یک دورهمی خیلی شاد با گروه موسیقی خیلی متفاوت «بُمرانی»
از زیر زمین به برج رسیدیم
پرنیان سلطانی
درست مثل آهنگهایشان هستند؛ ساده و بیآلایش، اما شیطان و بازیگوش! شوخیهایشان تمامی ندارد. با انرژی و سر حوصله جواب همه سؤالهایمان را میدهند؛ گاهی حرف یکدیگر را تأیید میکنند، گاهی هم با هم سر ناسازگاری میگذارند. میگویند در تمام این سال ها کلی با هم دعوا کردهاند، اما چیزی که معلوم است هیچوقت بینشان از بین نرفته، دوستیشان است. شوخی که نیست؛ 11سال است کنار هم کار میکنند و با صبر و حوصله قدمبهقدم از موسیقی زیرزمینی به اجرای کنسرت در برج میلاد رسیدهاند! صحبت از گروه موسیقی «بُمرانی» است؛ گروهی که حاصل حال خوب چند جوان عشق موسیقی است که شاید در ابتدا فقط برای حال خودشان سازمیزدند، اما حالا مخاطبان زیادی را هم با خودشان همراه کردهاند. گروهی خوشحال، پرانرژی و البته متفاوت که از سال 1387تا به امروز میتوان سبکهای مختلف موسیقی را در کارشان دنبال کرد؛ از «بلوز» و «کانتری» و «بالکان» بگیرید تا «راک» و «جیپسی». آنها آمدهاند تا به قول خودشان «آلترناتیو» باشند؛ یک گروه موسیقی غیرمتعارف که میتواند جایگزینی برای سبکهای شناختهشده موسیقی ازجمله موسیقی پاپ بهحساب بیاید. با بروبچههای بُمرانی در استودیوی موسیقیشان از هر دری صحبت کردهایم که حاصل آن را در ادامه خواهید خواند.
بُمرانی پلهپله به موفقیت رسید؛ کارتان را از فضای مجازی شروع کردید، به کافه رسیدید، کار تئاتر و سینما انجام دادید و درنهایت پا روی سن سالنهای کنسرت گذاشتید. درباره این روند توضیح میدهید؟
مانی: ما چند تا دوست بودیم که میخواستیم ساز زدن را تجربه کنیم. کنار هم کار میکردیم و خیلی خوش میگذراندیم. برای همین در شروع واقعا هیچ انتظار و توقعی از خودمان نداشتیم و دنبال یک کار زودبازده نبودیم. همینکه جایی داشتیم که میتوانستیم کنار هم کار موسیقی انجام بدهیم، راضی بودیم و خوشحال.
بهزاد: اتفاقا خیلی هم ذوق داشتیم. با هر موفقیت کوچکی روی ابرها بودیم! روز اولی که قرار شد در کافه اجرا کنیم در پوستمان نمیگنجیدیم. همهاش به هم میگفتیم بچهها باورتان میشود میخواهیم در کافه بزنیم؟! بعد که کار در تئاتر پیشنهاد شد باز همین حس را داشتیم. باورمان نمیشد در تئاتر شهر اجرا داریم.
مانی: ما همین که میتوانستیم با کارهای اینچنینی پول آلبوممان را دربیاوریم بینهایت خوشحال بودیم. دقیق خاطرم هست که برای انتشار آلبوم «جورابهای لخت» در سال 1389باید یک میلیون و 350هزار تومان هزینه تسویه استودیو را میپرداختیم. من آن پول را از پدرم گرفتم تا بتوانیم زودتر کار را منتشر کنیم. بعد از انتشار در 2آموزشگاه موسیقی 7تا اجرا گذاشتیم و با بلیتفروشی آن پول پدرم را برگرداندیم. نفری 20تومن هم برای خودمان ماند!
