• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
چهار شنبه 11 بهمن 1396
کد مطلب : 5761
+
-

مفهوم زیور بزک نیست

گفت‌وگو با امیر نصیری درباره نمایشگاه «اصرار»

مفهوم زیور بزک نیست

 

محمود مکتبی

 

نمایشگاهی از آثار امیر نصیری در گالری هپتا برپاست و به همین سبب با این هنرمند، درباره حجم‌ها و چیدمان‌‌هایش در نمایشگاه «اصرار» گفت‌وگویی داشته‌ایم. امیر نصیری که پیش‌تر توانسته است در رقابت‌های جهانی فولدینگ در کانادا جایزه اثر ویژه را از آن خود کند، مجموعه اصرار را با «تاکاری» (فولدینگ) به وجود آورده است. این نمایشگاه تا روز چهارشنبه 18بهمن‌ماه در گالری هپتا برپاست.

 

 

ابتدا کمی از خودتان برای ما بگویید. در این سال‌ها به چه کارهایی مشغول بوده‌اید؟

 

من امسال 40ساله می‌شوم. از 16سالگی با انواع مدیوم‌هایی که به تخیل مربوط می‌شده کار کرده‌ام. ابتدا سراغ عکاسی رفتم و سال اول دانشگاه هم عکاسی خواندم اما در پایان همان سال اول، تغییر رشته دادم و طراحی صنعتی خواندم. در زمان تحصیل، مباحث معماری برای من خیلی جالب بود و به همین دلیل در کلاس‌های معماری دانشگاه هم حضور پیدا می‌کردم. همزمان و پس از تحصیل، نسبت به ماجرای حجم و مجسمه، خیلی مشغولیت ذهنی داشتم و برای من تبدیل به یک چالش شده بود؛ به همین دلیل 6ـ5 سالی آموزش مجسمه‌سازی و فرم و فضا و کلا جهان حجم را پیش معلم و دوست نازنینم حمید شانس گذراندم؛ در کارگاه ایشان کار کردم و تجربه‌های مختلفی را در رابطه با ماده سپری کردم؛ تجربه ریخته‌گری، ساخت و تناسبات فیگور و... . بعد از آن وارد جهانی حرفه‌ای‌تر شدم. شغلم طراحی و معماری داخلی بود. حدود 10سال است که فلزکاری و جواهرسازی را به شکل جدی دنبال می‌کنم و شیوه‌های مختلف ساخت زیورآلات را پیش دوستان مختلف آموزش دیده‌ام. همزمان پژوهش‌هایی هم داشته‌ام و به بحث شیوه‌های کهن فلزکاری و جواهرسازی هم پرداخته‌ام که برای من دانش بسیار ویژه‌ای بوده است؛ اینکه انسان چطور ماده را کشف و درک کرده و اینکه چطور باید از پتانسیل‌هایی که در آن هست آگاه باشد و استفاده کند.

 

 

ایده اصلی نمایشگاه چطور شکل گرفت؟

 

ایده اصلی من در این نمایشگاه ، اصرار است و همان‌طور که در بیانیه نمایشگاه هم آمده، اصرار برای من معنایی فراتر از معنای روزمره آن به‌عنوان پافشاری دارد. دامنه اصرار وسیع‌‌تر است و یک مفهوم پیشازمانی را در بر می‌گیرد. اصرار، اثرکردن نیروها به شکل متقابل و برهم‌کنش نیروهاست که یک پدیده را به سمت ماندن و گسترش‌یافتن سوق می‌دهد. اصرار یک چسب و زیرساخت است برای هر چیزی که در هستی وجود دارد؛ نیرویی‌است که همه‌جا جریان دارد. من نزدیک به 2سال است که روی این ایده کار می‌کنم و یکی از دلایلش هم این بوده که روی این شیوه و روش از اجرا تمرکز داشته‌‌ام. این نمایشگاه و این ایده و اجرای آن از میان انبوهی از تکنیک‌های جدید و کهن که تجربه کرده‌ام بیرون آمده است. به این نتیجه رسیدم که فولدینگ یا تاکاری، روشی‌است که در آن پیچیدگی ابزار و فناوری کنار گذاشته می‌شود و دست و گاهی یک چکش ابزارهای کار می‌شوند تا شیء یا مفهومی را که به دنبالش هستیم پدیدار کنیم. تاکاری برای من چیزی بیشتر از یک تکنیک بود و سعی کردم مفهوم اصرار را از طریق آن پیدا کنم. میان مفهوم و شیوه کار در این نمایشگاه دیالکتیکی برقرار است. انتخاب مدیوم فلز و نقره هم دلایلی بیشتر از نشانه و مفهوم داشته و بیشتر درگیری من متوجه خود ماده و پتانسیل‌های آن بوده است.

