• چهار شنبه 2 خرداد 1403
  • الأرْبِعَاء 14 ذی القعده 1445
  • 2024 May 22
پنج شنبه 31 مرداد 1398
کد مطلب : 73854
+
-

علیرضا زرین‌دست از سال‌ها زندگی پشت دوربین و ثبت آثار ماندگار سینمای ایران می‌گوید

عاشق تماشاکردن زندگی هستم

عاشق تماشاکردن زندگی هستم


نیلوفر ذوالفقاری
امیر فرخاد


علیرضا زرین‌دست در سینمای ایران به «آقای فیلمبردار» معروف است و نگاهی به کارنامه فعالیت‌هایش نشان می‌دهد این لقب به خوبی برازنده اوست. او بیشتر از 50سال است که پشت دوربین ایستاده و بهترین فیلم‌های شناخته‌شده‌ترین کارگردانان سینمای ایران را به تصویر کشیده است. بعد از  چندین دهه فعالیت او همچنان قصد ندارد از پشت دوربین کنار برود، چرا که می‌گوید عاشق تماشاکردن زندگی و ساختن قاب‌های تماشایی است. گفت‌وگوی ما را با علیرضا زرین‌دست که پرافتخارترین فیلمبردار تاریخ سینمای ما محسوب می‌شود، بخوانید.

