• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 26 مرداد 1398
کد مطلب : 72805
+
-

مسافران مرگ

خانواده مقتول باور نداشتند که قاتل دختر و نوه‌شان، دامادشان است

داخلی
مسافران مرگ


همه‌‌چیز بر سر یک اختلاف ساده خانوادگی رخ داد. پدر خانواده که به اتهام قتل همسر و دخترش در پایتخت بازداشت شده بود پس از ٤٨ ساعت قفل سکوت را شکست و راز جنایت را فاش کرد. او گفت که بر سر رفتن به سفر با همسرش درگیر شده و جنایتی هولناک را رقم زده است. با این حال خانواده همسر وی هنوز باور ندارند که دامادشان دست به جنایت زده است.
به گزارش همشهری، شامگاه یکشنبه ۲۰‌مرداد ماه، گزارش قتل مادر و دختری به بازپرس کشیک قتل تهران اعلام شد و تیم جنایی قدم در محل حادثه که آپارتمانی حوالی شهرزیبا بود گذاشت. اجساد زن ٤٨ ساله و دختر ١٣ ساله‌اش روی تخت در اتاق خواب‌هایشان در حالی کشف شد که بررسی‌ها نشان می‌دهد هر دوی آنها بر اثر خفگی جان باخته‌اند. حدود ٨ ساعت از مرگ مادر و دختر می‌گذشت و خانه کمی بهم ریخته بود اما تیم جنایی از همان ابتدا به این نتیجه رسید که بهم ریختگی ساختگی است و جنایت توسط فردی آشنا رخ داده است.

بازداشت تنها مظنون
نخستین کسی که مورد ظن پلیس قرار گرفت، پدر خانواده بود. او در تحقیقات اولیه چنین گفت: قرار بود با خانواده به سفر برویم. صبح امروز(یکشنبه) که به سرکار رفتم همسرم در حال جمع کردن وسایل بود. ظهر برگشتم و با کمک دخترم چمدان‌ها را در صندوق عقب ماشین گذاشتیم و می‌خواستیم حرکت کنیم که از محل کارم به من زنگ زدند. جلسه کاری پیش آمده بود و باید می‌رفتم. به همین دلیل ماشین را هم بردم و به همسرم گفتم کارم تمام شد زنگ می‌زنم آژانس بگیرید و به محل کارم بیایید تا حرکت کنیم. می‌خواستیم به تبریز و از آنجا به ترکیه برویم اما عصر خواهرزنم با من تماس گرفت و گفت هرچه به همسرم زنگ می‌زند پاسخ نمی‌دهد.
من که نگران شده بودم خودم را به خانه رساندم و با در نیمه باز روبه‌روشدم. قدم در آپارتمان گذاشتم و وقتی همسرم و دخترم را در اتاق‌هایشان دیدم فکر کردم خواب هستند. صدایشان زدم اما جواب ندادند. این شد که به دامادمان که پزشک است و برادرم زنگ زدم. آنها فورا خودشان را رساندند و به پلیس و اورژانس زنگ زدند و معلوم شد که هر دوی آنها به قتل رسیده‌اند.

من قاتلم
بررسی محل جنایت نشان می‌داد که کسی جز پدر خانواده راز قتل را نمی‌داند. این مرد 50ساله با دستور قاضی بازداشت شد و در جریان بازجویی 12ساعته مدعی شد که قاتل نیست. اگرچه گفته‌هایش ضد‌و نقیض بود اما همچنان ادعا می‌‌کرد که راز قتل را نمی‌داند و هیچ مشکلی با همسرش نداشته است. از سوی دیگر خانواده زن جوان هم می‌گفتند که شکایتی از دامادشان ندارند، چون او مردی زحمتکش و خانواده‌دوست بود و به گفته آنها امکان نداشت که قاتل باشد. آنها می‌گفتند که این زوج همیشه با هم خوب بودند و مشکلی نداشتند. اما همه تصورات آنها اشتباه بود، چرا که ظهر سه‌شنبه تنها مظنون پرونده وقتی بار دیگر تحت بازجویی‌ قرار گرفت، قفل سکوتش را شکست و راز قتل همسر و دخترش را برملا کرد.
او گفت قاتل همسر و دخترش است و جان آنها را به‌خاطر مسئله‌ای کاملا پیش پا افتاده گرفته است؛ درگیری بر سر رفتن به سفری بود که پیش‌رویشان بود.






