زندگی درآتش نفت وگاز
تعدادی از کارگران شهر جم و بومیان آن در گفتوگو با همشهری مشکلات و مسائل این شهر صنعتی- نفتی و مهاجرپذیر را مطرح کردند
محمدصادق خسرویعلیا ـ خبرنگار
هفته پیش پدری در شهر جم دختر 7سالهاش را خفه کرد. خبر قتل این کودک بار روانی سنگینی بهخصوص برای ساکنان شهر جم در پی داشت. شرایط سخت آب و هوایی، شیفتهای طولانیمدت، عدموجود امکانات رفاهی و نبود زیرساختهای شهری در جم بهخصوص در شهرکهای مسکونی که برای کارگران شرکتهای نفتی، گازی و پتروشیمی ساخته شده باعث شده آستانه تحمل ساکنان آن که نیمی از جمعیتش مهاجران هستندکاهش یابد و خطر وقوع انواع آسیبهای اجتماعی در این منطقه نسبت به دیگر نقاط افزایش یابد. هم کارکنان متخصص و مهندسان پروژهها و کارگران مهاجر و هم خانوادههای آنها به افزایش تنش و کاهش تابآوری در این شهر واقف هستند و با علم به این موضوع بیم آن دارند که مبادا رفتارهای خشونتآمیز و تنشهای اجتماعی پای جرم و جنایت را به خانه آنها نیز باز کند.
شهر کوچک جم در استان بوشهر نیز مانند عسلویه در 2دهه اخیر چند برابر ظرفیت خود، جمعیت مهاجر جذب کرده است. وجود شرکتهای پتروشیمی و پالایشگاههای فراوان باعث شده موج عظیمی از کارگران از اقصی نقاط کشور به این منطقه سرازیر شوند. طبق آخرین آمارهای جمعیتی (سرشماری سال1395) هماکنون شهر جم بیش از 70هزار نفر جمعیت دارد که نسبت به یک دهه پیش جمعیت این شهر تقریبا 2برابر شده است. طبق آمارهای سرشماری سال1385 جمعیت این شهر 38هزار نفر بوده است. اما با وجود این شاخصهای رفاهی، بهداشتی، درمانی و... که از مولفههای شاخص کلانشهری است در شهر جم بسیار پایینتر از استاندار است. همشهری در گفتوگو با برخی کارگران و کارکنان غیربومی شهر جم و عدهای از مردم بومی آن گوشهای از مسائل موجود در این شهر صنعتی را بررسی میکند. توصیف کارگران از شرایط کاری و زندگیشان در این شهر به قدری تکاندهنده است.
کودکان شرایط سخت
هرچند شهر جم نسبت به شهر صنعتی همجوار خود (عسلویه) آب و هوای بهتری دارد اما از آفتاب سوزان جنوب کشور تغذیه میکند و شرجی هوا و بوی مشمئزکننده میعانات گازی و آلودگی حاصل از پتروشیمیها آب و هوای غالب آن است. با وجود این شهری که جمعیتش به 70هزار نفر رسیده بهرغم مشکلاتی که ذات آن است. علی.م یکی از کارکنان پتروشیمی و ساکن جم در اینباره میگوید: «این شهر 9-8 ماه از سال در محاصره گرمای سوزان است. بقیه سال که تقریبا هوا خنک میشود تنها گزینه برای تفریح و تفرج کنار ساحل است. اما در روزهای داغ سال هیچ مکان و امکاناتی برای گذران اوقات فراغت وجود ندارد. همه ساکنان شهر به ناچار در خانههایشان حبس میشوند و تمام ساعات و روزهای فراغت را باید در چهاردیواری سپری کنند.»
