• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
یکشنبه 2 تیر 1398
کد مطلب : 61309
+
-

سهل بن عبدالله تستری

قصه‌های کهن
سهل بن عبدالله تستری


(1)«سهل» در پیش مریدی حکایت می‌کرد که «در بصره، نان‌پزی هست که درجه ولایت دارد... .» مرید برخاست و به بصره رفت. آن نان‌پز را دید - که چنانکه عادت نانوایان است - برای آنکه ریش در اثر مجاورت با تنور نسوزد، پوششی بر صورت بسته است. بر خاطر او گذشت که «اگر او را درجه ولایت می‌بود، هرگز از آتش، پرهیز نمی‌کرد.» پس به نزدیک نان‌پز رفت، سلام گفت و سؤالی کرد. نان‌پز گفت: «چون در ابتدا، به چشم حقارت در من نگریستی، تو را سخن من فایده‌ای نمی‌رسد!»
(2) سهل را گفتند: «ما را وصف صادقان کن.» گفت: «شما اسرار صادقان نزد من بیاورید تا من شما را از صفت صادقان خبر دهم!»
(3) کسی از «سهل» پرسید که «توبه چیست؟» گفت: «آن است که گناه فراموش کنی.» مرد گفت: «توبه، آن است که گناه فراموش نکنی.» سهل گفت: «نی. بیان جفا در ایام وفا، خود جفاست.»
(4) سهل را گفتند: «می‌گویند شیر به زیارت تو می‌آید!»
گفت: «آری. سگ، بر سگ آید!»

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :