• دو شنبه 1 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 22 شوال 1446
  • 2025 Apr 21
شنبه 29 تیر 1398
کد مطلب : 67087
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/0QkK
+
-

وقتی حتی فکرش را هم نمی‌کردند...

گاهی یک شوخی ساده و کوچک، می‌تواند نتایج فاجعه‌آمیزی داشته باشد

وقتی حتی فکرش را هم نمی‌کردند...

عیسی محمدی

معروف است که در فرهنگ عامه می‌گویند «شوخی شوخی جدی می‌شه.» البته شاید فکر کنید که  این صرفاً یک مثال ساده است و یک مَثَل عامیانه و ربطی به دنیای واقعی ما ندارد. اما جدا از این بحث‌ها، گاهی نیز صفحه حوادث روزنامه‌ها و سایت‌ها، مزین به اخباری می‌شود که دال بر جدی‌شدن شوخی‌ها یا جدی‌شدن نتایج و تبعات ناشی از شوخی‌هاست؛ یعنی شخص صرفاً می‌خواسته شوخی کند اما به طرف مقابل برخورده و کار به جاهای باریک کشیده یا اینکه نتوانسته شوخی‌اش را مدیریت کند و فاجعه آفریده. چند تایی از این موردهای خبرساز را بررسی می‌کنیم.

مرگبارترین شوخی 
یکی از تلخ‌ترین حوادثی که در این حوزه اتفاق افتاد، بهار 2سال پیش بود. خبر رسید که در حادثه رانندگی‌ای، 8زن و کودک فوت کردند. این 8تن، در یک اتومبیل رانا بودند و بعد از ظهر، در مسیر سرچشمه- رفسنجان و هنگام بازگشت از یک جشن، به‌دلیل واژگون‌شدن و معلق‌زدن خودروی رانا، در اتاقک مچاله‌شده آن حبس شده بودند. با رسیدن نیروهای امدادی، البته 2تن از این افراد که نیمه‌جان بودند، راهی بیمارستان شدند اما در آی‌سی‌یو درگذشتند. بعدتر مشخص شد که علت این حادثه تلخ و مرگبار، شوخی مرگبار 2 سرنشین یک زانتیا در جاده بوده که باعث شد رانا، از مسیر خود منحرف و سر یک پیچ خطرناک به حاشیه جاده پرتاب شده و به یک پل آهنی برخورد کند و به چنین سرنوشتی دچار‌ آید. بعدتر، راننده 22ساله زانتیا دستگیر شد اما چه سود، وقتی که 8 تن از اعضای یک خانواده دیگر عمرشان به دنیا نبود.

وقتی شوخی رفقا به پلیس کشیده شد
سال94 بود که اتفاق افتاد؛ چند شهروند بیکار از شرق تهران، اقدام به انتشار تصاویر شخصی یک شهروند دیگر و البته درج اعلامیه ترحیم علیه او کردند. آنها این کار را در شبکه‌های اجتماعی لاین و تلگرام انجام می‌دادند؛ آن روزها شبکه اجتماعی لاین هنوز حضور پررنگی میان ایرانی‌ها داشت. شهروند مربوطه که حسابی شاکی و عاصی شده بود، به پلیس شکایت و پلیس هم اقدام به دستگیری این افراد کرد. در نهایت متوجه شدند که این افراد، با فرد شاکی سابقه دوستی داشته و هم‌باشگاهی بوده‌اند و صرفاً خواسته‌اند مزاحی کرده باشند.

باند زورگیری که با یک پیشنهاد شوخی شکل گرفت
این یکی هم بهار سال گذشته اتفاق افتاد؛ مرد میانسالی به پلیس مراجعه کرد و گفت که ماشینش را دزدیده‌اند. ماجرا هم چنین بود که او 2 مرد و یک زن از یکی از شهرهای اطراف تهران را سوار کرد تا به پایتخت برساند. وسط راه کلی جلب اعتماد شد و راننده نگون‌بخت هم که فکر نمی‌کرد چه آشی برایش پخته‌اند، حسابی به آنها اعتماد کرد. وقتی به تهران رسیدند، از او خواستند که برود و برای‌شان بستنی بخرد. او هم سوئیچ را روی ماشین گذاشت و رفت که برای رفقای جدیدش بستنی بخرد. پیاده‌شدن همانا و به سرقت رفتن ماشین همان. درحالی‌که پلیس درگیر این پرونده بود، یک پرونده زورگیری دیگر هم اتفاق افتاد؛ درست با همین پژو405 که سرقت شده بود. فردی که قربانی زورگیری شده بود، یک مهندس جوان بود که مشخصات همان افراد را داد. سرانجام پلیس وارد کار شد و آنها را دستگیر کرد. ماجرا هم اینطور بود که یکی از آن مردها، مدتی قبل و از طریق تلگرام با فتانه آشنا شده و او را صیغه کرده بود. سپس یک شب و هنگام تماشای یک فیلم سینمایی که موضوعی جنایی داشت، به فکرش رسید که دست به سرقت بزنند. به شوخی ماجرا را با فتانه در میان گذاشت و او هم قبول کرد. نیاز به نفر سومی داشتند تا بتوانند اعتماد مسافران بین‌راهی را جلب کنند. رفیقش هم قبول کرد که وارد این کار شود و چنین بود که شوخی شوخی، این همه سرقت و زورگیری انجام دادند.

