قصههای کهن
مناعت طبع
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی رسید. کسی گفت: «فلان بازرگان نوشدارو دارد». گویند آن بازرگان به بخل معروف بود.
جوانمرد گفت: اگر خواهم، دارو دهد یا ندهد و اگر دهد یا منفعت کند یا نکند. باری، خواستن از او زهر کشنده است.
هر چه از دو نان به منت خواستی
در تن افزودی و از جان کاستی
و کلیمان گفتهاند: «آب حیات اگر فروشند فیالمثل به آب روی دانا نخرد که مردن به علت به از زندگانی به مذلت.»
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترشروی
در همینه زمینه :