
شعر نظرورز و عرصههای نامتناهی

اصغر ضرابی ـ منتقد و روزنامهنگار پیشکسوت
بیگمان زبان ملی زبان معیار است و با تمام گروههای جامعه رابطه دارد. همه قومیتها با این زبان درس میخوانند، مینویسند، شعر میسرایند و ...
دوام و قوام ملیت ایرانی هم مرهون این هویت است. در این میان عرصه ادب میتواند جولانگاه بزرگراههای شعر و نثر باشد تا تمام افراد در آن اظهار وجود و ابراز ذوق و استعداد کنند.
اما اگر در دورهای – مانند روزگار ما – کسانی – مثل خود ما – زیر سطرهای مطول و غیرمطول شعر سپید «شعر باران» شوند باید دید از این عرصه نامتناهی چه سودی عاید زبان، بهعنوان محور اشتراک افراد جامعه میشود.
نماینده جاوید و کبیر زبان فارسی، شمسالدین محمد حافظ نشان داده است برای شکوفایی ادبی نه به شعر سپید افسارگسیخته نیازی هست نه به کنار گذاشتن بحور و اوزان عروضی.
بر خلاف احمد شاملو و دیگران که حافظ را استثنا میدانند، عقیده دارم، حافظ یک ابرشاعر است با یک پیام روشن برای شاعران در همه اعصار و آن اینکه میتوان با افاعیل و اسالیب و ازاحیف خلیل بن احمد یا شمس قیس به شعر ناب و شعر همیشه دست یافت؛ دست یازیدنی که با حذف زوائد و پرهیز از خودنمایی میسر است:
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
اما حال و چندی قبل از آن شاهد و ناظر صدور به اصطلاح شعرهایی هستیم که از نظر حجمی گوی سبقت را از خشکبار ایران ربودهاند. سطرهایی با اغلاط فاحش دستوری و ضعف تألیف که از طریق فضای مجازی، مطبوعات و حتی رسانه ملی به خورد مردم داده میشوند. در چنین هرج و مرج و فاشیسم ادبی تعابیر و سازوارهها و حتی درنگها، حتی برای لحظهای به چشم نمیآیند. اگر بخواهیم سرایندگان این به اصطلاح اشعار را برای قیاس غلط و درست به چیزی حواله دهیم، بهترین راه معرفی «شعر نظرورز» است.
دستکم سعدی را میتوان یکی از نمایندگان چنین شعری دانست؛ شعری که خردورزی هدف اوست:
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
تکیه بر منصب فانی نکند صاحب عقل
که کمترین هنر آن گنجاندن 2 رساله در 2 مصرع است آیا این «خود بودگی» با ادبیاتی که خود را با «دیگربودگی» به قاب دستمال تنزل میدهد، یکی است؟ بیآنکه وارد بحث شهود مطلق و «فرابودگی» شوم میخواهم بپرسم در این سطرها، متشاعران به جای روشننویسی و دشوارنویسی، دشوار فهمی را جا نزدهاند؟ چرا به یاد نمیآورند نماینده واقعی شعر سپید، احمد شاملوست که شعر او ضرباهنگ، ریتم، بلاغت و سلامت زبان را با هم دارد.
پایان این مقال میتواند سخن را به شعر ایرج برساند که میگفت:
میکنم قافیهها را پس و پیش
تا شوم نابعه دوره خویش