اول شخص مفرد
شیمبلها
ابراهیم افشار| روزنامهنگار:
اگر تشکیل حزب خران، یکجور مکانیسم دفاعی و مقاومت منفی برای خستگان دهه50 محسوب میشد و کلی خاطرخواه قهار در کافهها و تحریریهها داشت، حزب شیمبلها با وجود سروصدای زیاد در نطفهبندیاش اما زیاد با استقبال نهیلیستهای شکمسیر و رمانتیک زمانه مواجه نشد و پیش از آنکه سمپاتهایش را پروانهوار دور خود جمع کند، به خاک و خون نشست و پودر شد. با این همه اما شیمبلها نیز برای خود پدیدهای بودند. گیرم همچون حزب خران که مانیفستاش را هوشیارانه و با طنازی شاعرانهای انتخاب کرده بود، این یکی صاحب گعدههای قابل توجه نشد و بهعنوان یک انجمن ضدازدواج، به چاک جعده زد و از درون پکید.
شاید همین جشن طلاقهایی که در سالهای اخیر در برخی طبقات بالای متوسط مد شده است، آبشخور در همان حزب فینقیل داشته باشد. شیمبلها اگرچه نام جذاب و کنجکاویبرانگیزی برای خود انتخاب کرده بودند اما بهعنوان یک انجمن مندرآوردی متعلق به تابستان55، چنان خسته و لوده بود که پیش از آنکه میلیشیای خسته جان خود را عضوگیری کند، از دم سقط شد و حتی در دایرهالمعارف شفاهی دهه پنجاهیها باقی نماند. پس برای ثبت در دانشنامههای طنز و جامعهشناسی غیررسمی ایران است که مینویسم. انجمن شیمبلها متعلق به یک گروه ضدازدواج بود که مانیفست نهاییاش مجرد نگه داشتن جوانها و یا تشویق متاهلهای ناراضی از زندگی زناشویی، به طلاق بود. یک پناهگاه تخلیهکننده برای عزباوغلیهایی که درد نان و آرمان نداشتند و پیش از آنکه جذبهشان به نهیلیستهای یلخی سرایت کند، دودمانشان به فنا رفت.
مؤسس این انجمن شبهحزب اما یک جوان دورگه (پدر آلمانی، مادر ایرانی) بود که به لودگی تمام عنوان شیمبلها - موسوم به خوشبختان - را به خود اطلاق کرد. شیمبلی که نمیدانست اگر نمونههایی چون حزب خران و کافهاش در میان جماعت لغزخوان و معترض و خفه شده و رند آن سالها، سمپات پیدا کردند، بخشی از سروصداشان مربوط به تیزهوشی بچههای طنزنویس توفیق بود که بلد بودند در ایجاد موج برای عضوگیریهای طنازانه و بهرهبرداری معکوس از خردهفرهنگ خریت و طعنهزدن به حکما و حاکمان را سرلوحه کارشان قرار دهند. آن روزها درحالیکه بیروت - عروس زیبای خاورمیانه - بهخاطر جنگ اعراب و اسرائیل، غرق در خون بود و از هیروشیمای جنگ جهانی نیز رقتبرانگیزتر بهنظر میرسید، شیمبلها اما با ایجاد یک شبهنهضت بیمایه، در دل رسانههای وقت سوسکه پیدا کردند؛ رسانههایی که خود دنبال هر سوژه غیرمعمول میگشتند و کشته مرده چنین موضوعات سرگرمکننده و البته بیعمقی بودند؛ رسانههایی که در نهایت هرکدامشان با ولع تمام در جلد خود کادری برای شیمبلها اختصاص دادند؛ ولعی که از دل طرفداران نهضتهای پوچگرایانه سطحی برمیخاست و هر جور شوخ و شنگانگاری را روی هوا میزدند. با این همه جماعت شیمبلها فهمیده بودند که بدون اساسنامه نمیتوان تبدیل به حزب یا انجمنی شد. پس برای توجیه عضوگیری، مرامنامهای آفریدند که مخالفان دلخسته تأهلگزینی را بهصورت عقدههایی درآورد و ناکامیهای مستتر در نهیلیسم بومی را عطر و بوی مدرنی ببخشد.
