نگاهی به «عرق سرد»
فیلمی که کارگردانش را به چالش کشید
سحر عصرآزاد
عرق سرد به نویسندگی و کارگردانی سهیل بیرقی به یک موضوع بهروز اجتماعی از حقوق زنان در جامعه ایران میپردازد که به شکل بالقوه، واکنش برانگیز و همدلانه است؛فیلمی که برگرفته از واقعیت مستند محرومشدن ورزشکاران زن از حضور در مسابقات بینالمللی به واسطه ممنوعالخروجشدن از سوی همسر است و همین وامداری به آن یک امتیاز میدهد.
بیرقی در «من» نگاه نامتعارف خود را معطوف به درامپردازی، شخصیتپردازی، کارگردانی و حتی انتخاب قهرمانی خاص کرد و از خلال این نوع نگاه، انتظاری خاص از فیلم بعدیاش ایجاد کرد که چهبسا انتخاب این سوژه ملتهب زنانه، از همان ابتدا این انتظارات را برهم زد. شکستن قالب این انتظارات بهخصوص برای یک فیلمساز جوان میتواند ویژگی کار باشد؛ بهخصوص که او در عرق سرد با حرکت بر مسیر چنین قصهای، ناگزیر به رویکردی متفاوت و خلاف جهت فیلم اولش شده است. فیلم از همان ابتدا با ریتم تند به واسطه معرفی کاراکتر محوری یعنی افروز در میدان بازی فوتسال زنان آغاز میشود تا تأکیدی داشته باشد بر اهمیت حضور این بازیکن گلزن برای تیم. به این ترتیب وقتی در فرودگاه خبر ممنوعالخروجی او توسط شوهرش داده میشود، مخاطب هم میتواند همدلی با موقعیت او و البته نگرانی برای سرنوشت تیم پیدا کند.
از آن پس کشمکشهای افروز با مدیر و سرپرست تیم و فدراسیون آغاز میشود که همگی او را به مذاکره با شوهر و رفع این ممنوعالخروجی به هر طریقی توصیه میکنند؛ مسیری که به واسطه خوانش تخت از کاراکتر همسر که دچار تضادهای اغراق شده است، از ظرافت به دور میماند. با وجود تلاش امیر جدیدی برای شکستن تصویر آشنای خود و همچنین جنس بازیگریاش، کاراکتر یک مجری تلویزیونی که طبعی شاعرگونه دارد اما با همسرش رفتاری بیمارگون دارد، تخت از کار درآمده و سمپاتی ذاتی جدیدی هم نتوانسته این کاراکتر را از این ورطه نجات دهد؛چراکه این نوع پرداخت در فیلمنامه اتفاق افتاده و کاراکتر فرصتی برای دفاع حتی از عملکرد مغرضانه خود ندارد جز جلسه دادگاه که آنجا هم به جهت قانعنکردن قاضی و مخاطب، مغلوب میشود ولی از حقوق مردانه خود استفاده میکند تا کارش را پیش ببرد.
این اتفاقی است که میتواند برآمده از ماهیت واقعی چنین مردان و شوهرانی باشد، اما انتظار از بیرقی و نگاه موشکافانهاش بهخصوص به شخصیتپردازی فراتر از یک شوهر تخت، منفی است. چه بسا اگر جنس رابطه افروز و شوهرش و خوانشی که از کیفیت رابطه آنها شده به جای تضادهای برجسته، متمرکز بر پرداختی درونی و زوایای جدیدی از یک رابطه زن و شوهری بود، میشد انتظار نگاهی متعادلتر به این رابطه و طبعا بحران اصلی فیلم را داشت. فیلم در انتخاب یک پایان برای سرگردانیها و سرخوردگیهای افروز نیز آن ظرافت و منطق قابلانتظار را دنبال نمیکند و چینش رویدادهای پایانی که منجر به افشاگری افروز روی آنتن زنده برنامه شوهرش میشود، بهنظر غیرمنطقی و بهخصوص کماهمیت میآید.