• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 21 خرداد 1398
کد مطلب : 58498
+
-

از وابستگی تا همسرآزاری

جامعه‌شناسان می‌گویند افرادی که اقدام به همسرآزاری می‌کنند افرادی ناپخته، وابسته و متزلزل هستند

اجتماعی
از وابستگی تا همسرآزاری

 معصومه محمدی سیف| پژوهشگر و کارشناس ارشد جامعه‌شناسی:


در میان هیاهوی مراجعان، صدای آرام گریه‌ای توجهم را جلب می‌کند. 26 ساله است و شروع زندگی مشترکش به 6 سال پیش برمی‌گردد. با صدایی مملو از اندوه از پسر محجوب و موجهی سخن می‌گوید که شغل آزاد داشت و به نظر فرد قابل قبولی می‎رسید. مدام با گوشه‌ روسری تیره‌‌‌رنگش اشک‌هایش را پاک می‌کند. نامش «خاطره» است و نام دختر 3 ساله‌اش، ترانه.

زیر لب با خود سخن می‌گوید، حرف‌هایش بر شدت دردش می‌افزاید. خاطره‌هایی را از زندگی‌اش بازگو می‌کند، اما نه‌تنها تسکین نمی‌یابد، بلکه خاطرش نیز خط‎خطی از تلاطم درد می‏شود. این را از لرزش دست‏‎ها و گریه‏ توأمانش می‌توان درمی‏یافت. اندوهِ وجودش در خراش‎هایی که به صورت دارد، نمایان است. آثار سوختگی با سیگار را در دستان و کبودی ناشی از مشت همسرش را نشانم می‏دهد. 

چنان مورد ضرب و شتم همسرش قرار گرفته است که نمی‌توان جای سالمی در بدنش پیدا کرد. می‌گوید پزشک به دقت او را معاینه کرده تا میزان آسیب‌های جسمی را تعیین کند. چندین بار است که به مراجع قضایی مراجعه کرده، اما از آنجا که تحت تاثیر شکنجه و آزارهای همسرش به مشکلات روانی هم مبتلا شده، برای بررسی بیشتر به بخش روان‌پزشکی قانونی نیز باید مراجعه کند.

 هر لحظه که از دردهایش سخن می‏گوید، بر لرزش‎‌ دست‌ها و لب‏هایش افزوده می‏شود، به ‏‎حدی که نمی‏توان لیوان آب را به دستش داد تا برای رفع تشنگی به سمت لب‌های لرزانش ببرد. وجودش پر از درد و آشفتگی است. در حیرتم چه بگویم، تسلی‏اش دهم، آرامش کنم، فقط سکوت می‌کنم و گوش می‌دهم. تنها کاری که می‏تواند او را آرام کند و از دست من ساخته است.

این تنها نمونه‌ای از مصادیق بارز همسرآزاری است که پشت درهای بسته و به دور از چشم مراجع قانونی صورت می‌گیرد؛ آفتی که روز به روز پنجه‌های مستحکم و خونین خود را بیشتر و بیشتر در تن زندگی زناشویی فرومی‌برد و خاطره‌های تلخی را در خاطر زندگی بر جای می‌گذارد. 


 همسر‎‌آزاری

همسرآزاری یکی از شایع‌ترین مشکلات خانواده ها در هر جامعه‌ای است. به نظر می‌رسد از زمانی که بشر پا به عرصه‌ وجود نهاده‌، همواره این مشکل را داشته است. جامعه‌شناسان معتقدند همسرآزاری خشونتی است فیزیکی یا روانی که از طرف یکی از زوجین بر دیگری اعمال می‌شود و به 2 گروه زن‎‌آزاری و شوهرآزاری تقسیم می‌شود که 2 پدیده‌ کاملا متفاوت هستند و هر یک به 3 دسته زبانی، روانی و فیزیکی تقسیم می‌شوند.

امروزه، با بروز مشکلات متعدد در زندگی، قشرهای آسیب‌پذیر اجتماع در معرض تهدید بیشتری قرار گرفته‌اند. گاهی این آزارها به حدی است که سبب پناه بردن زن به مراجع قانونی می‌شود. البته گاه زن‌آزاری به حدی دلخراش است که قربانیِ آن را باید در بیمارستان یا تالار تشریح مشاهده کرد.