کارکنان و کارگران این شهر صنعتی که به ناچار با خانوادهشان به این شهر مهاجرت کردهاند از سختی زندگی در این شهر میگویند و از همه مهمتر مشکلاتی که خانوادههای دارای فرزند با آن دست و پنجه نرم میکنند. یوسف.ع از کارکنان یکی از پالایشگاهها مشکلات موجود را اینطور شرح میدهد: «حتی برای کودکان امکانات کافی برای بازی و سرگرمی بیرون از خانهها فراهم نیست. در سطح این شهر تنها چند اتاقک کوچک وجود دارد. این اتاقکها که به آن خانه بازی کودکان میگویند امکاناتی بسیار اندک و ابتدایی دارند. بازیها به قدری تکراری است که حتی کودکان 2 تا 3ساله رغبتی به آن نشان نمیدهند. این کمبودها برای کودکان سنین بالاتر و نوجوانان جدیتر جلوه میکند. نبود مکانهایی برای ورزش و بازی کودکان و نوجوانان باعث شده خانوادههایی که در خانه فرزند نوجوان دارند با مشکلات و مسائل اساسی روبهرو شوند.
گذرگاه مجردها
کمبود سالنهای ورزشی در این شهر مشکلات کودکان و نوجوانان را صد چندان میکند. نزدیک به 50درصد جمعیت این شهر و شاید بیشتر، افراد غیربومی هستند. تنها انگیزهای که مهاجران را به این شهر میکشاند «کار» و «کسب درآمد» است تا جایی که نسبت به 10سال گذشته جمعیت این شهر تقریبا 2برابر شده این در حالی است که جم امکانات کافی رفاهی، فرهنگی، ورزشی و...ندارد. عبدالرحمان.ف یکی از بومیان جم از جمعیت رو به انفجار این شهر میگوید: «جم گنجایش و ظرفیت 70هزار نفر جمعیت را ندارد به همین دلیل روستاهای اطراف این شهر نیز توسط مهاجران تسخیر شده است. مردم بومی این شهر از قشر ضعیف و متوسط جامعه هستند و اغلب آنها مانند خانواده ما رزق و روزیشان از اجاره خانهها بهدست میآید. البته در کنار آن اندکی باغداری و کشاورزی در اطراف وجود دارد اما کفاف زندگی مردم را نمیدهد. به هر حال با وجود موج مهاجرت به این شهر و افزایش درآمد بومیها اما همه اهالی این منطقه بابت این موضوع خرسند نیستند. اتفاقی که در این شهر افتاده باعث شده اعتماد و امنیت کاهش یابد و مشکلات فرهنگی زیادی ساکنان بومی با مهاجران داشته باشند. اینجا شهر کوچکی بود که بومیهای آن با فرهنگ مشابه زندگی مسالمتآمیز و عاری از دغدغه داشتند اما وقتی موج مهاجران به سمت این شهر سرازیر شد همهچیز به هم خورد. الان افراد بسیاری از مناطق مختلف با فرهنگ متفاوت و خلق و خوی خاص در این شهر متراکم شدهاند، این اصلا اتفاق خوبی نیست. گاهی حتی زبان یکدیگر را نمیفهمیم.»
بیاعتمادی به جم
نه بومیها و نه غیربومیها به این شهر اعتماد ندارند. دختران و زنان بدون همراهی یک مرد از خانه بیرون نمیآیند. این بیاعتمادی بهخاطر به هم خوردن نسبت جنسیتی جمعیت شهر جم است. فاطمه.ر یکی از بانوان بومی شهر جم میگوید: «کارگران مجرد بسیاری در این شهر تردد میکنند. این اتفاق باعث شده فضا برای حضور زنان و دختران در سطح شهر کاهش یابد. شهری که اغلب گذرگاههای آن را مردان مجرد فتح کردهاند مطمئنا امنیت روانی زنان را برای حضور در آن از بین میبرد. به همینخاطر علاوه بر کودکان و نوجوانان، ما زنان و دختران نیز در جم همه اوقات و ساعات شبانه روز را در خانه بهسر میبریم.»
دستهای کوتاه کارگری
اکثر مردم اینطور تصور میکنند که شهر جم و عسلویه بهخاطر وجود شرکتهای پتروشیمی و پالایشگاهها بهشدت نیازمند نیروی کار است و همچنین بهدلیل شرایط سخت آب و هوایی حقوق و مزایای بیشتری به کارکنان این مناطق تعلق میگیرد. اما کارگرانی که در جم مشغول بهکار هستند این تئوری قدیمی را رد میکنند، مهران. غ که از شهر مشهد آمده در اینباره میگوید: «سالهای گذشته یعنی 20-10سال پیش حقوق و مزایا در شهر عسلویه و جم بیشتر از نقاط دیگر کشور بود و انگیزه بسیاری برای کار کردن در این مناطق وجود داشت. اما حالا شرایط به کلی فرق کرده است کارگران به این شهر میآیند که فقط بیکار نباشند نه اینکه از مزایا و حقوق بیشتر برخوردار شوند. نبود انگیزه، شرایط سخت کاری و قراردادهای موقت پیمانکاری، خیلی از کارگران را به روزگار سیاه نشانده است. عده زیادی از کارگران برای تحمل این شرایط سخت به اعتیاد رو میآورند و با زندگیشان معامله میکنند.»
