بحران مطبوعات در ایران
فریبرز بیات/ روزنامهنگار
مطبوعات و رسانههای چاپی این روزها حال و روز خوشی ندارند و دورانی بحرانی را سپری میکنند. چنین بحرانی قبل از هر چیز به نحوه مواجهه با تحولات پرشتاب فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی و رقبای رسانهای تازهنفس، پرقدرت و سرسخت در دنیای مجازی برمیگردد که گوی و میدان را از مطبوعات در اخبار فوری، گزارشهای تصویری و جذب مخاطب و آگهی ربودهاند.
تغییر و تحول ذائقه، سلیقه و عادات و سبک مطالعه مخاطبان نیز به نوبه خود به بحران مطبوعات دامن زده است و کوچ مخاطبان بهویژه جوانان به فضای مجازی نگرانی از دیده و خوانده نشدن را به مسئله جدی این روزهای مطبوعات تبدیل کرده است.
بحران اقتصادی و کاهش درآمد ناشی از حرکت آگهیها از صفحات روزنامهها و مجلات به صفحات مجازی نیز حیات مطبوعات را تهدید میکند و بسیاری از روزنامهها و مجلات را به تعطیلی کشانده است. در مواجهه با چنین بحرانی بسیاری از مطبوعات با در پیش گرفتن سیاست کوچکسازی و چابکسازی ناچار به محدود کردن و تعطیلی بخشها و ضمائم و نیز تعدیل و کاستن از حجم نیروی انسانی خود شدهاند. همزمان ضرورت همراهی و همگامی با رسانههای نوین و فضای مجازی، جذب نیروهای جدید و بازآموزی و مهارتافزایی نیروهای موجود را برای مطبوعات اجتنابناپذیر کرده است. چنین مسائل و مشکلاتی تقریبا بین همه مطبوعات و رسانههای چاپی در بیشتر نقاط جهان مشترک است، تنها تفاوت در این است که مطبوعات جهان همراهی و همگامی با دنیای مجازی را چندین سال است آغاز کرده و اکنون بهنوعی همگرایی بین دنیای چاپ و دیجیتال رسیدهاند اما مطبوعات ایران با نوعی تأخر فرهنگی و پسافتادگی به چنین روندی پیوسته و هنوز با تردید و تزلزل در حال برداشتن گامهای اول در این مسیر هستند.
مطبوعات ایران اما علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با تغییرات پارادایمی که در دنیای رسانهها اتفاق افتاده است حداقل با دو بحران دیگر نیز مواجهند که قدرت نفوذ و تأثیرگذاری آنها را بهشدت کاهش داده است. نخست بحران کمبود و گرانی نهادههای اولیهای چون کاغذ، زینک و مرکب است که توان و قدرت مطبوعات را بهشدت تضعیف کرده است. بحران کاغذ این روزها حیات مطبوعات ایران را در خطر قرار داده است، برخی از نشریات را به محاق تعطیلی و توقف انتشار یا انتشار نامنظم برده و برخی دیگر را ناچار به افزایش قیمت ، کاهش تیراژ و کاستن از صفحات کرده است. این بحران به سیاستگذاری غلط نهادهای مسئول و در نتیجه میدان گرفتن دلالان و رانتخواران در عرصه واردات و توزیع کاغذ برمیگردد که با احتکار کاغذ پای بر گلوی مطبوعات گذاشته و مرگ آنها را به نظاره نشستهاند. چنین شرایطی از شمار مخاطبان و خوانندگان مطبوعات کاسته و موجب شده است دامنه اثرگذاری و نفوذ خود را بر افکار عمومی هر روز بیش از پیش از دست بدهند.
بحران دومی که دامن مطبوعات ایران را گرفته بحران اعتبار و اعتماد است. مطبوعات و رسانههای وابسته به نهادها و مراکز رسمی و دولتی بهدلیل محافظهکاری، جهتگیری یکسویه و عدمبیطرفی و نیز فقدان کیفیت و عدمروزآمدی محتوا و اخبار، مدتهاست با مشکل بیاعتباری و عدماعتماد مخاطبان روبهرو هستند. پیامد این بیاعتمادی به مطبوعات و رسانههای رسمی، استقبال از رسانههای خارجی، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای و شبکههای اجتماعی است. مطبوعات و رسانههای مستقل نیز که از پایگاه حرفهای و اجتماعی قابلقبولی برخوردارند و با اقبال و استقبال مردم مواجه هستند، تحت فشارهای مکرر از سوی نهادهای نظارتی و قضایی و نیز گروههای خودسر و غیرمسئول، امنیتشان تهدید و اعتبارشان با انواع اتهامات و افتراها خدشهدار و تضعیف شده است.
انگشت اتهام را به سوی مطبوعات نشانه رفتن در هر مسئله و مشکلی از افزایش نرخ ارز گرفته تا برملاشدن اختلاس و فسادهای مالی مدیران و تجاوز و قتلهای سریالی، برخوردهای شداد و غلاظ با خطاها و اشتباهات کوچک مطبوعاتی، سیل تهمت و افتراهای هرروزه به مطبوعات و خبرنگاران و دست آخر هم توقیف و تعطیلی دهها نشریه و بازداشت و مجازات خبرنگاران، مدیران و دستاندرکاران مطبوعات تنها گوشهای از اقداماتی است که طی سالهای گذشته سرمایه اجتماعی را بهشدت تحلیل برده است. در چنین شرایطی چگونه جامعه و شهروندان میتوانند به چنین رسانههایی بهعنوان مرجع اطلاعات و اخبار معتبر اعتماد کنند.بدینترتیب و در شرایطی که بیش از هر زمان دیگری به قدرت نفوذ مطبوعات و رسانهها برای بسیج افکارعمومی درجهت دفاع از منافع و امنیت ملی نیاز داریم، خود بر سرشاخ نشسته و سرمایه اجتماعی و مرجعیت ملی مطبوعات و رسانههای داخلی را از بن بریدهایم.