راستی اصلا چطور دور هم جمع شدید؟
جهانیار: سال86 اینطورها بود که من و مانی که با هم پسرخالهایم، به آموزشگاه موسیقی میرفتیم. در آنجا با آقایی به نام حمیدرضا بهزادیان آشنا شدیم که کار ضبط موزیک را انجام میداد. بهزاد هم همان موقعها برای ضبط یکیدو کارش آنجا میآمد و از این طریق با هم آشنا شدیم. نخستین کارمان هم آهنگ «هنوز همونم» بود که بعدها در قالب آلبوم «جورابهای لخت» منتشر کردیم.
بهزاد: من تا قبل از دانشگاهم کلاس گیتار میرفتم. یک روز اتفاقی استادم را در خیابان دیدم و به او گفتم که روی چند آکوردی که یادم داده شعر گفتهام. وقتی آنها را گوش کرد گفت بیا همینها را ضبط کن. برای کار ضبط که به آموزشگاه میرفتم با مانی و جهانیار آشنا شدم و درنهایت وقتی تصمیم جدی گرفتیم که یک گروه موسیقی تشکیل بدهیم، کیارش و آرش هم که پسرعموهایم هستند، به جمعمان اضافه شدند.
کیارش: من اول برای اجراهای کافهای بچهها بلیت میفروختم! بعد یک روز که بچهها در خانه ما تمرین داشتند گفتم من هم بیایم برایتان بیس بزنم؟! گفتند مگر گیتاربیس داری؟ گفتم خب میخرم! همان موقع یک گیتاربیس خریدم و از آنجا که از 13، 14سالگی گیتار آکوستیک کار میکردم، خیلی زود هم به آن مسلط شدم و چند روز بعد با همان گیتار اجرا رفتیم!
سبک کاریتان در موسیقی خیلی متفاوت است. بهخصوص اینکه یک دهه پیش این سبک را انتخاب کردید و آن موقع فضای موسیقی به اندازه امروز رشد نکرده بود. نترسیدید کارتان نگیرد؟!
بهزاد: خب ما انتخاب دیگری نداشتیم. همینها را بلد بودیم و همینها را میزدیم!
کیارش: ضمن اینکه واقعا همانطور که مانی هم گفت ما واقعا از اول به فکر جذب مخاطب نبودیم. ما برای خودمان میزدیم و میخواندیم و از کار کردن در سبکی که دلمان میخواهد لذت می بردیم. بعد به مرور که کارهایمان منتشر شد، مخاطبان خاص خودش را هم پیدا کرد.
مانی: بله دقیقا. چون ما خودمان از ابتدا سبکهای بلوز و کانتری را دوست داشتیم، سعی کردیم مثل آنها باشیم و وقتی میدیدیم نتیجه کارمان به این سبک بیشباهت نیست، خوشحال بودیم و کیف میکردیم.
جهانیار: در واقع ما کاری را انجام میدهیم که دوست داریم و حالمان را خوب میکند. بعد سعی میکنیم این حال خوب را با آنهایی که سبک موسیقی پاپ را نمیپسندند، به اشتراک بگذاریم.
بالاخره سبک کاری بُمرانی چیست؟ تا جایی که من میدانم دوست ندارید برای معرفی سبک کارتان از واژه تلفیقی استفاده شود.
مانی: والا خودمان هم بهطور دقیق نمیدانیم. یعنی میدانیمها، اما نمیتوانیم بهطور کلی بگوییم سبک کاریمان چیست. چون کارمان آلبوم به آلبوم و قطعه به قطعه فرق میکند و باید برای هر قطعه بهطور جداگانه درباره سبکمان صحبت کنیم. اما میتوان گفت بیشتر کارهایمان بلوز، کانتری، راک، بالکان و جیپسی است.
جهانیار: با تلفیقی مخالفیم چون خیلی واژه سردرگمی است. ما الان به هر نوع موسیقی که در قالب کلاسیک و پاپ نگنجد میگوییم تلفیقی! درحالیکه واقعا اینطور نیست و سبکهای زیادی وجود دارد که شاید در کشورمان کمتر شناخته شده باشد، اما بهعنوان یک سبک موسیقی مستقل در دنیا شناخته میشوند و طرفداران خودشان را هم دارند. برای همین ما ترجیح میدهیم به سبک کارمان «آلترناتیو» بگویند؛ یک نوع موسیقی غیرمتعارف که جایگزینی برای سبکهای مرسوم ازجمله پاپ است و میتواند از موسیقیهای بومی و خاص کشورهای دیگر الهام بگیرد.
