کِلک
می کوشیدم بدانم حال کسی که در چند قدمی ام، چیزی جز شب در پیرامون خود ندارد و دستخوش باد و آن آواهاست چگونه است؛ کسی که هیچ یار آشنایی جز تنهی درختی ندارد که در دهلیزهای بیشمار آن سوی پوست زبرش حشرهها در پیله های خود نهفته اند.
بارون درخت نشین، ایتالو کالوینو، ترجمه: مهدی سحابی