![علی بود](/img/newspaper_pages/1398/05%20MORDAD/24/%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87/1801.jpg)
علی بود
![علی بود](/img/newspaper_pages/1398/05%20MORDAD/24/%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87/1801.jpg)
یاسمن رضائیان
چه کسی دوست دارد مسیری را که رفته بازگردد؟ چه کسی دوست دارد برای رسیدن به مقصد عجله کند؟ همه دوست دارند همهی کارها در آرامش انجام شود، اما گاهی اینطور نیست. گاهی برگشتن مسیر رفته و گاهی عجلهکردن برای رسیدن به مقصد خوب است. اگر به سال دهم هجری برگردیم، اگر پیغام پیامبرص را شنیده باشیم، دیگر سخت نخواهد بود که مسیر را بازگردیم و یا عجله کنیم. بیشک خودمان را به پیامآور میرسانیم تا از شنیدن پیام مهم عقب نمانیم.
گاهی بازگشت به عقب، نه عقبگرد که راه رسیدن به حقیقت است. ما برای شنیدن حقیقت به عقب بازمیگشتیم. همانطور که این روزها برای یادآوری آن حقیقت مهم در ذهنمان به عقب برمیگردیم.
آماده برای شنیدن حقیقت
ما به غدیر خم رسیدهایم. حتی آفتاب را حس میکنیم. بیابان است و کویر. دلهایمان پر از شوق عبادت است. با دلهایی سرشار از عبادت به خانه بازمیگشتیم که پیغام فرستادی. قلب ما برای پذیرفتن حقیقت آماده شده بود. اصلاً شاید یکی از ما دعا کرده بود که تو حقیقت را برایمان روشن کنی. ما روشنای حقیقت را دریافت کردیم؛ روشنایی که نامش علیع است.
نگاههایمان به محمدص است
همه، نگاههایمان به محمدص است. او چه پیغام مهمی برایمان دارد؟ شاید خورشید توی چشمهایمان میزد و دستهایمان را نقاب صورت کرده بودیم. به اندازهی گرمای خورشید قلبمان گرم بود. گرم از پیغام مهمی که قرار بود به ما برسد. محمدص که دست علیع را بالا برد، از خودمان پرسیدیم «چه میخواهد بگوید؟»
«هرکس که من مولای اویم، علیع مولای اوست.»
ما آدمهای آن روز هیچ میدانستیم این لحظه در تاریخ ثبت میشود؟ میدانستیم دست بالارفتهی علیع نزدیکترین تصویر از غدیرخم میشود؟ آن دست سند حقیقت بود. حقیقتی که نامش علیع است.
علیع کافی است
آمده بودیم به علیع تبریک بگوییم. آمده بودیم بگوییم از اینکه امامت او را داریم خوشحالیم. آمده بودیم بگوییم هستیم و خواهیم ماند. حتی اگر آسمان حقیقت پر از ابرهای تیره شود، ما دلگرم به آفتاب حضور علیع خواهیم بود. آمده بودیم به علیع بگوییم همین که تو هستی برایمان کافی است.
هنوز که هنوز است، ما مقصدی داریم که راه رسیدن به او را گم نمیکنیم؛ مقصدی که نامش علیع است.
علیع نعمتی شگرف بود
آن روز نعمت را بر ما تمام کردی. وقتی که خوب فکر میکنیم میبینم هر چیز که داریم نعمت است. کوه، باران، سرسبزی، پرنده، سیب همه نعمتاند. اما ولایت علیع چه نعمتی شگرف بود که گفتی با آن نعمت را بر ما تمام کردهای؟
راستش شاعرانه که فکر میکنم میبینم علیع کوه و باران، سرسبزی و پرنده، علیع سیب بود. همینقدر مهربان، همینقدر ساده، همینقدر صبور. اصلاً انگار همهی نعمتهای دنیا را در یک وجود جمع کردی؛ وجودی که نامش علیع است.
سراپا گوش میشویم
چه کسی دوست دارد مسیری را که رفته برگردد؟ چه کسی دوست دارد برای رسیدن به مقصد عجله کند؟
اگر پای علی ع، درمیان باشد، اگر پای پذیرفتن ولایت او و پایبندی به او در میان باشد، همه میتوانیم مسیر رفته را با دل و جان برگردیم. همه برای بازگشتن سر از پا نمیشناسیم. همه سراپا گوش میشویم برای شنیدن پیغامی که تو به محمدص دادی تا به ما برساند. پیغامی که نامش علیع است.