در این زنجیریان هستند مردانی که...
پخش مستند قدیس از شبکه سوم سیما نشان میدهد که مدیران تازه میخواهند رویه افراطی سالهای دور را درباره احمد شاملو و روشنفکران احیا کنند
مرتضی کاردر/روزنامهنگار
مستند قدیس درباره احمد شاملو است، اما مخاطبی که پریشب آن را از شبکه سوم سیما دیده است، پیش از هر چیزی باید بپرسد که احمد شاملو کیست؟ کسی که در طول سالهای گذشته مخاطب تلویزیون بوده، چه تصوری درباره احمد شاملو دارد؟ تلویزیون چندبار در طول 40-30 سال گذشته، جز در استثناهایی که از اتفاق بوده یا خلاف آمد عادت یا برنامههایی که در ساعتهای کمبیننده صدا و سیما پخش شده، به احمد شاملو پرداخته است؟ چندبار شعر شاملو را با ذکر نام یا بیذکر نام خوانده است؟ اصلا چندبار درباره جایگاه او در شعر معاصر یا نقش او در بنیانگذاردن و توسعه و تثبیت شعر امروز فارسی سخن گفته که که حالا قصد کرده به تخطئه او بپردازد؟
وقتی رویه تلویزیون درباره شاعران بزرگ معاصر، بهویژه فروغ و احمد شاملو، همواره حذفکردن و نادیدهگرفتن بوده است، پخش مستند قدیس چه معنایی دارد؟ آیا تخطئه شاملو با کنار هم قراردادن سخنان انبوه آدمهایی که تقریبا همهشان جزء حذفشدهها محسوب میشوند مثل ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد، اسماعیل خویی، اسماعیل نوریعلا، رضا براهنی، احسان نراقی و... پیام تازهای دارد؟ که یعنی من نیستم که شاملو را انکار میکنم، بزرگان ادبیات معاصر او را انکار کردهاند؟
وقتی در پخش همین مستند از تکههای مرتبط با فروغ بخشهایی پخش میشود که فروغ در آنها روسری به سر دارد و سکانسهای دیگر حذف میشود، بهتر نیست صداوسیما به همان رویه نادیدهگرفتن و حذف ادامه دهد؟
فرض کنید بخواهیم این مستند را نقد و بررسی کنیم، مستندی که فصل نخست آن «شاملو و سخنرانیها» است و فصل آخرش به ازدواجهای احمد شاملو میپردازد، چگونه باید ارزیابی شود؟ ۳۰ سال از سخنرانی شاملو درباره موسیقی ایرانی و شاهنامه میگذرد اما انگار هنوز هم اصل مطلب فهم نشده است. اگر قرار باشد ویژگیهای اخلاقی و رفتاری شاعران، نویسندگان و هنرمندان معیار و مبنای داوری ما درباره آثارشان باشد، بیشتر از نیمی از بزرگان هنر ایران و جهان خط میخورند. حذفکردن و نادیدهگرفتن بهتر از ساختن چنین مستندهایی نیست؟
حسین لامعی، تهیهکننده، کارگردان و فیلمنامهنویس مستند قدیس در 48ساعتی که از پخش مستند میگذرد، گفته است که صداوسیما مستندش را مثله کرده است. به گمان من، طبیعی است که تکههایی از مستند برای جاگرفتن در جدول پخش حذف شده باشد؛ کاری که همه رسانههای دنیا نیز ممکن است آن را انجام دهند. سخنان سیمین بهبهانی و ایران درودی و یوسفعلی میرشکاک آنجا که خاطره درخشان شاملو و نمازجمعه و حوزه علمیه قم را تعریف میکند، یا سخنان شاملو آنجا که درباره رفراندوم حرف میزند، حذف شده است.