بعضی‌ها معتقدند اگر برادر بزرگ‌ترتان نبود، شما هرگز وارد سینما نمی‌شدید. آیا این گفته را قبول دارید؟
من خیلی مدیون برادرم هستم چون به کمک او وارد سینما شدم، اما این برادرم نبود که آمد پشت‌دوربین و مشغول به‌کار شد. در همان نخستین سکانس نشان دادم که در این کار استعداد دارم و باعث شد برادرم در کارهای بعدی به من اعتماد کند. طبیعی است که اگر در خانواده، کسی به‌کار خاصی مشغول باشد، توجه بقیه اعضا به آن کار جلب می‌شود. فرزندان یک قالی‌باف حتما به فرش علاقه پیدا خواهند کرد و حرف‌هایشان درباره این موضوع خواهد بود. در خانواده من هم همین وضعیت وجود داشت و خوش‌شانس بودم که تمام عناصر دست به‌دست هم دادند تا بتوانم در کارم فرد موفقی باشم. اما در زندگی هیچ‌وقت کسی دَرِ خانه آدم را نمی‌زند که بگوید آمده‌ام تو را برای موفق‌شدن ببرم، خود فرد باید دنبال موفق‌شدن برود. موفق‌شدن خیلی سخت است اما هزار بار سخت‌تر از آن، موفق‌ماندن است. باید هر سال خودت را ثابت کنی و این کار در سینما خیلی سخت است.
از میان آثاری که فیلمبرداری کرده‌اید کدام یک برای خودتان ویژه‌تر بوده است؟
نمی‌توانم از یک کار به‌خصوص نام ببرم. برای انتخاب کارها و انجام باکیفیت آنها حساسیت ویژه‌ای داشتم. بعضی از آن صحنه‌های قدیمی را اگر الان تماشا کنید تعجب می‌کنید؛ مثلا در سکانس آخر فیلم «طلسم»، روشی که در نورپردازی به‌کار برده شده، حس آفتاب تابیده‌شده بعد از یک شب بارانی را به خوبی منتقل می‌کند یا مثلا در آخرین فیلم‌ام «سرو زیر آب» تمام صحنه‌های آغازین که شب را روی آب می‌بینیم، موقع ظهر فیلمبرداری شده است. این همان کار ویژه‌ای است که از نگاه هنرمند به تصویر اضافه می‌شود. خدا را شکر می‌کنم که این لطف را به من کرده و جوهر و گوهر هنر را در وجود من گذاشته است.
  هیچ‌وقت وسوسه نشده‌اید که از پشت دوربین به جلوی آن بیایید و دیده شوید؟
من بعضی دیگر از شاخه‌های فعالیت سینمایی را هم بلدم؛ مثلا به خوبی می‌توانم صدابرداری کنم. پیشنهاد بازی جلوی دوربین داشته‌ام و دقایق کوتاهی هم این کار را تجربه کرده‌ام. اما تأثیرپذیری من در زندگی از برادربزرگم بوده که اصلا ربطی به سینما نداشت و نقاش ماهری بود. همیشه نقاشی‌کردن او را تماشا می‌کردم و نگاه‌کردن به تصویر در یک قاب از سن کودکی در ذهن من جا افتاد. ساختن قاب دلخواه برایم جذابیت خاصی داشت. او سبک‌های نقاشی، نقاشان معروف و تأثیرگذار دنیا و نورپردازی را خوب می‌دانست و درباره آنها با من حرف می‌زد. این موضوع زمینه آشنایی و علاقه‌مندی را برایم فراهم کرد تا جایی که بعدها به فکر جمع‌کردن آثار هنرمندان شناخته‌شده افتادم. به این ترتیب دیدن را بیشتر از دیده‌شدن دوست داشته‌ام.
  چرا در سال‌های اولیه فعالیت شما در سینما، چیزی به‌عنوان پشت‌صحنه ضبط نمی‌شد؟
نمی‌توان به پشت‌صحنه‌های آن زمان سینمای ما به چشم پشت‌صحنه واقعی نگاه کرد. همه‌چیز بیشتر شبیه نمایش تخت‌حوضی بود. فیلم‌ها براساس اندیشه و محور مشخصی ساخته نمی‌شدند. ساختن فیلم‌ها شبیه خودرویی که حرکت کرده و در مسیر هرکسی را سوار می‌کند بدون اینکه مقصد مشخصی داشته باشد انجام می‌شد. من قبل از پیروزی انقلاب چند فیلم کار کردم که بعضی از آنها آثار درخشانی بودند اما فضای کلی شکل نابسامانی داشت. فضای پشت‌صحنه هم ارزش نگاه فرهنگی نداشت. نگاه فرهنگی در سینمای ایران بدون شک و شبهه مدیون پیروزی انقلاب اسلامی است. بعد از انقلاب بود که افراد با طرز فکر جدید و نگاه هنری در سینما فعالیت کردند، به‌خصوص در دهه60 که افراد پشت دوربین هم مطرح شدند. خود من در دهه 60 به کارهایی که انجام می‌دادم افتخار می‌کردم چون مردم هم متوجه تأثیر حضور افراد پشت‌دوربین در خوب‌بودن فیلم‌ها شده بودند.
  اتفاقات پشت‌دوربین چه تأثیری در کیفیت فیلم دارد؟
هر فیلمی که پشت‌صحنه خوب، آرام و گرمی داشته باشد، انرژی را به ساختار فیلم منتقل می‌کند. اگر درپشت صحنه افراد با هم در جنگ و جدال و اختلاف باشند و روابط  به جای اینکه بر خلق سکانس و صحنه متمرکز باشد، بر خودخواهی تمرکز کند، جلوی دوربین هم اتفاقات بدی می‌افتد.
  آیا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عوامل پشت‌دوربین هم مثل بعضی بازیگران از سینما کنار گذاشته شدند؟
مثال زنده این موضوع خودم هستم. در دوره‌هایی به من کم‌لطفی شد اما فکر می‌کنم این اتفاقات ناگزیر بوده است. غیر از این همیشه برخوردها خوب بوده و بارها به کارم ارج گذاشته‌اند و آن را ستایش کرده‌اند. این توجه در جایزه‌های داخلی و خارجی مختلفی که گرفته‌ام قابل مشاهده است.
  به‌نظر شما سینمای ایران چگونه از انقلاب اسلامی تأثیر گرفته است؟
بدون تعارف می‌توانم بگویم که اگر قرار بود به راحتی از غرب فیلم وارد کنیم و سینماهای ما پر شوند از فیلم‌های هالیوودی، حتی یکی از فیلم‌های خوبی که در سینمای ایران در این سال‌ها ساخته شده، وجود نداشت. سینماگران باید شکر کنند که از غرب فیلمی وارد سینمای ما نشده و این باعث شده این سینما رشد و ارزش‌جهانی پیدا کند. اندازه‌های فن فیلمبرداری به حدی رسیده که می‌توانیم جزو بهترین‌های دنیا باشیم. باید قدر این اتفاق را بدانیم.
  چرا همکاری شما با داریوش مهرجویی ادامه پیدا نکرد؟
من با داریوش مهرجویی قرارداد فیلمبرداری فیلم «اجاره‌نشین‌ها» و «هامون» را بستم اما آن زمان مدیری در سازمان فارابی کار می‌کرد که برای الزام کارکردن کارگردانان مطرح با نیروهای جوان‌تر، وسایل لازم را در اختیار من قرار نمی‌داد، به همین دلیل فرصت همکاری از دست رفت. خوشبختانه موقع ساخت فیلم «پری»، آن مدیر از کشور مهاجرت کرده بود و من توانستم دوباره با مهرجویی همکاری کنم.
  فیلمبرداری با دوربین روی دست تصمیم جسورانه‌ای بود که گرفتید.
آن زمان تحت‌تأثیر چند فیلم سیاه و‌سفید فرانسوی قرار گرفته بودم که فیلم‌های قوی و حرفه‌ای بودند. از طرف دیگر فیلمبرداران خبری که وارد سینما شده بودند با دوربین روی دست کار می‌کردند و من قصد داشتم نشان دهم این کار اصلا عجیب و غریب نیست. انتخاب روش دوربین روی دست برای فیلمبرداری «خداحافظ رفیق» نه از روی تنبلی بود و نه از روی راحت‌طلبی. این سبک را برای ویژگی‌های مخصوص آن انتخاب کردیم. در قصه شاهد تزلزل رفاقت چند نفر هستیم و بهترین راه نمایش تزلزل در فیلم، استفاده از دوربین روی دست است.
  بعد از سال‌ها فعالیت در سینما، به این فکر افتاده‌اید که فیلم خودتان را بسازید؟