 نگاهی به آمارها

در پژوهشی که سال 1380 با تکنیک مصاحبه با زنانی که از شوهران خود کتک خورده‎اند در مراکز مشاوره‌ بهزیستی در تهران انجام گرفته، سن زنان کتک‌خورده از 20 تا 50 سال در نوسان بوده است. سن ازدواج زنان متفاوت و از ازدواج‎های زودرس زیر 14 سال تا ازدواج در سنین 30 تا 40 سالگی پراکنده بود. 

طول مدت ازدواجشان هم متفاوت و در مواردی بیش از 20 سال بود. از نظر تحصیلات هم از بی‌سواد تا تحصیلکرده‌ دانشگاهی با مدرک لیسانس را شامل می‌شد (حدود 49 درصد زنان دارای دیپلم و بالاتر بودند). 44 درصد از زنان در زمان مصاحبه شاغل و عمدتا به کار معلمی و کارمندی مشغول بودند. 47 درصد شوهرانی نیز که خشونت را در خانواده اعمال کرده، عمدتا در بازه سنی 20 تا 25 سالگی اقدام به ازدواج کرده بودند و عمدتا تفاوت سنی زن و مرد بین 5 تا 10 سال بود. 

سطح سواد مردان هم از بی‌سواد تا تحصیلکرده پراکنده بود. در 50 درصد موارد، پدرانِ مردانِ همسرآزار معتاد و اکثر این افراد خشونت را بین والدین خود شاهد بوده‌اند. میزان ‌آزار دیدن آنها در کودکی نیز بالا بوده است. در مجموع، براساس این آمار می‌توان گفت که زوجین درگیر همسرآزاری در خانواده‌های متلاشی تربیت شده‌اند. بیشتر همسر‌آزارها در فرهنگی رشد یافته‌اند که همسرآزاری را حق مرد می‌داند و آن را تایید می‌کند. 

مردانِ زن‌آزار تمایل دارند با خشم، عصبانیت، سوءظن، بدبینی و تنش خودشان را بزرگ جلوه دهند و قدرت خود را به رخ همه بکشند! آنها ممکن است بر همه‌ رفتارهای پرخاشگرانه‌ خود سرپوش بگذارند. احساس ناامنی و بازنده بودن در آنها به وفور دیده می‌شود و ممکن است برای فرار از این‌گونه احساسات در زندگی دست به خشونت بزنند.


 احساس بی‌کفایتی

مجتبی شاهنوشی و رسول ربانی در پژوهشی به نام «تحلیلی بر وضعیت خشونت علیه زنان» که سال 1383در شهر تبریز انجام دادند، نتیجه گرفتند مردانی که همسران خود را کتک می‌زنند، معمولا افرادی ناپخته، وابسته و متزلزل و دارای احساس عمیق بی‌کفایتی هستند.

 شوهران کم‌حوصله و بدرفتار حس پرخاشگری خود را که دیگران برانگیخته‌اند، از لحاظ جسمی، به همسران خود منتقل می‌کنند. این اعمال عبارت است از همانندسازی با فرد پرخاشگر (پدر، کارفرما)، رفتار آزمایشی (آیا هر کاری با او بکنم باز هم می‌ماند) و وسیله‌ای برای ابراز مردانگی و تحقیر زن (وقتی زن از آنِ مرد شمرده شود، خشونت جایز است).


 علت چیست؟

هامر و همکارانش در سال 1998با نتایجی مشابه دریافتند که وابستگی عامل مهمی در به خطر انداختن تندرستی افراد به ویژه زنان است و اغلب باعث سوءاستفاده از آنها و آسیب دیدنشان می‌شود. این محققان 5 عامل خودآزاری، خودکم‌بینی، خودپنهانی، مشکلات پزشکی و اصالت خانوادگی را در ایجاد وابستگی موثر می‌دانند.

 احساس خشم نسبت به رئیس و کتک زدن او حتما تاوانی دارد اما زدن همسر چنین تاوانی ندارد. خانه جایی است که مرد می‌تواند بدون تنبیه شدن این احساسات را بیان کند. در مقایسه با شوهران خوش‌رفتار، شوهران بدرفتار در روابط اجتماعی کمتر جرأت‌ورزی می‌کنند. احتمال دارد که این قبیل مردها در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته و بیشتر احتمال دارد که شاهد بدرفتاری والدین خود بوده باشند. 