آن زمان که کارتان را شروع میکردید، داخل ایران کسی با این سبک کار میکرد؟
مانی: بله، سبک ما زیاد است؛ چه حالا، چه قبل از ما. درواقع هر سلیقهای که پاپ را نپسندد، دنبال یک موسیقی جایگزین است و بهخاطر همین تقاضا، همیشه یک سری از فعالان حوزه موسیقی به این سبک روی میآورند. گروههای آویژه، کیوسک، 127، اوهام و... گروههایی هستند که از قبل موسیقی آلترناتیو را در کشورمان دنبال میکردند.
از بیرون که به کارتان نگاه میکنیم، احساس میکنیم سبک کارتان بیشتر تینایجری است و احتمالا مخاطبهایتان بیشتر باید نوجوانان و جوانان باشند. همینطور است؟
جهانیار: نه، همه جور مخاطبی داریم. ما طرفدار کمسنوسال و 12، 10ساله داریم، مخاطب 50، 60ساله هم داریم؛ منتها هر کدام یکسری از کارهایمان را گوش میدهند.
مانی: بهطور کلی الان قشری که بیشتر موزیک را دنبال میکند، قشر جوان است؛ بهخصوص اینکه سبک کاری ما خیلی متفاوت است و بیشتر جوانهایی که با موسیقی پاپ ارتباط برقرار نمیکنند، به کارمان علاقهمند میشوند. اما همانطور که جهانیار گفت ما همهجور مخاطبی داریم؛ بهخصوص بعد از آلبوم «گذشتن و رفتن پیوسته» که یکباره باعث زیاد شدن مخاطبهایمان شد.
راستی کمی هم درباره اسم گروهتان بگویید. «بُمرانی» ترکیبی از نام «بهزاد عمرانی» است، درست است؟
بهزاد: اوایل دهه 80که میخواستم برای خودم یک ایمیل بسازم، نام کاربریام را با ترکیب حرف اول اسم و فامیلیام B omrani گذاشتم. بعدها که برای دیگران ایمیل میفرستادم یا با دوستان و فعالان حوزه موسیقی چت میکردم، همه بُمرانی صدایم میکردند و همین باعث شد وقتی بهدنبال اسم مستعاری در دنیای موسیقی میگشتم، از همین نام استفاده کنم. و این نام همینطور روی گروهمان ماند.
خب بعد که گروه شدید هیچوقت به این فکر نکردید که اسم گروهتان را عوض کنید؟
کیارش: چرا اتفاقا، اما اسم بهتری پیدا نکردیم!
جهانیار: چون همه پسرخاله و پسرعمو هستیم، بهترین ایدهمان این بود که اسم گروهمان را «Cousins» بگذاریم که بعد دیدیم قبل از ما یک گروه موسیقی کانادایی این اسم را برای خودش گذاشته! این شد که درنهایت به همان بُمرانی رضایت دادیم!
با این حساب اگر یک روز بهزاد بخواهد از گروهتان برود، تکلیف اسم گروه چه میشود؟!
بهزاد: کلا بُمرانی دیگر تلفیق اسم و فامیلی من نیست؛ بُمرانی حالا فامیلی همه ما شده! جالب اینجاست که همه ما را با نام «آقای بُمرانی» صدا میزنند!
مانی: خودمان که خوب است؛ یک روز پدر من سر اجرایمان آمده بود، میخواستند خیلی احترامش را نگهدارند صدایش کرده بودند آقای بُمرانی!
ظاهرا اکثر شعرهایتان را هم خودتان میگویید، بله؟
مانی: بله، تقریبا همه شعرهایمان را خودمان میگوییم.