بارها به این موضوع فکر کرده‌‌ام اما هربار به دلایل مختلفی این اتفاق نیفتاده است. شرایط زندگی خصوصی و مخالفت‌های بعضی مسئولان با فیلمسازی من بعضی از این دلایل هستند. حالا هم دیگر به سنی رسیده‌ام که حوصله فیلم ساختن ندارم.
  بعضی ابزارها و وسایل جدید فیلمبرداری توسط شما طراحی، ساخته و وارد سینمای ایران شده‌اند، آیا آنها را به ثبت رسانده‌اید؟
بعضی از این وسایل را به‌عنوان اختراع ثبت کرده‌ام، مثلا وسیله‌ای ساخته‌ام که ماشین روی آن قرار می‌گرفت و نیازی به رانندگی‌کردن بازیگر نبود. بعدها خیلی‌ها از روی آن کپی کردند. به‌نظرم اقتصاد سینمای ما در حدی نبود که بخواهم از اختراع ثبت‌شده خود، حق امتیاز بگیرم. وسیله دیگری که برای من کارایی فوق‌العاده‌ای دارد، تخته الواری است که در همه کارها از آن استفاده می‌کنم. این وسیله به راحتی قابل جابه‌جایی و نصب است و به خوبی کار را راه می‌اندازد. هرچند در سینمای فعلی با ابزارهای جدید آن، کاربرد چنین وسایلی دیگر قابل توجه نیست.
  شایعه‌ای وجود دارد که می‌گوید دستیاران شما در حد دستیار باقی مانده و هیچ‌وقت تبدیل به فیلمبرداران خوب نمی‌شوند؛ نظر خودتان چیست؟
اتفاقا تعدادی از دستیاران من مشغول فیلمبرداری‌اند و خیلی هم موفق هستند. بعضی‌ها هم موفق نشده‌اند. این ربطی به دستیار من‌بودن ندارد. اگر بخواهم خودم را مثال بزنم، هیچ‌کدام از فیلمبردارانی که من دستیارشان بودم سعی نکردند چیزی به من یاد دهند. حتی بعضی از آنها چیز زیادی از دانش و هنر این کار بلد نبودند که بخواهند به دستیارشان منتقل کنند، هرچند من گله‌ای هم از این موضوع نداشتم. اما من کاری نکرده‌ام که دستیارانم به فیلمبرداران خوبی تبدیل نشوند. استثنایی یا پدیده‌بودن در یک کار، به‌خود آن شخص برمی‌گردد.
  آموزش آکادمیک چقدر برای تبدیل‌شدن به یک فیلمبردار خوب به شما کمک کرد؟
راستش را بخواهید هیچی! من در 2کارگاه آزاد با مدرسان مشهور شرکت کردم اما حتی آن کارگاه‌ها نتوانستند چیز تازه‌ای به من بیاموزند. اما از برادر‌بزرگم خیلی آموختم. از فخرالدین فخرالدینی که عکاسی می‌کرد چیزهای زیادی یاد گرفتم.
  از میان کارگردانانی که با آنها کار کرده‌اید، کار کدام را بیشتر می‌پسندید؟
بیشتر کارگردانانی که با آنها کار کرده‌ام بسیار حرفه‌ای و کاربلد هستند. کیانوش عیاری، مسعود کیمیایی و کیومرث پوراحمد بعضی از این کارگردانان هستند.
  کار بعدی که قرار است فیلمبرداری کنید چیست؟
الان نمی‌دانم اما به‌زودی تصمیم می‌گیرم کاری را که به من پیشنهاد شده بپذیرم یا نه؟
  آیا قصد دارید فیلمبرداری را به شکل حرفه‌ای به علاقه‌مندان درس بدهید؟
در این فکر هستم جایی را راه‌اندازی کنم که بتوانم در آنجا فیلمبرداری آموزش دهم؛ هرچند تعداد آموزشگاه‌ها خیلی زیادشده است. عکاسی و فیلمبرداری چند سالی است که معنای اصلی خود را از دست داده است. این تکنولوژی است و ربطی به دانش عکاسی ندارد.
  آینده این سینما را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟
سینما در 10سال آینده خیلی تغییر خواهد کرد. سینما به شکلی که مردم در سالن‌های تاریک به تماشای فیلم بنشینند نخواهد بود. ورود پرده‌های بزرگ نمایش به خانه‌ها، فاصله را با سینما بیشتر کرده است. خانه‌ها تبدیل به سینماهای کوچک شده‌اند. شکل اجرایی سینما دستخوش تغییر خواهد شد.
  برای نسل بعدی چه آرزویی دارید؟
آرزو می‌کنم نسل امروز قبل از هرچیز خردمند و بعد فروتن و خوش‌شانس باشند.
  برای شما که همیشه از قاب دوربین به منظره‌ها نگاه می‌کنید، اتفاق افتاده که تصاویر زندگی روزمره را هم قاب بگیرید؟
این اتفاق برای من زیاد رخ می‌دهد. این موضوع شبیه گرفتاری شده چون تمام نگاه من به قاب‌های متنوع تبدیل شده است. حتی در عادی‌ترین حالت‌های زندگی هم در حال از قاب‌دیدن هستم. به هرکس نگاه می‌کنم همین اتفاق می‌افتد و این شبیه یک عادت شده است. به جرأت می‌گویم که اختیار این موضوع از دستم خارج شده چون مرتب این اتفاق تکرار می‌شود. زمانی همیشه دوربین عکاسی همراهم بود اما از وقتی همه عکاس شده‌اند با خودم می‌گویم بهتر است من دیگر عکاسی نکنم.
  چه چیزی حال شما را خوب می‌کند؟
خیلی چیزها مرا خوشحال می‌کند. مثلا چند روز پیش که دخترم صاحب فرزند شد بسیار خوشحال شدم. این اتفاق برایم بی‌نهایت شیرین و خوشحال‌کننده بود؛ آن‌قدر که قابل وصف نیست. تولد او به اندازه دیدن یک منظره بی‌نظیر برایم لذتبخش بود و برایش آرزو کردم که زندگی‌اش با بهترین رنگ‌های دنیا و زیباترین رویاها همراه باشد.
  اگر وارد سینما نمی‌شدید سراغ چه کاری می‌رفتید؟
زمانی بود که آرزو داشتم قهرمان کشتی شوم؛ آرزویی که الان خنده‌دار به‌نظر می‌رسد و بعد از اینکه از نوجوانی رد شدم، دیگر آن را فراموش کردم. یکی دیگر از شغل‌هایی که خیلی دوست داشتم و دنبال آن هم رفتم اما برادر بزرگ‌ترم نگذاشت آن را ادامه دهم، خلبانی بود. حالا می‌گویم خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. خیلی دوست دارم جایی که زندگی می‌کنم، پنجره‌های بزرگی داشته باشد که بتوانم از آن، منظره‌های زیبا را تماشا کنم. من عاشق تماشا‌کردن زندگی و طبیعت هستم. وقتی سفر می‌روم کارم راه‌رفتن و تماشا کردن منظره‌هاست.
  بعد از  چندین دهه‌ فعالیت در سینما، مهم‌ترین درسی که از سینما آموختید چه بوده؟
صادقانه می‌گویم که خیلی چیزها از سینما یاد گرفته‌ام. بخش زیادی از زندگی‌ام را از سینما آموخته‌ام. من هم مثل همه آدم‌ها از دیدن یک فیلم خوب تأثیر گرفته‌ام، از سینما که بیرون آمده‌ام دلم خواسته جای قهرمان فیلم باشم. از سینما یاد گرفته‌ام چقدر خوب است که بتوان قهرمان بود و به دیگران یاری رساند. شیفته فیلم‌هایی هستم که کاراکترهای آن از منافع خود می‌گذرند تا برای دیگری کاری انجام دهند. کاملا نه اما دست‌کم اندکی شبیه آنها هستم.
  فیلمی هم بوده که دوست داشته باشید شما فیلمبرداری آن را انجام می‌دادید؟
خیلی فیلم‌ها بوده که تماشا کرده‌ام و با خودم گفته‌ام کاش من آنها را فیلمبرداری کرده بودم. دلیل آن هم این بوده که فیلم را خیلی دوست داشته‌ام. من هم مثل همه افراد، حس رقابت‌طلبی داشته‌ام و گاهی دوست داشته‌ام در رقابت‌ها شرکت کنم و پیروز شوم. اما در مجموع خیلی از آنچه بر من گذشته راضی هستم و خداوند را برای این سرنوشت ستایش می‌کنم. من به آنچه در موقعیت شغلی خود آرزو داشتم، دست پیدا کرده‌ام.