در بررسی فاکتورهای شخصیتی مردان زن‌آزار، 2 جامعه‌شناس به نام کاپلان و سادوک به این نتیجه رسیدند که تعدادی از این مردان اختلال شخصیتی دارند. این مردان احساس تملک کامل بر همسرانشان دارند و فکر می‌کنند وقتی همسرانشان به آنها وابستگی دارند، پس باید اقدام به همسرآزاری ‌کنند.

 این‌گونه مردان افرادی ناپخته، وابسته و متزلزل هستند. مردان همسرآزار هر چند کاملا حسودند و همسر خود را کتک می‌زنند، اما به علت اعتماد به نفس پایین نمی‌توانند بدون همسرشان زندگی کنند و هدفشان از زن‌آزاری این است که وابستگی همسرشان را به خود بیشتر کنند.

 به این ترتیب، زنانی که کتک می‌خورند و مردانی که کتک می‌زنند، زمینه‌های اجتماعی مشابهی دارند و اکثریت آنها در دوران کودکی خشونت‌های خانوادگی را تجربه کرده‌اند و اغلب متعلق به خانواده‌هایی هستند که پدری بی‌مسئولیت و خشن داشته‌اند. بنابراین در بزرگسالی پسرها رفتار پدرانشان و دخترها رفتار مادرشان را تکرار می‌کنند. مشکلی که معمولا در مطالعات زن‌آزاری وجود دارد، این است که در اغلب آنها فقط با قربانیان مصاحبه می‌شود و شوهران این افراد معمولا در دسترس یا حاضر به همکاری نیستند.


پلان آخر

عقربه‌های ساعت 12:30 را نشان می‌‌دهد. رفته‌رفته بر تعداد مراجعین دادگاه خانواده افزوده می‌شود. سالن غرق در فریاد مردی می‌شود که سیلی محکمی به صورت همسرش می‌زند. همه‌ نگاه‌ها به سمت او سیر می‌کند. زن با اندوه گوشه‌ چادرش را لای دندان می‌گیرد، دستان لرزان دختر کوچکش را می‌گیرد، کودک شروع به گریه می‎کند. چه ترانه‎ غم‎انگیزی از سینه‎ رها می‎شود و چه ناله‏ عمیقی از نای بشکسته‎ مادر بلند می‌‏شود...

پاهای دختر روی زمین ‌کشیده می‌شود و نگاه غمبارش بی‌نهایتی را جست‌و‌جو می‌کند که ناپیداست و مبهم. «خدایا چرا زندگی‌ام خراب شد؟ گناه من چه بود»؟.... و تکرار مداوم این جمله.

کمی که جلوتر می‏روم، صدای فریادی بلندتر را می‏شنوم‎. آن‌سوتر که می‎نگرم، دختر نوجوانی ‏توجهم را جلب می‏کند که می‎گوید «دیگه تحمل ندارم، فقط طلاق می‎خوام، بسه دیگه... بسه...». همه‎ نگاه‏ها به سمت این دختر زیبای نوجوان است که موهای ژولیده و دندان‏های پوسیده‏اش بیشتر توجه مرا به خود جلب می‏کند. به دنبال دختر زیبا که دستان زخمی‏اش را در دستان لرزان مادرش پنهان کرده است، می‏روم تا از دردهایش بشنوم. گویا نوعروسی بینواست که از بخت بدش می‏گوید و می‌گرید. 

چقدر این فضا خسته و بی‏روح است. گویی زندگی در آن جریان ندارد. حاضرین هر یک به دلیلی غرق در اندوهند و سالن انتظار مملو از خاطره‌هایی است که چشمان صاحبشان پر از شبنم یخ‌زده است. هر طرف که می‎نگرم، آدم‌هایی را می‌بینم که درد خود را در سکوت فریاد می‌زنند و کودکانه به یاد گذشته می‌‎گریند و می‎گریند و می‌گریند... 

این خبر را به اشتراک بگذارید