خالکوبی، شرط عضویت در باند زورگیری
حسین، معروف به حسین آفت، 24ساعت پس از آزادی از زندان باند زورگیری راهانداخت و شرط عضویت در این باند، خالکوبیهای ترسناک برای ترساندن طعمهها بود. او حتی مادرش را هم بهعضویت باند درآورد تا حساب مالباختهها را خالی کند.
به گزارش همشهری، اعضای این گروه 6نفره (5مرد و یک زن) سرقتهایشان را از بهمن سال گذشته آغاز کردند. آنها ابتدا بهعنوان مسافر سوار خودروهای پراید، پژو و سمند میشدند و با تهدید رانندهها، خودرو را سرقت میکردند. سپس با خودروهای مسروقه در نقش مسافرکش ظاهر میشدند و پس از سوارکردن مسافران، آنها را گروگان میگرفتند و حسابشان را خالی میکردند.
آنها پس از چند سرقت، لوازم خودروهای مسروقه را برمیداشتند و آن را کنار خیابان رها میکردند. با افزایش سرقتهای این باند، مأموران پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی علیوسیله ایردموسی، بازپرس دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات خود را برای شناسایی اعضای این گروه تبهکار آغاز کردند. از آنجا که بیشتر آنها سابقهدار بودند، خیلی زود شناسایی شدند و معلوم شد که سرکرده باند جوان 21سالهای به نام حسین است که بهمن سال گذشته از زندان آزاد شده و بلافاصله سرقتهایش را از سر گرفته است. او که به «آفت» مشهور است، هفته گذشته دستگیر شد و در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کرد. به این ترتیب بقیه اعضای باند او نیز به دام پلیس افتادند و تحقیقات از آنها برای شناسایی تمامی مالباختگان ادامه دارد.
در حسرت زندگی لاکچری
سهراب، کوچکترین عضو باند سرقت است. او متولد80 و نخستینبار است که از سوی پلیس دستگیر شده است. دستانش پر از خالکوبیهای مختلف است. میگوید که این خالکوبیها شرط عضویت او در باند بوده و میخواسته با سرقت و زورگیری یک زندگی لاکچری برای خودش فراهم کند. گفتوگو با او را بخوانید.
هنوز هم رؤیای زندگی لاکچری در سرت هست؟
نه. نه. اصلا. اشتباه کردم. اصلا ارزشش را نداشت.
اصلا چه شد که عضو این گروه شدی زدی؟
حسین «آفت» را از قبل میشناختم. در یک محل زندگی میکردیم و از زندگیاش خبر داشتم. او سابقه سرقت داشت و تقریبا از 15، 16سالگی به زندان رفته بود. هربار که آزاد میشد، سراغم میآمد و مدام در گوشم میخواند که با سرقت به هر آرزویی که داشته باشم، میرسم. اما من از حبس و آبروریزی وحشت داشتم. آخرینبار بهمن پارسال سراغم آمد. هنوز 24ساعت هم از آزادیاش نگذشته بود. باز هم اصرار کرد که عضو باند شوم. میگفت روزی یک تا 5میلیون پول گیرم میآید. اینها را که گفت، وسوسه شدم. من جوشکارم و شاید حقوقم در ماه به 2میلیون هم نرسد. از طرفی همیشه حسرت زندگی پولدارها را میخوردم و دلم میخواست برای یک روز هم که شده مانند آنها زندگی لاکچری داشته باشم. برای همین قبول کردم.
تو که از دستگیری و آبروریزی وحشت داشتی.
بله. بعد از نخستین سرقت 48ساعت از ترس دستگیری نخوابیدم اما بعد برایم عادی شد.
نقش تو در سرقتها چه بود؟
بهعنوان مسافر سوار ماشینها میشدیم و من با چاقو راننده را تهدید میکردم. خودرو را که سرقت میکردیم، دوستانم راننده را به بیرون از ماشین پرتاب میکردند. در مرحله بعد هم مسافرها را تهدید میکردم. شگردم اینطوری بود که با تهدید چاقو موبایل آنها را میگرفتم و عکسهای شخصیشان را به گوشی خودم میفرستادم. بعد تهدید میکردم که عکسها را در اینترنت منتشر میکنم. اینطوری به حرفم گوش میدادند و کارت عابربانک و رمزش را در اختیارم قرار میدادند. ما آنها را گروگان نگه میداشتیم و بعد که حسابشان را خالی میکردیم، رهایشان میکردیم.
از چند نفر سرقت کردید؟
تعدادشان یادم نیست، چون من همیشه همراه باند نبودم اما یکبار از حسین شنیدم که حدود 60سرقت انجام دادهاند. حسین سرکرده بود و از جزئیات خبر داشت.
با پولهای سرقتی چه کردی؟
صرف خرید گوشی آخرین مدل، لباسهای مارکدار، رفتن به رستورانهای مجلل، خرید هدیههای گرانقیمت برای دختر موردعلاقهام و در کل هرچیزی که از نظر من لاکچری بود، شد.
خالکوبیهای روی دستت برای چیست؟
حسین میگفت باید دستانتان را خالکوبی کنید. عکس هیولا، شیر، عقاب، پلنگ و خلاصه هرچیزی را که طعمههایمان با دیدن آن به وحشت بیفتند خالکوبی میکردیم. این شرط عضویت در باند بود. اکثر مواقع برای اینکه خانوادهام متوجه خالکوبیها نشوند لباس آستینبلند
میپوشیدم.
آن زنی که عضو باندتان است کیست؟
مادر حسین، سردسته باند است. او با کارتهای عابربانک طعمهها به طلافروشی یا صرافی میرفت و طلا، سکه یا ارز میخرید.