سعید مروتی/روزنامهنگار
با تضعیف بخش خصوصی که از دهه80 شدت گرفت و در دهه90 به کنار رفتن اغلب تهیهکنندگان سنتی و قدیمی منجر شد، مناسبات تولید به مرور چنان تغییر کرد که نتیجهاش را میتوان در هر موعد اکران با نمایش عمومی فیلمهایی که با سرمایههای مشکوک ساخته شدهاند مشاهده کرد. اینکه این فیلمها چه کیفیتی دارند یک داستان است و اینکه با چه سرمایهای تولید شدهاند یک داستان دیگر. ظاهرا منتقد نباید کاری به منبع مالی داشته باشد و به جای «حاشیه» باید «متن» را مورد توجه قرار دهد، ولی نکته در اینجاست که محل تامین سرمایه بر آنچه کیفیت هنری خوانده میشود نهتنها تاثیرگذار که اساسا بخشی غیرقابل تفکیک از ساختار فیلمهاست. سرمایهای که چرخ تولید را به حرکت درمیآورد نه حاشیه که خود متن است. فیلمنامهای که با ورود سرمایهگذار تغییر میکند، کاراکترهایی که باز به خواست سرمایهگذار کمرنگ یا پررنگ میشوند، نقشهای کوتاه، گذری و نه چندان مهمی که به بازیگران و سوپراستارها میرسد تا آسمانی پرستاره برای ضیافت اکران تدارک دیده شود، بالا بردن یا پایین آوردن سن کاراکترها برای حضور بازیگران که علت اصلی ساختهشدن فیلمها هستند (چون سرمایه با حضور آنها به پروژه تزریق میشود) و آوردن کارگردان جوان و حرف گوش کن که توانایی رقصیدن با هر ساز ناکوکی را داشته باشد، فقط بخشهایی از قطعات این پازل را تشکیل میدهند.
همه اینها میتواند در قالب مناسبات حرفهای این صنعت سرگرمیساز که برای هزینه کردن باید توجیه اقتصادی داشته باشد تعریف شود. سرمایه باید بازگردد تا بشود فیلمهای بعدی را تهیه کرد و سرمایه بخش خصوصی، محدود و مشخص است و خرجکردنش باید با حساب و کتاب باشد. با از میان رفتن بخش خصوصی و پایین آمدن توان مالیاش (که توضیح دلایلش میتواند موضوع مقالهای مفصل و مستقل باشد)، به شکلی پارادوکسیکال هرچه بدنه حرفهای تولید نحیفتر شده، ریخت و پاش در فیلمها افزایش یافته. اگر در گذشته برای راه افتادن چرخ تولید سرمایههای خردی از سوی علاقهمندان اغلب بیاستعداد بازیگری تامین و با نقش فروشی، بخشی از هزینهها تامین میشد یا عکس گرفتن و نزدیک شدن به فلان ستاره، بهانهای برای سرمایهگذاری بود، حالا ماجرا تغییر کرده است. نسبت حقیر کل سرمایه در گردش سینما و شبکه نمایش خانگی با پولهای کلانی که در یک اقتصاد رانتی به سهولت و فراوانی به دست میآید، این امکان را فراهم میکند که بشود هم پول کثیف را شست و از تجارتی نامشروع به سرمایهگذاری ظاهرا فرهنگی و مشروع رسید و هم به شهرت و اعتبار و همنشینی با اهالی سینما دست یافت. به جای عکس یادگاری گرفتن و به اسم کوچک صدازدن ستارگان هم میشود زندگیشان را تامین کرد. صاحب سرمایهای که دیروز علاقهمند به حضور در سر صحنه و آشنا شدن با فلان کارگردان مشهور و بازیگر نامدار بود امروز میتواند سرنوشت تولید شدن یا نشدن فیلمها را مشخص کند. ورود سرمایههای مشکوک به سینما و شبکه نمایش خانگی حالا چنان گسترش یافته و تاثیرش بر خروجی کار، چنان مهم شده که دیگر نمیشود سهم تامین سرمایه تولیدات را حاشیه خواند. این پولهای مشکوک حالا خود متناند و فیلمها و سریالها حاشیه و بهانهای برای رسیدن به اهدافی نه چندان مشروع. راه جمعکردن این سفره که خیلیها پای آن نشستهاند، تنها شفافیت و تداوم نهضت «از کجا آوردهای» است. گرچه صاحبان سرمایههای مشکوک سعی دارند هرکسی (از بازیگر و کارگردان و تهیهکننده و منتقد و خبرنگار و صاحب رسانه) را آدم خود کنند ولی خوشبختانه همه را نمیشود خرید.
مطلب از این قرار است
وقتی حاشیه همان متن است
در همینه زمینه :