خاطره پیرمرد و عباس کیارستمی
سینمای عباس کیارستمی بسیار عجیب بود. او همه‌‌چیز را به روال طبیعی خود واگذار می‌کرد، دوربین را می‌کاشت و می‌گفت حالا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد؟ البته که در ذهنش ایده‌های زیادی داشت. نگاه خاص او را در فیلم «همسرایان» به خوبی می‌توان دید؛ گاری‌ای که در کوچه‌های باریک حرکت می‌کند و پیرمردی که سمعک در گوش دارد و مشغول بریدن تربچه است. کیارستمی به آن پیرمرد نمی‌گفت که چطور بازی کند، همه‌‌چیز را به شکل طبیعی انجام می‌داد. داستان انتخاب پیرمرد هم جالب است. من و کیارستمی در بازار رشت راه می‌رفتیم، من دنبال خرید برنج دودی بودم. وقتی سرگرم خرید بودم، دیدم کیارستمی چند مغازه آن‌طرف‌تر، به تماشای پیرمرد پینه‌دوزی ایستاده که مشغول تعمیر کفش است. به همین شکل عجیب، بازیگر نقش پیرمرد فیلم انتخاب شد. کیارستمی صفت‌های خاصی داشت که یکی از آنها معرفت مثال‌زدنی او بود. پیرمرد فیلم همسرایان بیماری‌ای داشت که نیاز بود جراحی انجام دهد. کیارستمی به من گفت قصد دارد بعد از پایان فیلم او را به تهران بیاورد تا عمل شود. پرسید آیا حاضرم نیمی از هزینه عمل را بپردازم و چند روز هم از او در خانه‌ام نگهداری کنم؟ 2هفته بعد از پایان فیلمبرداری این کار انجام شد. این نگاه خاص او به انسان‌ها در آثارش هم مستتر است.