شیمبلها سازمانبندی خود را مرکب از 3گروه تشکیل دادند. اعضای رسمی کسانی بودند که ازدواجنکرده یا بعد از جدایی از همسر، دیگر هرگز خیال ازدواج در سر نداشتند. اعضای افتخاری به آنهایی گفته میشد که باید از میان آدمهای صالح و خوشنام انتخاب شوند و تجاربشان درباره موضوع رهایی (طلاق) مورد تأیید باشد. گروه سوم اعضای وابسته بودند که داستانهای غریبی بهدنبال خود میکشیدند. آنها بهشدت موظف بودند که درصورت ازدواج احتمالی، خبر سوگوارکننده را ابتدا به سمع و نظر دبیرخانه حزب برسانند و البته شرط اصلی بقای عضویتشان در انجمن شیمبلها این بود که «هر سه ماه یکبار گزارشی رسمی تسلیم دبیرخانه انجمن کنند و آن را به تأیید همسایگان خود برسانند. استشهادیهای که در بطن آن، 10مورد از اختلافات اساسی زن و شوهر قید شده باشد!» با این همه شیمبلها البته برای اعضای فعال خود مزایا و امتیازات و عناوینی نیز درنظر میگرفتند تا بیمایه فطیر نباشد.
عضو فعال به کسی اطلاق میشد که در به هم زدن ازدواجهای در شرف انجام و نیز جداسازی زوجها از همدیگر، تلاش فیلافکنانهای بکند. مدیریت انجمن شیمبلها نحوه تقسیم امتیاز به اعضای رسمی را برمبنای جدولی تنظیم کرده بود که در آن به اعضایی که بتوانند رأی مردان و زنان در آستانه ازدواج را بزنند، یک امتیاز تعلق میگرفت. به برهمزنندگان مراسم نامزدی 2 امتیاز میرسید. به برهمزنندگان عقدهای نامتناسب 3 امتیاز و برای مختلکنندگان عروسیهای بعد از عقد نیز 4 امتیاز اهدا میشد. صدالبته فعالیتهای منجر به طلاق نیز دارای 6 امتیاز رسمی بود و بیشترین پوئن البته با 10امتیاز، هنگام جداشدن عضو وابسته حزب شیمبلها از همسر خود تعلق میگرفت. رسم اصلی شیمبلها این بود که اگر احیانا یاران و اعضای حزبیشان تن به ازدواج میدادند، بقیه موظف بودند که با اندوه فراوان در مراسم آنها البته به نشان سوگواری شرکت کرده و از دست دادن مثلا آزادی ماه عروس و یا شاه داماد را رسما تسلیت عرض کنند.
عضویت انجمن شیمبلها البته بیمزایا هم نبود. آنها گاه خود را موظف به پرداخت مهریه و سایر هزینههای مربوط به طلاق برخی اعضای خود میدانستند. چنین کمکهایی به موجب اساسنامه، از محل مازاد دریافت حق عضویت از اعضا و یا کمکهای بلاعوض شیمبلهای متمول قابل پرداخت بود. انجمن شیمبلها که مرکزیت آن در روستای کلاک در 40کیلومتری کرج بود، تازه داشت به فکر ایجاد شعبی در شهرستانهای کشور میافتاد که طومارش در هم پیچیده شد و رفت پیش شبهحزبهای مشابه در قبرستان تاریخ. شیمبلها حتی نگاهی سرسری هم به زندگی هموطنشان حاجعلی حقپناه در روستای جوجاده مازندران نینداختند که با 26همسر، 195فرزند و بیش از 200نوه و نبیره، سالاری خود را به رخ عزبهای زمان میکشید و بر و بر نگاهشان میکرد. بر و بر نگاهم نکن.