عذاب وجدان
مرد ٥٠ ساله هنوز در شوک است و باور ندارد که با دستان خودش جان همسر و دخترش را گرفته است. می‌گوید انگار همه‌‌چیز یک خواب است و هنوز بیدار نشده است.

گفتی دعوایتان به‌خاطر رفتن به سفر بود. این درگیری چطور شروع شد؟
قصد داشتیم به خانه خواهرم در تبریز برویم. بعد از آنجا هم به اردبیل برویم. چون عروسی یکی از بستگانم بود و پس از آن برنامه‌ریزی کرده بودیم از مرز خارج شویم و به ترکیه هم برویم اما ورق برگشت و زندگی‌ام نابود شد. قرار بود صبح زود یکشنبه برویم اما من کار داشتم. به همسرم گفتم ظهر برمی‌گردم تا برویم. ظهر برگشتم مرخصی‌ام ١٠روزه بود و وسایل‌ها را جمع کرده بودیم. با کمک دخترم چمدان‌ها را داخل صندوق عقب گذاشتیم که کمی بعد از محل کارم زنگ زدند. باید برمی‌گشتم سرکار، جلسه کاری پیش آمده بود. دخترم در پارکینگ مشغول چیدن وسایل در صندوق عقب بود که من بالا آمدم تا به همسرم بگویم برایم کار پیش آمده. او تا شنید شروع کرد به غرغرکردن. حرف‌های نامربوط می‌زد و فحاشی می‌کرد. از او خواستم آرام باشد و سعی کردم توجهی به حرف‌هایش نکنم. اما همسرم به‌شدت عصبانی بود. من چمدان کوچکی که کنار اتاق بود را برداشتم تا داخل صندوق عقب بگذارم. اما او با عصبانیت به سمتم هجوم آورد و چمدان را از دستم گرفت. هلم داد روی تخت و فریاد زد که بی‌عرضه‌ای و حتی نمی‌توانی مرخصی بگیری و ما را به سفر ببری. جیغ می‌کشید و می‌گفت قرار بوده صبح زود حرکت کنیم اما باز می‌گویی کار داری. برای اینکه او را آرام کنم دهانش را گرفتم و گفتم آرام باش همسایه‌ها صدایت را می‌شنوند و آبرویمان می‌رود اما او دستم را پس می‌زد و باز جیغ می‌کشید و فحاشی می‌کرد. در یک لحظه خشم تمام وجودم را فرا گرفت. نمی‌دانم شاید هم جنون به سراغم آمد و برای اینکه آرامش کنم دستانم را دور گردنش حلقه زدم و نمی‌دانم چه شد که خفه‌اش کردم.
دخترت را چرا کشتی؟
همان لحظه بود که دخترم از پارکینگ به بالا آمد. وقتی مادرش را دید شروع کرد به جیغ کشیدن. دستپاچه شدم و به سمتش رفتم. او را داخل اتاقش بردم و سعی کردم آرامش کنم اما او هم مدام جیغ می‌کشید و مجبور شدم دستم را روی دهانش بگذارم اما همین باعث شد جان او را هم بگیرم.
چرا بعد از قتل صحنه‌سازی کردی؟
انگار خودم نبودم. در شوک بودم. هنوز هم حس می‌کنم خوابم. خوابی هولناک و کابوس‌وار. اصلا دست خودم نبود. بعد از قتل خانه را ترک کردم و به محل کارم رفتم اما عذاب وجدان داشت خفه‌ام می‌کرد. من در این سال‌ها با همسرم که دخترخاله‌ام بود زندگی خوبی داشتم. هیچ مشکلی بین ما نبود. نمی‌دانم چرا ناگهان سرنوشتم اینطور رقم خورد.
شغلت چیست؟
کارمند یک شرکت خودروسازی هستم. من زندگی خوبی داشتم اما همه‌‌چیز را به‌خاطر یک لحظه عصبانیت از دست دادم.