 

 

چه پتانسیل‌ها و ویژگی‌هایی در این فلزها وجود دارد؟

 

طلا، نقره و مس، 3فلزی هستند که بیش از 5 یا 6هزار سال است که بشر را به واسطه ویژگی‌هایی که داشته‌اند به‌خود مشغول کرده‌اند و این ویژگی‌ها جدا از ارزش مادی آنهاست. این فلزها خواص عجیبی در شکل‌پذیری دارند؛ می‌توان این سه فلز را بارها کشید، خم کرد، باز کرد و تحت فشار شکل داد. من جایی خواندم که برنز و مشتقات این شکل از مس مانند مفرغ، پلاستیک‌های 4هزار سال پیش بشر هستند. هنگامی که با این فلزها مشغول ‌کار می‌شوید، درمی‌یابید که این شکل‌‌پذیری، فقط یک خاصیت فیزیکی نیست بلکه بخشی از هویت این فلزات است و می‌شود از راه تأکید بر این هویت، یک‌سری ایده و مفهوم را که بشر در طول این چندهزارسال روی آنها کار کرده است گسترش داد اما در این کار، مفاهیم امروزی می‌شوند و دیگر لازم نیست که حتما یک تکوک بسازیم تا به قابلیت‌‌های این فلزات پی ببریم. ایده من یک ایده معاصر است اما در شیوه، از یک شیوه و برخورد کهن وام گرفتم. این نمایشگاه نتیجه چالش من با ماده است.

 

 

از ایده و ماده که بگذریم، چرا چیدمان را برای ارائه آثارتان انتخاب کردید؟ این آثار چه رابطه‌ای با مخاطب دارند؟ همین‌طور پرسش بعدی من درباره گالری است؛ چرا کارها به گالری آورده شدند و رابطه آنها با فضای گالری چطور است؟

 

من فکر می‌کنم یکی از اتفاقاتی که در سیر تحول هنرهای تجسمی افتاده و ما به شکل روزمره‌ای در هنرهای تجسمی با آن روبه‌رو هستیم، بحث چیدمان است. شیوه چیدمان، خیلی قدیمی نیست؛ شاید هم اصلا قدیمی نباشد؛ هر قدر هم که به زمانی که ما در آن هستیم نزدیک شده‌ایم ارزش کیفی این رفتار بیشتر مشخص شده است. چیدمان یک کیفیت امروزی دارد. چیدمان یکی از نزدیک‌ترین شیوه‌‌ها به بحث سازمان‌دادن به ماده در فضاست. از لحظه‌ای که کائنات شکل‌گرفته تا امروز، به طور کلی سازمان‌گیری ماده در فضا بوده که همه‌‌چیز را ممکن کرده است؛ در حقیقت هیچ‌ چیزی در هستی در حال سکون نیست؛ هر ماده‌ای یک سیر تحولی دارد و این با تمام قوانین فیزیکی‌ای که می‌شناسیم سازگاری دارد. چیدمان، یک فعالیت پویا در فضای ساکن گالری‌است و به همین دلیل تمایل داشتم که همیشه به این سمت، حرکت و آن را تجربه کنم. همیشه وقتی مشغول ساخت فیگور و مجسمه بودم حس می‌کردم که این کاری نیست که من دوست داشته باشم؛ یکی از دلایل آن هم سکون و تمام‌شدن پروژه در مجسمه بود. شاید چندین سال طول کشید تا به انتخاب چیدمان رسیدم. در این نمایشگاه تصمیم گرفتم که کل نمایشگاه را در 4چیدمان داشته باشم و چیدمان‌ها را از طریق روابط و تناسبات، ابعاد ریاضی آنها و کلان‌روایتی که در آنها جاری‌است به هم مربوط کنم. هنگامی که یک اثر به شکل آگاهانه و با یک اندیشه از پیش‌تولیدشده که آن را گسترش می‌دهد در فضای گالری قرار می‌گیرد، آن اثر فقط یک شیء و یک دست‌ساخته نیست؛ واقعا چیزی‌است که ما به آن هنر می‌گوییم و این یکی از خاصیت‌‌های فضای گالری‌است؛ شاید خارج از گالری، همین اثر یک شیء و اثر استادکارانه باشد.

 

 

چرا خط قرمز جلوی این چیدمان هست و مخاطب را برای دسترسی به اثر محدود می‌کند؟

 

خط قرمز نیست! این خط یک فاصله یک‌ونیم‌متری با اثر ایجاد می‌کند؛ به این دلیل که تناسبات، در فاصله، قابل درک است و به‌نظر من کلیت این اثر است که می‌تواند معنایی را که روی دیوار نوشته شده به مخاطب منتقل کند. این چیدمان هندسی یک فرکتال هندسی را از دید من به مخاطب نشان می‌دهد. این چیدمان «دو به توان چهار» است که شامل 16قطعه است و قطعه16 تکرار همه قطعات پیشین است. دوست داشتم مخاطب از فاصله‌ای با اثر روبه‌رو شود و درگیر جزئیات کار نباشد. این جزئیات، مخلّ انتقال پیام من به مخاطب بود.

