مرد تبهکار زندگی عجیبی داشت. او بهخاطر کلاهبرداری میلیونی، 3سال فراری شده و زندگی مخفیانه در پیش گرفته بود اما وقتی شنید خانوادهاش بدهیاش را پرداخت کرده به خانه برگشت ولی این بازگشت پایان خوشی برای او و خانوادهاش نداشت.
به گزارش همشهری، نیمه شب 28دیماه به قاضی مرادی، بازپرس ویژه قتل تهران خبر رسید زنی میانسال در خانهاش به ضرب چاقو به قتل رسیده است. بهدنبال این تماس، قاضی جنایی به همراه تیم تجسس در محل حادثه حاضر شدند. پسر مقتول گفت: چند ساعت قبل در محل کارم بودم که پدرم با من تماس گرفت و گفت: حال مادرت خوب نیست. از او خواستم با اورژانس تماس بگیرد اما پدرم میگفت باید خودت را برسانی. او تأکید کرد که باید به سرکارش برود و خواست مادرم را به بیمارستان برسانم. من هم راهی خانه شدم اما به محض ورود به خانه با جسد غرق خون مادرم روبهرو شدم. همه شواهد از این حکایت داشت که پدر خانواده، عامل این جنایت است. تحقیقات کارآگاهان برای دستگیری متهم فراری شروع شد و بررسیها نشان میداد که وی از تهران خارج شده است. در ادامه سرنخهایی از او در مشهد بهدست آمد و مأموران پلیس راهی این شهر شدند و عصر 18بهمن، قاتل فراری را دستگیر کردند. او پس از انتقال به پایتخت به قتل همسرش اقرار کرد و به گفته سرهنگ حمید مکرم، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران، تحقیقات تکمیلی از او ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
با همسرت اختلاف داشتی؟
مدتها بود که با هم اختلاف داشتیم. من 3سال فراری بودم و از وقتی به خانه برگشتم احساس کردم که همسرم دیگر به من اعتماد ندارد. تصور میکرد قصد سرقت از او را دارم و میخواهم فریبش دهم. روز حادثه نیز به من تهمت زد که شناسنامهاش را برداشتهام. میگفت تو کلاهبرداری و هرکار خلافی میتوانی انجام دهی. میگفت وقتی توانستهای پول مردم را بالا بکشی پس هرکار دیگری از دستت برمیآید. من هم عصبانی شدم و چاقویی از آشپزخانه برداشتم و ...
از ماجرای کلاهبرداریات بگو؟
معاملههای کاری بود اما نتوانستم پول طلبکارانم را بپردازم. مجبور شدم فرار کنم. 3سال آواره این شهر و آن شهر بودم و خانوادهام مجبور شدند خانه و زندگیشان را بفروشند و بدهی هایم را بپردازند تا اینکه شنیدم تمام بدهیهایم پرداخت شده است. همین شد که به تهران برگشتم. اما رفتار همسرم خیلی تغییر کرده بود.
بعد از قتل چه کردی؟
لباسهایم را عوض کردم، تمام لکههای خون را پاک کردم و با پسرم تماس گرفتم. به او گفتم حال مادرش بد است و خودش را برساند. فکر میکردم تا زمانی که پسرم برسد همسرم زنده میماند اما تصورم اشتباه بود. من نمیخواستم جان همسرم را بگیرم، فقط از روی عصبانیت چند ضربه به او زدم. بعد از آن هم راهی ترمینال شدم و با اتوبوس به مشهد رفتم. با خود گفتم باز آوارگیهایم شروع شد.
چرا خودت را معرفی نکردی؟
من از زندان رفتن میترسم. حاضر بودم هزار سختی بهخودم بدهم اما زندان نروم. در پرونده کلاهبرداری هم همین شد، 3سال عذاب کشیدم اما میترسیدم برگردم و خودم را معرفی کنم اما حالا خیلیخیلی پشیمانم.