کدامتان شاعر است؟
بهزاد: همهمان! ما گروهی شعر میگوییم! معمولا یکی از بچهها یک شعر خام و نصفه ونیمه با خودش میآورد، آن را روی تخته مینویسیم و بعد هر کدام به آن چیزی اضافه میکنیم که در نهایت یک شعر بهنظر خودمان خوب از آن درمیآید!
چقدر خوب است که اینقدر با هم خوب هستید. چطور چند تا جوان فعال و پرانرژی این همه سال کنار هم بدون حاشیه کار کردهاند؟ دعوایتان نمیشود؟
بهزاد: چرا اتفاقا، تا دلتان بخواهد با هم دعوا میکنیم! سر فوتبال، سر ترانه، سر تنظیم، سر اجرا، سر هر کاری دعوایمان میشود. اما خیلی زود هم با هم آشتی میکنیم و به کارمان میرسیم. یادم میآید یک روز با مانی روی صندلی عقب یک خودرویی نشسته بودیم و نزدیک 40دقیقه با هم دعوا میکردیم! نفراتی که روی صندلی جلویمان نشسته بودند و خیلی با اخلاقمان آشنایی نداشتند پیش خودشان فکر میکردند حتما همین حالا کل گروه از هم میپاشد. اما چند دقیقه بعد یک دفعه یک موضوعی در خیابان توجه من را جلب کرد و باعث شد وسط دعوا به مانی بگویم مانی آنجا را ببین. بعد کلا مسیر صحبتمان عوض شد و کلی گفتیم و خندیدیم! ما فردای آن روز اجرا داشتیم، آن بنده خداهای صندلیهای جلو گفتند با این دعوایی که شما کردید ما فکر میکردیم اجرای فردایتان کنسل میشود!
شما 6سال زیرزمینی کار میکردید و اجراهایتان به کافه و آموزشگاهها خلاصه میشد. چطور شد که یکدفعه تصمیم گرفتید مجوز بگیرید؟ بهخاطر کار در تئاتر؟
جهانیار: نه، اتفاقا تئاتر مجوز نمیخواست و همین اجراهای تئاتر بود که گروهمان را سرپا نگه میداشت. ما چون سالها دنبال گرفتن مجوز نبودیم، فکر میکردیم کلا برای این شکل کارمان نمیتوانیم مجوز بگیریم. برای همین زیاد هم به فکرش نبودیم. تا اینکه سال 93نشر چکه به گروهمان سفارش یک آلبوم برای کودکان را داد و خودش هم کمکمان کرد تا بتوانیم گروهمان را ثبت کنیم و مجوز بگیریم. در واقع از سال 93با انتشار آلبوم «اتوبوس قرمز» رسما از زیر زمین به روی زمین آمدیم!
پس مجوز گرفتن آنقدرها که فکرش را میکردید، سخت نبود.
مانی: چرا اتفاقا، خیلی سخت بود. همین حالا هم سخت است. با اینکه 4آلبوم مجوزدار داریم، اما باز هم مجوز گرفتن برایمان سخت است. برای خودمان هم جالب است که ارشاد وقتی یک گروه ثبت شده و مورد تأیید دارد که تاکنون 4بار برای آلبومهایش مجوز صادر کرده، چرا باز برای مجوز دادن همهچیز را از صفر بررسی میکند؟!
جهانیار: متأسفانه هیچ ساختار روشنی هم برای مجوز دادن وجود ندارد و همهچیز سلیقهای است. همین میشود که وقتی یکی از افراد مؤثر در روند ارائه مجوز عوض میشود، ما فقط میگوییم وای بدبخت شدیم!
از وقتی روزمینی شدید 4آلبوم منتشر کردید که قطعا بهترین و پرمخاطبترینش «گذشتن و رفتن پیوسته» بود. خودتان فکر میکردید این آلبوم اینقدر محبوب شود؟
کیارش: آلبوم مخرج مشترک واقعا تجربه خوبی نبود، برای همین گذشتن و رفتن پیوسته برای ما حکم مرگ و زندگی را داشت. اگر آن هم شکست میخورد شاید دیگر نمیتوانستیم کار کنیم. برای همین سعی کردیم خیلی خیلی بهتر از قبل کار کنیم و شکر خدا نتیجهاش خوب شد.