بهگفته برخی کارگران، شیفتهای کاری در جم برای کارگران از ساعت 5صبح آغاز و تا 9-8 شب ادامه دارد. اغلب شرکتها نیز تا ظهر جمعه باز و کارگران در آن مشغول بهکار هستند. به این معنا که یک کارگر فقط بعد از ظهر جمعه میتواند استراحت کند: «شرایط سخت آب و هوایی، شیفتهای سنگین کاری، حقوقهای پایین - ماهانه 3میلیون و 500هزار تومان و کمتر - و از همه مهمتر گرانی اجارهخانهها و هزینه بالای زندگی در این شهر بهعلت هجوم مهاجران عملا فرصتی برای زندگی کردن یک کارگر و خانوادهاش باقی نمیگذارد. بیشتر کارگران برای اینکه از خانوادههایشان دور نباشند آنها را نیز به این شهر آوردهاند، اما بهخاطر کمبود امکانات با انبوهی از مشکلات و مسائل روبهرو شدهاند.»
نهتنها برای کودکان و زنان بلکه برای کارگران و کارکنان شهر جم نیز، شرکتها امکانات کافی ورزشی، سرگرمی و تفریحی فراهم نکردهاند: «هیچ شرکتی باشگاه، استخر، سالن ورزشی و امکانات از این دست برای کارکنانش تامین نکرده است. برای کارفرمایان فقط کار و پیشرفت پروژه اهمیت دارد و شرایط کارکنان جزو اولویتهای آنها نیست. شهر جم نیز عاری از اماکن ورزشی و تفریحی است. اینجا بیشتر شرکتها کار را به پیمانکاران واگذار کردهاند و این موضوع باعث شده کارگران نتوانند تشکلهای صنفی کارگری تشکیل دهند. بیشتر قراردادهای کار بهصورت روزانه، ماهانه یا 3ماهه است. با این رویه اگر کارگری بخواهد از حق خود دفاع کند بیتردید با پایان یافتن قرارداد کاریاش، بیکار خواهد شد.»
شهر کم طاقت
جای خالی مددکاران اجتماعی و روانشناسان اجتماعی و صنعتی در شهرکهای مسکونی، شرکتها و پالایشگاههای جنوب کشور احساس میشود. هیچ شرکتی به نیرویهای روان درمانگر برای کاهش تنش میان کارکنان مجهز نیست. به گفته چند کارگر حتی در سطح شهر جم نیز تا به حال تابلوی مشاور، روانشناس و روانپزشک مشاهده نکردهاند: «همه مشکلات دست بهدست هم داده و باعث شده که آستانه تحمل کارگران و خانواده آنها کاهش یابد. ما هر روز شاهد تنش در محل کار، خانه و در سطح شهر هستیم. انگار هیچکس در این شهر اعصاب ندارد. با کوچکترین برخورد خشونت بروز میکند. من اصالتا اردبیلی هستم. در شهر خودمان شاید سالی یکبار هم عصبانی نشوم اما نمیدانم چرا وقتی به جم میآیم دستکم روزی یکبار از کوره درمیروم. از این حالت خودم میترسم.»
تنش در محل کار، خانه و در سطح شهر وجود دارد. انگار هیچکس در این شهر اعصاب ندارد. با کوچکترین برخورد خشونت بروز میکند و روانشناس و مددکار اجتماعی در شرکتها مستقر نیست
بومیها و غیربومیها به این شهر اعتماد ندارند. دختران و زنان بدون همراهی یک مرد از خانه بیرون نمیآیند. این بیاعتمادی بهخاطر به هم خوردن نسبت جنسیتی جمعیت شهر جم است