وحشت قربانیان از دیدن شکارچی زنان در دادسرا
نفرت از زنان انگیزه جوان 25سالهای بود که وانمود میکرد مسافرکش است اما پس از سوار کردن زنان و دختران بهخودروی پرایدش، آنها را وحشیانه شکنجه میکرد و مورد آزار و اذیت قرار میداد. یکی از قربانیان که در جریان شکنجههای متهم بهشدت آسیب دیده بود به محض دیدن متهم در دادسرا بیهوش شد. به گزارش همشهری، حدود 6ماه قبل رهگذران هنگام عبور از خیابانی در شرق تهران چشمشان به زنی افتاد که خونآلود روی زمین افتاده بود. رانندگان به کمک او شتافتند و از زن جوان که بهشدت وحشت زده بود، شنیدند که در دام یک مسافرکش شیطانصفت گرفتار شده است. همین کافی بود تا ماجرا به پلیس گزارش شود و طولی نکشید که مأموران برای بررسی موضوع در محل حاضر شدند. زن جوان که در این حادثه دندانهایش شکسته بود و سر و صورتش خون آلود بود، ماجرا را اینطور تعریف کرد: ظهر بود که از خانه بیرون آمدم تا به خانه یکی از دوستانم بروم. منتظر ماشین بودم که راننده پرایدی بوق زد و مقابل پایم ترمز کرد. به خیال اینکه مسافرکش است، سوار ماشین شدم. روی صندلی جلو نشستم اما بعد از طی مسیری کوتاه، راننده تغییر مسیر داد. وقتی به او اعتراض کردم یک وزنه آهنی به سمتم گرفت و تهدید کرد که اگر حرفی بزنم به سرم میکوبد و جانم را میگیرد. زن جوان ادامه داد: او وارد خیابانی شد و در منطقهای که بسیار خلوت بود، توقف کرد. میخواستم از ماشین پیاده شوم اما متوجه شدم که روی در دستگیره نیست. با راننده درگیر شدم و او قصد آزار و اذیت مرا داشت. درحالیکه بهشدت عصبی شده بود سرم را محکم چندین بار روی داشبورد کوبید به حدی که 2 تا از دندانهایم شکست و سر و صورت و دهانم پر از خون شد. با این حال حاضر نمیشد که رهایم کند. جدال من با راننده خشن ادامه داشت تا اینکه چشمم به یک وسیله آهنی افتاد که زیرپایم افتاده بود. آن را برداشتم و به گردن او کوبیدم. وقتی زخمی شد موفق شدم شیشه را پایین بکشم و خودم را به بیرون پرتاب کنم.
دستگیری
زن جوان برای درمان به بیمارستان انتقال یافت و پروندهای در این خصوص تشکیل شد و تیمی از مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس جنایی تهران مأمور رسیدگی به این پرونده شدند. طولی نکشید که چند شکایت مشابه دیگر هم پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت. شکایتها نشان میداد که جوان پرایدسوار بهصورت سریالی طعمههایش را به دام میاندازد و آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و وحشیانه شکنجه میکند. برخی از قربانیان موفق شده بودند چند شماره از پلاک خودرو را یادداشت کنند. تیم تحقیق شمارهها را کنار هم گذاشت و به 40خودروی پراید رسید و با شناسایی 40نفر، در نهایت به متهم رسید. او چند روز پیش در عملیاتی غافلگیرانه در خانهاش حوالی شرق تهران بازداشت شد.
نفرت از زنان
متهم که جوانی 25ساله است به آزار و اذیت زنان و ضرب و شتم آنها اقرار کرد و درخصوص انگیزهاش چنین گفت: مدتی قبل با دختری جوان آشنا شدم. خیلی به او علاقه داشتم اما کمی بعد متوجه شدم که او با یکی از دوستانم نیز در ارتباط است. علاوه بر این، با چند جوان دیگر هم رابطه دوستی داشت و وقتی این حقایق تلخ را فهمیدم نابود شدم. از آن روز به بعد بهشدت از زنان نفرت پیدا کردم و دلم میخواست عقده این تنفر را هرطور شده خالی کنم. به همین دلیل نقشه کشیدم تا در پوشش مسافرکشی دختران و زنان را به دام اندازم و با ضرب و شتم و شکنجهشان آنها را مورد آزار و اذیت قرار بدهم. در این پرونده تاکنون 5دختر و زن از متهم شکایت کردهاند و تحقیقات از وی برای شناسایی دیگر قربانیان که شاید تاکنون جرأت نکردهاند شکایت کنند، ادامه دارد. براساس این گزارش، شاکیان احتمالی میتوانند با اطمینان از محفوظ ماندن هویتشان نزد پلیس برای شکایت به اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران مراجعه کنند.
وحشت از مردان
«هرازگاهی ماجرای پرونده خفاش شب را میخواندم و برای آن زنها اشک میریختم، با خود میگفتم آنها چه زجری کشیدند و حالا خودم به دام یکی از همین خفاشها گرفتار شدم و شانس آوردم که زنده ماندم.» این گفتههای زنی جوان است که دیروز برای شناسایی متهم به دادسرای جنایی تهران رفته بود. وی که در دام جوان پرایدسوار گرفتار شده به همشهری گفت: از روزی که این بلا سرم آمده از مردها بهشدت وحشت دارم. بهعنوان مسافر سوار ماشین شدم و اصلا فکرش را نمیکردم که راننده جوان نیت شوم در سر دارد. سعی کردم مقاومت کنم اما او مدام سرم را به داشبورد میکوبید و کتکم میزد. او با گریه ادامه داد: پسرجوان به طرز وحشیانهای مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و بعد درحالیکه بهشدت زخمی شده بودم، رهایم کرد. زنی دیگر که به دام این متهم گرفتار شده و بهشدت آسیب دیده بود به محض حضور در شعبه و دیدن متهم به وحشت افتاد تا جایی که شروع به لرزیدن کرد و از حال رفت و بیهوش شد. زنان دیگر هم با دیدن متهم به وحشت افتادند و بار دیگر خاطره تلخ روز حادثه برایشان تداعی شد به حدی که مدام اشک میریختند و قادر به صحبت نبودند.