بهزاد: خب ما آلبوم به آلبوم بیشتر یاد میگیریم. از تجربه آلبومهای قبلیمان استفاده کردیم و با آموختههای جدید سعی کردیم یک کار خوب ارائه بدهیم. اتفاقا من قبل از انتشار آلبوم جایی نوشتم که همه ما وقتی نام یک خواننده یا یک گروه موسیقی را میشنویم، یاد یک ترانه یا یک آلبوم ویژهاش میافتیم. گذشتن و رفتن پیوسته هم برای بُمرانی حکم همان آلبومی را دارد که احتمالا بعدها مخاطبهایمان ما را با آن بشناسند؛ آلبومی که شناسنامه گروهمان میشود.
و قطعه گذشتن و رفتن پیوسته یا همان «خیلی دوری» در این آلبوم هم که حسابی طرفدار پیدا کرد.
بهزاد: راستش این حجم استقبال از این ترانه برای خودمان هم عجیب بود. اینکه یکی شعر را بخواند و دیگری معنی کلمات را بگوید، یک ابتکار بود که به همان اندازه که ممکن بود جالب باشد، میتوانست از نگاه دیگران بیمعنی تلقی شود. اما شکر خدا مخاطبهایمان از این خلاقیت خوششان آمد.
خودتان بیشتر کدامیک از قطعههایتان را دوست دارید؟
مانی: فکر میکنم برای هر کداممان متفاوت است مثلا من «خوشحال و شاد و خندانیم» را خیلی دوست دارم، آرش هم آهنگ «سرمست» را.
کیارش: جهانیار «مردمی» را دوست دارد؛ من هم مردمی و هم «درونی» را دوست دارم. بهزاد هم عاشق ترانه «به من بخند» است.
در ماشین بیشتر آهنگهای خودتان را گوش میدهید یا انتخاب دیگری دارید؟
جهانیار: راستش در پروژه ضبط کار آنقدر کارهایمان را گوش میدهیم که وقتی منتشر شد دیگر کنارشان میگذاریم! البته وقتی اجرا داریم حتما دوباره گوش میکنیم؛ چون هم ما باید موسیقیاش را تمرین کنیم و هم بهزاد باید شعرها را مرور کند که یک وقت یادش نرود! به غیر از این باشد کارهای گروههای مختلف دنیا را که در سبکهای دلخواهمان کار میکنند، گوش میدهیم.
بُمرانی برایتان چقدر جدی است؟ یعنی شغل دومتان بهحساب میآید یا همه وقتتان را برایش میگذارید؟
بهزاد: قطعا کار اول همه ما بُمرانی است. اما خب در کنار کارگروه، مانی و آرش تدریس هم میکنند، کیارش هم عینکسازی دارد.
با این حساب که اولویت همهتان بُمرانی است، بهنظرتان کمی، کمکار نیستید؟!
کیارش: نه، اتفاقا ما خیلی هم پرکاریم و از هر فرصتی برای ارائه کار جدید استفاده میکنیم. گواهش هم ارائه 6آلبوم در 10، 11سال گذشته است. ما برای 10تئاتر هم اجرا داشتهایم تا جایی که سال 91پرکارترین گروه موسیقی تئاتر لقب گرفتیم. موزیک 5فیلم سینمایی هم با گروه ما بود که جدیدترینش «مارموز» کمال تبریزی است. یعنی ما داخل این استودیو زیاد کار میکنیم، اما متأسفانه بیرون از اینجا خیلی فضایی برای ارائه نداریم.
یعنی اجازه نمیدهند کنسرت برگزار کنید؟
آرش: نه اینکه نگذارند، اما خب خیلی بیشتر از اینها میتوانیم کار کنیم.