شوخی منجر به مرگ 2 جوان
این حادثه هم در سال 96اتفاق افتاد؛ رسانه‌ها گزارش دادند که شوخی 2 جوان در یکی از بوستان‌ها منجر به مرگ یک پیرمرد 69 ساله شد. اما ماجرا چه بود؟ این پیرمرد 69ساله که فردی شوخ‌طبع هم بود، هر روز برای ورزش‌کردن به بوستان می‌رفت. دست برقضا با 2 جوان به نام‌های مهیار و امیرمهدی آشنا می‌شود. در یکی از روزها، این دو جوان شوخی‌شان گل می‌کند و دست و پای پیرمرد نگون‌بخت را می‌گیرند و او را تاب می‌دهند. در همین حین پیرمرد نقش بر زمین شده و به گردن او آسیب جدی وارد می‌شود. خانواده پیرمرد، مدعی می‌شوند که این شهروند بر اثر آسیب‌های وارده به مهره‌های گردنش فوت کرده است و شکایت می‌کنند. ظاهراً پیرمرد بعد از عمل جراحی و در بیمارستان فوت کرد. البته این دو جوان 24و 27ساله هم اقرار کردند که صرفاً قصد شوخی داشته‌اند.

شوخی بدی که صورت راننده را کج کرد
البته همه شوخی‌ها هم قرار نیست منجر به مرگ و فاجعه شوند اما به هر حال طرف را تا دم مرگ می‌برند و بر می‌گردانند. در سال گذشته، خبرنگاران حوادث یک گزارش عجیب منتشر کردند. ماجرا چنین بود که یک راننده کامیون، در کارگاهی مشغول به‌کار بود؛ آن‌هم در شیفت شب. یک‌شب که قصد داشت یک محموله بار را از محل دپوی کارگاه منتقل کند، 3 روح سرگردان را با چشم‌های خود دید که او را دنبال می‌کردند. بنده خدا هم از شدت ترس، غش کرد. اما قصه چه بود؟ ماجرا این بود که وقتی او به محل بارگیری می‌رفت، نگهبان از روح‌های سرگردان داخل کارگاه و محوطه اطراف صحبت می‌کرد؛ حتی گفته بود که نگهبان قبل از او، دیگر غیب شده و کسی او را ندیده، ولی روحش در کارگاه سرگردان است و
 هر از گاهی نیز در گوشه و ‌کنار، آتش روشن می‌کند. به او هم توصیه کرده بود که حتماً شیشه‌هایش بالا باشد. راننده موقع بازگشت، 3 روح سرگردان را وسط جاده می‌بیند که صداهای عجیب در می‌آوردند. سریع پا را روی پدال گاز فشار داده و نزد همکارانش می‌رود. از شدت ترس پشت فرمان غش می‌کند. بعد از به‌هوش آمدن ماجرا را برای همکارانش تعریف می‌کند. با نگهبان و یک نفر دیگر باز می‌گردند و دوباره آن روح‌ها را می‌بینند. چیزی نمانده بود که شاگرد راننده کامیون را چپ کند که به موقع فرمان را کنترل کرده و مانع می‌شود. وقتی پایین می‌آیند، 3روح سرگردان، ملافه سفید از سرشان بر می‌دارند. همه ماجرا، یک شوخی برای ترساندن او بوده؛ شوخی بدی که منجر به کج‌شدن صورت او شد.

شوخی، آن‌هم با سیل؟
البته نمی‌دانیم اسم این یکی را باید چه بگذاریم. در ماجرای سیل شیراز، بعضی‌‌ها البته شهروندان همیشه در صحنه تماشاچی بودند. یکی از این افراد، یک شهروند شیرازی بود که از داخل ماشینش داشت با سیل شوخی می‌کرد. او با لهجه شیرین شیرازی، مدام می‌گفت: «سیل اومد ملت دارن فرار می‌کنن... ماشاء‌الله... خبری نیست...». بعد هم رو به دیگرانی که در حال فرار از دست سیل بودند، با حالت مسخره‌بازی می‌گفت: «سوار ماشین‌تون بشین، خبری نیست... داره سیل می‌آد سیل... وا ماشینو داره می‌بره، وای... وای... وای...». اما وقتی که جهت آب عوض ‌شد، یک دفعه متوجه وخامت اوضاع شده و این جمله‌هایش، ماندگار می‌شود: «وای... خدا خدا سیل تمام ماشینا رو سیل برد». بالاخره با همه‌‌چیز می‌شود شوخی کرد، الا سیل و بلایای طبیعی.

این خبر را به اشتراک بگذارید