 

 

بحث من این است که یک اثر چیدمان هم نباید مانند کارهای مدرن، درگیر خودارجاعی، وجه بصری و یک پرسپکتیو ثابت شود و مخاطب باید امکان درک آن را از راه فضا و حس‌های متفاوت داشته باشد. در واقع بحث من فقط کنجکاوی مخاطب در جنس یا لمس نیست.

 

اگر من کار را وسط گالری و به شکلی که پس و پیش آن مشخص بود نصب می‌کردم حرف شما درست بود. این کار را از عمد، پشت به دیوار نصب کردم؛ چراکه می‌خواستم جبهه‌ای که مخاطب با آن برخورد می‌کند، موکد باشد. شیوه پیشروی این چیدمان‌ها در فضا برای من اهمیت داشته است. در چیدمان‌های بعدی خط قرمزی نیست و مخاطب می‌تواند به اثر نزدیک شود. در کار دو به توان پنج در صفحه شطرنج من خط قرمزها را گذاشتم تا کسی آنها را برندارد؛ یک چیدمان هست که بهتر است کسی در آن مشارکت نداشته باشد. من فکر می‌کنم در بحث چیدمان، خود هنرمند، شیوه برخورد مخاطب با چیدمان را هم سازمان می‌دهد؛ سازوکاری را تعریف می‌کند که در آن سازوکار ایده و مفهوم از طریق چیدمان موکد شود. چیدمان با اصل مفهوم نمایشگاه من ارتباط خوبی دارد. حتی در شکل ارائه چیدمان هم اصرار هست. من 3روز برای انجام این چیدمان در گالری، زمان گذاشتم.

 

 

پرسش آخر من درباره چیدمان چهارم و «دو به توان تن» است. چرا در این چیدمان برخلاف 3چیدمان قبلی، ما از حس‌وحال انتزاعی و ذهنی بیرون می‌آییم و وارد فضای نمایشی می‌شویم؟ چرا این تکه‌های بدن انسان، این‌طور به پایه‌ای برای زیورآلات تبدیل شده‌اند؟

 

این چیدمان برای خود من اصلا مجزا از قبلی‌ها نیست. همان تناسبات و تکثیر و تاکاری را با روایتی روی تن انسانی دارم و درباره آن صحبت می‌کنم. ما در فضاهای قبل 3روایت داریم؛ یک کلان روایت، یک میان‌روایت و یک روایت خرد. در این روایت چهارم من پاره‌هایی از بدن را در فضای گالری نصب کردم تا این کارها که تن‌آرا یا زیور هستند روی این تن‌ها نمایش داده شوند؛ چرا که من فکر می‌کنم زیوربودگی و مفهوم زیور چندین سال است که دچار یک جمود شده و زیور به یک شیء نمادین با یک مفهوم اقتصادی تبدیل شده است. زیور یک مفهوم طبقاتی و اقتصادی را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند. من فکر کردم که اینجا زیور باید در قلمرو تن نمایش داده شود چون تناسبات آن با تناسبات انسانی تعریف می‌شود. و می‌شود که زیور الزاما یک چیز پیچیده با ارزش خاص اقتصادی نباشد. اینجا دوباره یک تغییر ابعاد داریم تا آن روایت کلان بتواند روی تن انسان پوشیده شود و روایت از آن طریق، یک زندگی جدید پیدا کند. این کارها از نظر من بزک نبودند.

 

 

حرف آخر؟

 

قرار نیست برای درک و بیان مفهوم پیچیده، از ابزار پیچیده استفاده کنیم. یکی از رهیافت‌هایی که من در این نمایشگاه به آن دست پیدا کردم این بود. این فاصله‌گرفتن از ابزار پیچیده به من این فرصت را داد که ماده را در یک گستره دیگر کشف کنم و این رابطه دیالکتیکی من با ماده، برایم لذتبخش و بااهمیت بود

 

 

طلا، نقره و مس خواص عجیبی در شکل‌پذیری دارند؛ هنگامی که با این فلزها مشغول ‌کار می‌شوید، درمی‌یابید که این شکل‌‌پذیری، فقط یک خاصیت فیزیکی نیست بلکه بخشی از هویت این فلزات است و می‌شود از راه تأکید بر این هویت، یک‌سری ایده و مفهوم را که بشر در طول چندهزارسال روی آنها کار کرده است گسترش داد

 

این خبر را به اشتراک بگذارید