جهانیار: ما تا به امروز علاوه بر تهران فقط توانستهایم در رشت، شیراز و اصفهان اجرا کنیم. خب اگر این امکان برای همه شهرها فراهم بود، آنوقت اجراهایمان چندین برابر میشد. ما خیلی از مردم کامنت میگیریم که چرا در شهر ما اجرا نمیگذارید؟ و ما هم در جواب همهشان میگوییم ما از خدایمان است. اما خب به هر حال مجوز گرفتن برای اجرا واقعا سخت و در بعضی از شهرها عملا غیرممکن است.
بهزاد: در واقع مشکل اینجاست که تکلیف هیچکس با ما و سبک موسیقیمان روشن نیست. خب اگر ساز زدن مشکلی ندارد، پس چرا اجازه نمیدهند بهعنوان مثال به تلویزیون برویم و ساز بزنیم؟ یا اگر مجوز برگزاری کنسرت داریم، چرا فقط در چند شهر خاص؟ البته که در همین شهرها هم خیلی سخت به ما نوبت میرسد؛ به 2دلیل؛ یکی اینکه سالنهای عمومی ما یا گنجایش 200نفر دارد که برایمان کوچک است، یا هزار نفر به بالاست که اجرا در آنها هزینه زیادی دارد. از طرفی اجرای کنسرت عملا در چندماه از سال بهدلیل مناسبتهای مذهبی امکانپذیر نیست، در زمان جشنوارهها هم که کنسرتی برگزار نمیشود. خب نتیجه این است که در 6، 5ماه باقی مانده سال همه خوانندهها میخواهند با هم کنسرت بگذارند و معلوم است که در چنین شرایطی ظرفیت سالنها بیشتر در اختیار گروههای با سبک کاری متعارفتر قرار میگیرد تا ما.
مانی: همین میشود که ما 2سال است نتوانستهایم در سالن میلاد اجرا بگذاریم و به قول بهزاد هیچوقت پنجشنبه و جمعههای این سالن را ندیدهایم!
خب چاره چیست؟
مانی: بهنظرم هماکنون بهترین راهکار ایجاد سالنهای کوچکتر برای اجراست که گروههای کوچک یا آنهایی که مخاطبان خاص و محدودی دارند بتوانند در این سالنها اجرا بگذارند.
بزرگترین مشکل امروز دنیای موسیقی را چه میبینید؟
بهزاد: از نگاه ما بزرگترین مشکل تکبعدی بودن کار در موسیقی است. صدا و سیما فقط یک مدل خاص از موسیقی را نشان میدهد و همانطور که گفتم سالنهای کنسرت هم بیشتر به پاپخوانها میرسد. خب وقتی شما فقط یک نوع موسیقی را ببینی و بشنوی، احتمالا سلیقهات هم به همان سمت میرود و حتی اگر خودت بخواهی کار کنی در همین سبک کار میکنی. درحالیکه ما چندین و چند سبک موسیقایی داریم که اتفاقا خیلی هم دلنشین و زیبا هستند، اما هیچ ظرفی برای ارائه پیدا نمیکنند. اگر این انحصار دست از سر ما بردارد، حال موسیقیمان خیلی بهتر از اینی میشود که حالا میبینید.
و آخرین سؤال اینکه مخاطبهایتان چه زمانی منتظر کار جدیدتان باشند؟
بهزاد: انشاءالله آلبوم جدیدمان در فصل پاییز منتشر میشود. هماکنون مشغول کار روی پروژه سیزده چهل هم هستیم که بخش نخست آن سال گذشته منتشر شد. به امید خدا در مردادماه هم اجرای کنسرت داریم.
بُمرانیها از کامنتهای جذاب و بامزه مردم میگویند
«من یه اضطراب» یا «معنی اضطراب»؟!