واکاوی رفتاری عامل جنایت بلوار فردوس


برای واکاوی دقیق قتل خانوادگی در بلوار فردوس، نیازمند اطلاعات بیشتری درخصوص گذشته متهم و نوع رابطه او با همسر و فرزندش هستیم. اما براساس اطلاعات منتشر‌شده در این خصوص می‌توان گفت «تحقیر» که متهم از آن به‌عنوان انگیزه ارتکاب قتل صحبت کرده، نمی‌تواند علت اصلی این حادثه باشد و ریشه این حادثه عمیق‌تر از آن چیزی است که به‌نظر می‌رسد. تحقیر و سرزنش عاملی است که می‌تواند باعث شود فرد که «خودارزشمندی» به‌شدت پایینی دارد، تحریک و این خودارزشمندی دستکاری شود. وقتی چنین شرایطی در فرد وجود دارد، او به تحقیر و سرزنش بسیار حساس می‌شود و برای اینکه از خودش دفاع کند، ممکن است واکنش‌های تند و فیزیکی بروز دهد. خودارزشمندی پایین آدم‌ها باعث می‌شود آنها نسبت به قضاوت‌شدن حساس شوند و وقتی مورد قضاوت قرار می‌گیرند و نمره قبولی دریافت نمی‌کنند، دست به رفتارهای غیرمعقول و تند بزنند. درمورد متهم این پرونده آنجا این فرضیه صدق می‌کند که اول از سوی همسرش مورد قضاوت قرار گرفته و بی‌عرضه خوانده شده و سپس زمانی که او فریاد می‌کشیده از ترس قضاوت همسایگان در مورد خودش، او را به زور ساکت کرده است. این شرایط سبب شده فرد خشمگین شده اما نتواند خشمش را تنظیم کند. خشم، یک هیجان طبیعی است و کمک می‌کند انسان بتواند از خودش دفاع کند. خشم یک هیجان دربرابر ناکامی است اما وقتی هیجان خشم تنظیم نشود، پرخاشگری ایجاد می‌کند. اما چطور می‌شود در این شرایط خشم را تنظیم کرد؟
یکی از تکنیک‌های مؤثر در این مواقع ترک‌کردن محل است. اینکه فرد می‌توانست به همسرش بگوید که تو حالا عصبانی هستی و من بیرون می‌روم تا آرام شوی. تکنیک دیگر تغییر‌دادن موقعیت است. مثلا در زمانی که همسر متهم در حال داد و فریاد بود، او می‌توانست برای تغییر‌دادن موقعیت، با او همدلی کند و بگوید متوجه عصبانیت تو هستم. من هم از اتفاقی که افتاده ناراحتم و... تکنیک دیگری که کاربرد دارد، تکنیک حواس‌پرتی است. هرچند در این موقعیت خاص این تکنیک چندان نمی‌توانست مؤثر باشد، اما در موارد مشابه فرد می‌تواند حواس خودش را با کار دیگری پرت کند و مانع خشمش شود. مثلا به اتاق دیگری برود و موزیک گوش کند. با فرد دیگری صحبت کند یا... اما بهترین تکنیک «معنادهی جدید به موقعیت» است. در این تکنیک فرد درون خودش موقعیت را می‌فهمد، لمس می‌کند و متوجه می‌شود که فرد مقابل عصبانی است و به جای مواجهه خشن با او رفتار خودش را تنظیم می‌کند و به آن معنای تازه‌ای می‌دهد. مثلا در این پرونده فرد می‌توانست در برابر پرخاشگری‌های همسرش به این درک برسد که او برای سفر برنامه‌ریزی کرده بود و دلش می‌خواست چند روز را در آرامش بگذراند اما حالا جلسه کاری، برنامه سفر را به‌هم ریخته است. نکته دیگر این است که به‌نظر می‌رسد این فرد در دراز‌مدت مسائل حل‌نشده زیادی با همسرش داشته و این مسائل مثل یک زخم درمان اساسی نشده و هر بار با مسکن آرام شده تا جایی که عفونت کرده و سیستم‌های حیاتی را از کار انداخته است. و در آخر اینکه برای پیشگیری از مشکلات حاد در زندگی باید به جای انکار و نادیده‌گرفتن، با آنها روبه‌رو شویم و در جهت برطرف‌کردن آنها اقدام کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید