رسانهها چه واکنشی به ماجرای سفر رامبد جوان و نگار جواهریان به کانادا داشتند؟
از لای انبوه صفتهای خوب
شهرام فرهنگی
یک تونل جدید برای کندوکاو در خندوانه. از آنجا که عکسهای سفر رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان به کانادا در شبکههای اجتماعی، نگاه به نگاه ورق خورد و خورد و خورد تا به قیام علیه مردی رسید که تا همین چند وقت پیش با صدای تودماغی و زیر فریاد میکشید: مردم ااایرااان... ما شما رو خیلی دوست داریم، شما خیلی باحالید... در این ماجرا، مردم ایران یا حداقل بخشی از مردم ایران در تناقض میان شعارها و زاییدن فرزند در کانادا، چندان گیرافتادند که راهی جز فریاد کشیدن با توییت و اطلاعرسانی از طریق شبکههای اجتماعی باقی نماند.
خشم بخشی از مردم ایران از رامبد جوان خیلی زود به بار نشست و رسانههای رسمی هم به ماجرا واکنش نشان دادند؛ مثلا بحث سواد اجتماعی را مطرح کردند که اصلا ما - همان مردم ایران که رامبد فریاد میکشید: ما شما رو خیلی دوست داریم- آن را داریم؟ نداریم؟ اگر داریم، چقدر داریم و چقدر اصلا نداریم؟!
2هفته پس از ماجرای رامبد جوان، هنوز میتوانیم درباره او حرف بزنیم. بالاخره ما سواد اجتماعی داریم یا چی؟ البته بستگی دارد که این سؤال را از چهکسی بپرسید. درباره این سؤال مثلا متنی با عنوان «فاصله کوتاه عشق و نفرت!» در عصر ایران منتشر شد که در آن نویسنده تلاش میکرد با نام بردن از موارد بیوفاییهای ما- از رامبد جوان تا سعید معروف- این موضوع را نشان دهد که «لابهلای انبوه صفتهای خوب ما ایرانیان، صفت نهچندان خوشایند «افراط و تفریط» را هم باید جا داد. اینکه انگار سختترین کار دنیا برایمان حفظ «تعادل» است؛ تعادل در پندار، تعادل در گفتار، تعادل در کردار. این ذهن صفر و صد بهشدت دارد به زیست اجتماعیمان صدمه میزند». اما با این حال بهنظر میرسد آنچه «دارد» به زیست اجتماعیمان صدمه میزند در واقع چیز دیگری باشد چون کمی که دقت کنیم، این استدلال گرچه میتواند درست هم باشد ولی ربطی به ماجرای رامبد جوان ندارد چون اگر تناقض در گفتار و رفتار را از دلایل اصلی سقوط (همان از بین رفتن تعادل) فرض کنیم، در عمل باز مجری خندوانه در نقش عامل برهم زننده تعادل در شبکههایهای اجتماعی نگاه به نگاه به تیغ کشیده میشود. همچنان عدهای از مردم ایران در صفحههای شخصیشان از فریب، ظاهرسازی، نقاب، ادابازی و اینها مینویسند. وقتی عکس رامبد جوان را در خیابان، با شکمی که مثل هندوانه زیر تیشرتی چسبان با طرح دوچرخه و یک مرد ریشو پوشیده شده، که 2کیسه خرید در دستها، کشانکشان جلوتر از همسرش قدم میزند، باز فریادشان درمیآید که دمدمی مزاج بودن ما چه ربطی به «زیست ریاکارانه» دارد؟
تلاشی دیگر برای رودررو کردن مردم ایران با خودشان، استفاده از منطق نظرسنجی بود. این پرسش: «اگر امکان مالی بهدنیا آوردن فرزند در خارج از مرزهای ایران (کشورهایی که به فرزندان متولدشده اقامت یا شهروندی میدهند) را داشته باشید، این کار را انجام میدهید؟» نیازی نیست به نتیجه این نظرسنجی اشاره شود چون همین الان مخاطب در ذهنش، پیش خودش، پاسخ صادقانهاش را داده است. بنابراین، مردم ایران! ما از خیلی جهات چندان هم با احوال رامبد جوان غریبه نیستیم. ولی متأسفانه این ترفند میانگیرانه رسانههایی که هم رامبد را میخواهند و هم به مخاطب سخت نیاز دارند هم صلح را برقرار نکرد. در این آسمان مستعد برای آذرخش، یک طنزپرداز هم نوشت: «اگر از جایی که به دنیا اومدیم ناراحتیم یقه پدرمون رو بگیریم. اگر از جایی که بچه مردم به دنیا میاد ناراحتیم یقه روانپزشکمون رو بگیریم». و نفت روی زغال گداخته ریخت... روزنامه کیهان در این زمینه نوشت: «رامبد جوان، هزینه زایمان و گرفتن تابعیت کانادایی برای فرزندش را از شعارهای وطندوستانه تأمین کرد؛ این یعنی دهنکجی به پرچم، هویت و شناسنامه ایرانی! جوان، نشان داد که همه شعارهایش در «خندوانه» فقط یک شغل و بیزینس بوده؛ او با شعارهای وطندوستانه کاسبی کرده تا با آن پول برای فرزند خودش شناسنامه و هویت غیروطنی بگیرد. به همین دلیل هم مسافرت جوان و همسرش به کانادا، یک مسئله شخصی و خصوصی نیست، بلکه یک دهنکجی آشکار به پرچم، شناسنامه و هویت ایرانی و توهین به مردمی است که پای فیلمها و برنامه وی مینشستهاند. اما نکته قابل تأمل دیگر، تفاوت واکنش مردم و همصنفهای رامبد جوان و نگار جواهریان به این ماجراست. درحالیکه مردم، ریاکاری و رفتار ضدملی این دو بازیگر را به خوبی درک کردهاند، برخی از سلبریتیها به حمایت از این زوج پرداختهاند. حتی یکی از آنها به مردم هم توهین کرد و ایرانیها را ملت عزا و گریه توصیف نمود! این نشان میدهد که مردم ما امروز در درک مسائل اجتماعی از خیلی از سلبریتیها آگاهتر هستند و جلوتر عمل میکنند». ولی واقعا جلوتر عمل میکنند؟ باور کمی دشوار است چون ملتی که سواد اجتماعی دارد، غیرممکن است سالها و سالها و سالها، بارها و بارها و بارها، شکست عشقیای بخورد که کمترینِ کمترینِ کمترینشان همین آخری باشد. به هرحال هرچه باشد، سفر رامبد و همسرش نگار جواهران به کانادا ربطی بهکاروکسب و آلودگی هوا و کمبود کاغذ و موارد دردناک دیگر ندارد. این شاید تونل دیگری به درون ماجرای خندوانه باشد؛ جایی که باید دست از خودفریبی برداریم و به ذهن اجازه دهیم ما را با آنچه واقعا هستیم رودررو کند. رامبد جوان هیچ تفاوتی با کاسبهای دیگر ندارد. خیلیها برای رسیدن به هدفشان دروغ میگویند، ریا خیلی کلمه محترمانهای است، بیش از آن میکنند، حتی ممکن است طوری شما را مورد تمجید و ستایش و ... قرار دهند که باورتان شود واقعا شما را خیلی دوست دارند. او فقط میخواست هندوانهاش را بفروشد، شما توقع دیگری داشتید؟! احتمالا ما بیش از آنچه خودمان تصور میکنیم به شادی محتاجیم، با یک لبخند و چند حرف قشنگ، باردیگر هم باور میکنیم. رامبد جوان در این «تکرار» مسئلهای نیست.