تکنولوژی؛ ابزار قدرت سیاسی
یوشکا فیشر/وزیر خارجه پیشین آلمان
با گذشت 3دهه از ایجاد یک بازار مشترک جهانی که در چارچوب قوانین سازمان تجارت جهانی فعالیت میکند، اکنون نظم جهانی شاهد یک تغییر اساسی است. آمریکا و چین در یک جنگ تعرفهای بیسابقه رودرروی هم قرار گرفتهاند که ابتدا بهنظر میرسید دلیلش، عدمتوازن در تجارت میان دوطرف باشد اما اکنون مشخص است ماجرا فراتر از اینهاست.
ماه گذشته، گوگل تحت فشار دولت آمریکا همکاریاش با شرکت هوآوی را متوقف کرد و همین باعث شد مجوز استفاده این شرکت چینی از سیستم عامل اندروید برای گوشیهای هوشمند نیز لغو شود؛ اقدامی که برای ادامه حیات هوآوی، یک تهدید بزرگ بهشمار میرود. تصمیم گوگل برای متوقف کردن ارائه خدمات به گوشیهای ساخت هوآوی را باید از یکسو، قله کوه اختلافات میان چین و آمریکا دانست، از سوی دیگر اما این اتفاق را باید نقطه پایان روند جهانی شدن به رهبری آمریکا تلقی کرد. پیام آمریکا در میانه آنچه طی ماههای گذشته اتفاق افتاده، روشن است؛ تکنولوژی و صادرات نرمافزاری دیگر تنها موضوع تجارت نیست و از الان به بعد آمریکا قصد دارد از بازار تکنولوژی در چارچوب قدرت سیاسی خود بهره بگیرد.
اکنون که تنش میان آمریکا و چین به یک جنگ هژمونیک تبدیل شده، چین باید از تمام ابزارهایش برای حفاظت از شرکتهای بزرگ خود استفاده کند. این بدین معنی است که چینیها چارهای ندارند جز اینکه هرچه سریعتر در تمام حوزهها از زنجیره تأمینی که به تجهیزات پیشرفته ساخت آمریکا متکی است خارج شوند. بنابراین چین باید تمام تجهیزات و قطعات مورد نیاز خود را در داخل تولید یا از بازارهای کشورهای مورد اعتماد خودش آنها را تأمین کند.
این وضعیت در میانمدت، باعث تقسیم جهان به 2قطب رقابت اقتصادی خواهد شد. دیر یا زود، تمام کشورهای کوچک وابسته به بازار جهانی باید یکی از 2قطب را انتخاب کنند؛ مگر اینکه آنقدری قدرت داشته باشند که بتوانند در مقابل دوسر این دو قطب یعنی آمریکا و چین ایستادگی کنند. در چنین شرایطی، قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان ازجمله اتحادیه اروپا، هند و ژاپن هم بر سر دوراهی انتخاب قرار خواهند گرفت.
اگر بپذیریم که دیر یا زود بازار آزاد تجارت جهانی از بین خواهد رفت، سؤالی که پیش میآید این است که چین در گام بعدی چطور کارتهایش را بازی خواهد کرد. آیا چین بهعنوان بزرگترین طلبکار آمریکا، وارد یک جنگ ارزی با واشنگتن میشود؟ اگر چنین احتمالی وجود داشته باشد، تنش خطرناکی که امروز در زمینه تکنولوژی میان دوطرف در گرفته، خیلی زود به یک جنگ تمامعیار و مخرب در این حوزه تبدیل خواهد شد.
مشکل این نیست که تنش و درگیری اقتصادی میان این دو کشور، تجارت جهانی را بهطور جدی تهدید میکند، مشکل بزرگتر این است که همه اینها ممکن است در نهایت به یک رویارویی سیاسی منجر شود. در این شرایط، کشورها در کنار حاکمیت سیاسی خود، بهدنبال احقاق حق حاکمیت تکنولوژیکشان نیز خواهند بود. چنین وضعیتی جایگزین تجارت بینالملل و مبادلات تجاری خواهد شد و شرکتهای چندملیتی دیگر معنایی نخواهند داشت.
بااین همه، اشتباه است که تصور کنیم این وضعیت نتیجه اقدامات و تصمیمهای دونالد ترامپ و دولت نئو-ناسیونالیست اوست. 2روز پس از اقدام گوگل برای توقف همکاریهایش با هوآوی، روزنامه نیویورکتایمز در سرمقالهای به قلم توماس فریدمن، همان جملاتی را علیه چین بهکار برد که مدتهاست از زبان دونالد ترامپ شنیده میشود. فریدمن هم مثل ترامپ، رویکرد تجاری چین را «غیرعادلانه» خوانده است. اگر وضعیت تجارت جهانی به اینجا رسیده است، چین اکنون نهتنها دولت ترامپ را در برابرش میبیند، بلکه کل تفکر لیبرالیسم را در برابر خود دارد.
رفتار دولت ترامپ در جنگ تجاری با چین نشان میدهد آمریکاییها حاضر نیستند به این راحتی جایگاه نخست خود در اقتصاد جهانی را به چین واگذار کنند. با این حال، باید پذیرفت که توقف تجارت واشنگتن با پکن، به اقتصاد آمریکا نیز آسیب میزند. بدون شک، این وضعیت اروپا را هم با چالش روبهرو خواهد کرد. شوک به اقتصاد جهانی، باعث دردسر اروپاییها بهخصوص آلمان خواهد شد. اقتصاد اتحادیه اروپا بهشدت با اقتصاد آمریکا گره خورده است اما نباید فراموش کرد که طی سالهای گذشته، کشورهای اروپایی به بازار چین هم وابسته شدهاند.
بنابراین سناریویی که براساس آن اروپا باید میان آمریکا و چین، یکی را انتخاب کند، در نهایت برای کشورهای اروپایی یک بازی باخت-باخت است. در شرایطی که یک جنگ تمامعیار تکنولوژیک میان چین و آمریکا دربگیرد، قطعا جایگاه اروپا برای آمریکا اهمیت بیشتری پیدا میکند و حتی ممکن است تعرفههای تجاری میان دوطرف کاهش داده شود. اما به هر حال، صادرات اروپا که اکنون بهشدت به بازار مصرف چین وابسته است، آسیب جدی خواهد دید.
مروری بر تجربه تاریخی نشان میدهد که اروپا همیشه برای رشد، نیازمند عبور از یک مرحله بحرانی است. شرایط پیشرو، لایههای خاکستری بسیاری دارد اما این مسئله بیانگر آن است که اروپا چارهای ندارد جز اینکه برای رویارویی با مخاطرات سیاسی و اقتصادی قرن21، یک استراتژی جامع ژئوپلتیک جدید تدوین کند. اروپا اگر به سلامت از موج قدرت گرفتن راستهای افراطی عبور کند، باید به فکر حفاظت از خود در جنگ تمامعیار اقتصادی و سیاسی میان چین و آمریکا باشد.