داریوش مهرجویی و قاب‌های ماندگار «گاو»
مهرجویی سرآمد نسلی بود که تازه می‌خواست نگاه نوینی نسبت به سینمای متداول دوره خود به‌وجود آورد. او کار خود را در سینما با کاری غیرمتعارف شروع کرد که «الماس 33» نام داشت. بعدها شیوه تفکر و عملکرد او دستخوش تغییراتی شد و حاصل آن، فیلمی مانند گاو است. در آن زمان فیلمبرداران شاخص یا فیلمبردارانی که نگاه غیرمتعارف و تازه و پیشینه هنرمندانه داشته باشند نداشتیم. فیلمبرداران آن زمان کارهایی انجام می‌دادند که چندان چشمگیر نبود و نگاه و سبک به‌خصوصی نداشتند. از تکنیک‌های مرسوم استفاده می‌کردند که دیگر قدیمی شده بود. البته نمی‌توان فقط فیلمبرداران را متهم کرد، شاید مشکلات لابراتوار هم وجود داشت. اما به هر حال در آن دوران که سینمای ایران در دنیا دیده می‌شد، بخش تازه‌ای توسط وزارت فرهنگ و هنر در سینما جان گرفت و فیلمبردارانی در این بخش تربیت شدند. در میان این نسل، بعضی فیلمبرداران تخصص خبری داشتند و بیشتر سراغ فیلمبرداری از اخبار کشور رفتند. تعداد دیگری هم بودند که البته کیفیت کار آنها چندان با هم فاصله نداشت. تنها چند فیلمبردار انگشت‌شمار بودند که کار ویژه و شاخصی انجام می‌دادند؛ هرچند مشکلات آن روز فیلمبرداری در سینمای ما مانند مشکلات نور در گاو هم دیده می‌شود. فیلم می‌توانست بهتر فیملبرداری و به یک سیاه‌وسفید ویژه تبدیل شود اما در مقایسه با فیلم‌های دوره خود کاری درخشان محسوب می‌شود.


سینما در 10سال آینده خیلی تغییر خواهد کرد. سینما به شکلی که مردم در سالن‌های تاریک به تماشای فیلم بنشینند نخواهد بود

این خبر را به اشتراک بگذارید