نیمه راست یا چپ بازیگران مواجه باشند و فقط امکان نظاره نیمرخها را داشته باشند. این میزانسن را میشود بهعنوان تمهید کارگردان برای ترسیم این مفهوم تفسیر کرد که انسانها همیشه تمام آنچه راکه در قلب و سر دارند بازگو نمیکنند و فقط نیمی از خودشان را بروز میدهند. اما این فقط تفسیر است و آدمهای این نمایش با همه اغراق و تصنعی که در بازیهایشان دارند، نیمی از یک آدم هستند و به اندازه یک نیمآدم امکان ارتباط با تماشاگر را مییابند. مثلا در لحظات پایانی نمایش، زمانی که کنستانتین بر مزار پدرش نشسته و برای آخرینبار با معشوقش سخن میگوید، چشمان نینا از اشک خیس است اما فقط زمانی متوجه این موضوع میشویم که چند لحظه بعد، بازیگر نینا برای ادای احترام پایانی به روی صحنه بازمیگردد و چون به هر دو طرف سالن تعظیم میکند، تازه درمییابیم که دخترک در آن صحنه چه احساسی داشته و چه بر او رفته است. البته، حتی میشود برای این هم تفسیری تراشید و اشکهای بازیگر را به انقلاب عواطف شخصی او ربط داد و مدعی شد نینا در لحظه وداع با کنستانتین هیچ اشکی نمیافشاند. درضمن، درک و دریافت تماشاگران که در ردیفهای بالایی نشستهاند از تصاویری که بر کف صحنه منعکس میشود متفاوت از تماشاگران ردیف پایین است که حتی ممکن است نتوانند بهدرستی تشخیص دهند آنچه بر کفپوش سفید نقش بسته چیست و میخواهد چه احساس و ادراکی را موجب شود.
تلاش ناکام
«مرغ دریایی» چخوف تلاشی برای به تصویر کشیدن زندگی روزمره و احساسات و عواطف به زبان نیامده است اما «مرغ دریایی من» مرادی هیچ حسی برنمیانگیزد و سرد و دور از مخاطب میایستد و یکی از علل اصلی این مشکل، بازی بهشدت مصنوعی و کسلکننده گروه بازیگران است. سخت دیالوگ میگویند و سختتر از آن بر دل مینشینند و همه عجز و لابهها، همه ابراز احساسات و عاشق شدنها و همه وجوه بازیشان بیروح و فراموششدنی است. مثل خود نمایش که در اجرا ملالانگیز و کسالتبار شده و حتی پیش از پایانش فراموش میشود. البته، اگر بخواهیم از دایره انصاف خارج نشویم، باید اشاره کرد موسیقی از بخشهای قابل تأمل این نمایش است که با وجود حجم زیادش به احساسی آزاردهنده بدل نمیشود و تاحدودی نیز به درک احساسات و فضا نیز کمک میکند. هرچند، این هم برای نمایشی یک ساعت و 40دقیقهای امتیاز زیادی نیست.
تاثیر موسیقی
اگر بخواهیم از دایره انصاف خارج نشویم، باید اشاره کرد موسیقی از بخشهای قابل تأمل این نمایش است که با وجود حجم زیادش به احساسی آزاردهنده بدل نمیشود و تاحدودی نیز به درک احساسات و فضا نیز کمک میکند
یک نمایش از دونگاه
درک و دریافت تماشاگران که در ردیفهای بالایی نشستهاند از تصاویری که بر کف صحنه منعکس میشود متفاوت از تماشاگران ردیف پایین است که حتی ممکن است نتوانند بهدرستی تشخیص دهند آنچه بر کفپوش سفید نقش بسته چیست