اما فارغ از این تکههای حذفشده، مستند دقیقا باب دل صداوسیماست؛ دقیقا همان مستندی است که تلویزیون سالهاست که دنبالش میگشته و نمیتوانسته پیدا کند. حسین لامعی با کنار هم گذاشتن تکههای حاشیهای و گاه خالهزنکی زندگی شاملو از دهه20 تا دهه70 چنین فرصتی را فراهم آورده است. اصلا چرا تلویزیون باید چنین مستند بابدلی را مثله کند؟
مقایسه نسخه اصلی و نسخه پخششده از تلویزیون نشان میدهد که رویکرد مستند چنانکه از نامش پیداست، از ابتدا معلوم بوده و حذف تکههایی از مستند خوشبختانه نتوانسته به مسیری که پی میگرفته، خللی وارد کند.
مستند قدیس فصلی را هم به شعر اختصاص داده تا صورتی علمی بهکار خود بدهد و بهظاهر قدری از زردی نگاه خود بکاهد. اما از آنجا که کارگردان نقش و جایگاه شاملو را در شعر امروز نمیداند و موضع مستند از پیش معلوم است، اغلب سخنان شخصی شفیعی کدکنی را مبنای خود قرار داده است. برای همین عجیب نیست که شعر شاملو را از زبان شفیعی کدکنی زنازاده میخواند و رویآوردن شاملو به شعر سپید را از سر ناتوانی میداند و از قول ایشان میگوید: 50سال اگر درباره شاطرعباس صبوحی تبلیغ شده بود، جایزه نوبل را به اولاد شاطرعباس میدادند.
کارگردان که همزمان پژوهشگر فیلم هم بوده، گفتههای دکتر شفیعی کدکنی را وحی منزل پنداشته و حتی بهخود زحمت نداده تا صحت حرفهای او را از دیگران بپرسد. وگرنه خود دکتر شفیعی هم میداند که درخشانترین نمونههای شعر نیمایی از آن اخوان ثالث و احمد شاملوست، نه هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شفیعی کدکنی.
مستند قدیس میخواسته بگوید که ترجمههای شاملو برای دکتر طوسی حائری و دیگران است و شاملو آنها را رونویسی کرده است. نکتهای که حالا سالهاست رمزگشایی شده و کسی دربارهاش تردیدی ندارد اما فراموش کرده که بپرسد چرا از میان همه ترجمهها، هنوز ترجمههای شاملو ماندهاند؟ شاملو مجتهد جامعالشرایط زبان فارسی بوده و هر ترجمهای که از صافی ذهن و زبان او گذشته، رنگ و بوی شاملویی دارد. یادش رفته بپرسد که چرا از میان انبوه کتابهای ترجمه هایکو، هنوز آنکه نام شاملو را بر پیشانی دارد، میدرخشد؟
مستند قدیس خواسته است که بگوید شاملو برای کتاب «کوچه» 2یا 3بار از بنیادهای فرهنگی آن دوره پول گرفته است، اما یادش رفته که بپرسد در طول این سالها انبوه دایرهالمعارفها و دانشنامههایی که هر کدام بنیادی مستقل و نهادی عریض و طویل بودهاند، چرا نتوانستهاند به اندازه یک احمد شاملو کار کنند که تا روز آخر حتی زمانی که پزشکان پایش را قطع کرده بودند نیز مشغول ساماندادن فرهنگ کوچه بود که.... «انسان دشواری وظیفه است».
سالهاست که دیگر شعر شاملویی گفتمان مسلط شعر امروز نیست. وقت نگاه نقادانه به شعر شاملوست، اما نگاه نقادانه با تخطئه و ترور شخصیت یا نادیدهگرفتنی که در گذشته در صداوسیما حاکم بوده، فرق دارد. همچنانکه ستایش و تبیین شعر شاملو و کارنامه او در حوزه ادبیات با ستایش شاملو و قدیس ساختن از او فرق میکند. نگاه قدیسگرایانه کسانی مثل بابک احمدی همانقدر به خطا میرود که نگاه مستند قدیس و شبکه3 .