در حاشیه گفتوگوی ما با گروه بُمرانی فرصتی دست داد تا بروبچههای پرانرژی این گروه برایمان از کامنتها و فیدبکهای جالبی بگویند که از مردم گرفتهاند. بهزاد به نمایندگی از بچههای گروهش برایمان میگوید: «در گذشتن و رفتن پیوسته یک جاهایی هست که میگوییم معنی انتخاب، معنی اضطراب، معنی اجتناب و... . یک بنده خدایی در صفحه شخصیاش وقتی میخواست متن شعرمان را بگذارد به اشتباه نوشته بود «من یه اضطراب»، «من یه اجتناب». برایش کامنت گذاشتم و گفتم درستش معنی اضطراب و معنی اجتناب است که آن بنده خدا عصبانی شد و گفت کاش نظر شخصیتان را تحمیل نکنید. یعنی چیزی که شما در آهنگ شنیدهاید درستتر است؟! گفتم من نشنیدم، به خدا من خودم آن را خواندهام!».
بهزاد یک خاطره جالب دیگر هم دارد: «آلبوم گذشتن و رفتن پیوسته به نسبت مخرج مشترک که آلبوم قبلمان بود، خیلی مورد استقبال مردم قرار گرفت. یک روز یک بنده خدایی آمد و با ناراحتی گفت آقا شما چرا از اول این آلبومتان را بیرون ندادید؟! انگار که مثلا ما 10، 8، 7تا آلبوم آماده داریم، بعد مینشینیم و با بچهها میگوییم خب بچهها، امسال کدام آلبوم را منتشر کنیم؟!».
و بعد ادامه میدهد: «یک بار هم بعد از اینکه پوستر کنسرتمان روی بیلبوردها رفت، یکی آمد و زیر پستمان کامنت گذاشت بهزاد جان جریان چیه؟! واقعا مانده بودم! از خودم میپرسیدم واقعا معلوم نیست؟! خب کنسرت داریم. تاریخ و ساعت و محل برگزاریاش هم که مشخص است!».
البته که همیشه هم کامنتها اینقدر جالب و حال خوبکن نبودهاند. آرش میگوید یکبار یکی از فعالان فضای مجازی یک یادداشت درباره ما منتشر کرد و نوشت: «بند بُمرانی، شروع فاشیسم در موسیقی!» بعد هم کلی آسمان و ریسمان بافته بود که این مجموعه از طبقه بیدرد جامعه تشکیل شده که با عقاید خنثایی که دارد سعی میکند فاشیسم را ترویج کند! خدا شاهد است تا همین حالا که در خدمت شماییم داریم روی این قضیه کار میکنیم که ربط ما به فاشیسم چیست، اما به نتیجهای نرسیدهایم!»
اوایل دهه 80که میخواستم برای خودم یک ایمیل بسازم، نام کاربریام را با ترکیب حرف اول اسم و فامیلیام B omrani گذاشتم. بعدها که برای دیگران ایمیل میفرستادم یا با دوستان و فعالان حوزه موسیقی چت میکردم، همه بُمرانی صدایم میکردند و این نام همینطور روی گروهمان ماند
کیارش عمرانی
نوازنده گیتار باس
32سال
لیسانس معماری
مانی مزکی
نوازنده سازهای بادی (ساز دهنی و ترومبون)
30سال
لیسانس نرمافزار
آرش عمرانی
نوازنده کیبورد
38سال
دانشجوی انصرافی رشته موسیقی
جهانیار قربانی
نوازنده گیتار الکتریک
و ترومپت
32سال
دانشجوی انصرافی شیمی
بهزاد عمرانی
خواننده و نوازنده
گیتار آکوستیک
33سال
فوق دیپلم گرافیک
سال شکلگیری گروه: 1387
سبک موسیقی: آلترناتیو (موسیقی جایگزین سبکهای متعارف و رایج از جمله پاپ)
آلبومها:
- آسمان زرد و خورشید آبی (زیرزمینی) در سال 1388
- جورابهای لخت (زیرزمینی) در سال 1389
- اتوبوس قرمز (آلبوم کودکان) در سال 1393
- مخرج مشترک در سال 1393
- گذشتن و رفتن پیوسته در سال 1394
- سیزده چهل (بازخوانی ترانههای دهه چهل)
در سال 1397