زیر آسمان شهر
صدای مردم باشیم
پوران درخشنده |نویسنده و کارگردان سینما:
در اینکه عدهای با اهداف سیاسی و جناحی، سعی در ناتوان جلوهدادن دولت دارند تردیدی وجود ندارد. در این سرزمین همیشه عدهای طلبکار داریم که بدون در نظر گرفتن سهم خودشان در نابسامانیها، چهره حق به جانب و معترض به خود میگیرند. این روزها هم این افراد مشغول همین کار هستند. جوری درباره مشکلات حرف میزنند و موضع میگیرند که گویی همه این مصائب در همین سالهای اخیر به وجود آمدهاند. در حالی که هر ناظر بیطرف و منصفی میتواند شهادت دهد که مثلا مشکل بیکاری جوانها ریشه در سوءمدیریتها و تصمیمات هیجانی گذشته دارد. فراموش نکردهایم موضعگیریهایی را که جز هزینه، دستاوردی برای این ملت به ارمغان نیاورد.
حالا همانها که مملکت را به لبه پرتگاه برده بودند، مدعی شدهاند. با آن کارنامه، چگونه میتوان دلسوزیشان برای مردم را باور کرد؟ اما غرضورزی و سنگاندازی این گروه، نباید باعث شود چشممان را به مشکلات موجود ببندیم. با ندیدن معضلات، تلخیها از بین نمیروند. اگر بیعدالتی و تبعیض، بخش قابلتوجهی از جامعه را مثلا در حوزه اشتغال تحت فشار قرار دهد، چشم بستن بر چنین دردی، فقط زخم را عمیقتر میکند؛ زخمی که شاید عفونی هم بشود، اگر که جای مرهم گذاشتن بر آن، در پی انکارش باشیم. شوربختانه باید گفت مشکلات زیادی داریم؛ مشکلاتی که اگر برایشان راهحل نیابیم مدام بر ابعادش افزوده خواهد شد. با تفکیک قائل شدن میان مرز سیاهنمایی به قصد نمکپاشیدن بر زخم با طرح صادقانه معضلات به منظور آسیبشناسی، باید به استقبال نقد برویم؛ همان طور که در تحلیل وقایع اخیر باید میان شنیدن صدای اعتراض مردم با گروهی اغتشاشگر که به اموال عمومی آسیب رساندند، تفکیک قائل شویم. اینکه عدهای از فضای به وجود آمده سوءاستفاده کردند و صحنههای زشتی را رقم زدند نباید مانع از دیدن این حقیقت شود که در برخی شهرها آمار بیکاری سالهاست از مرز بحران عبور کرده. میان فردی که مسجد را به آتش میکشد با کارگری که مدتهاست حقوقی دریافت نکرده باید تفاوت قائل شویم. همیشه اقلیت پرسروصدا و ساختارشکنی هستند که مانع از شنیدن صدای اکثریت میشوند. واقعیت این است که ما مردم نجیب و قانعی داریم؛ مردمی که همیشه در بزنگاههای حساس درک بالایشان را به نمایش گذاشتهاند؛ مثلا در همین زلزله کرمانشاه ما شاهد اوج گرفتن احساسات انساندوستانه مردم بودیم؛ مردمی که زلزلهزدگان را جدای از خانواده خود نمیدانستند و با تمام وجود به صحنه آمدند. ما همیشه بهترین پاسخ را از مردم دریافت کردهایم. این را به عنوان فیلمساز بارها تجربه کرده و هر بار شگفتزده شدهام که مخاطب چگونه توانسته نکاتی را درک کند که شاید منتقدان، صاحبنظران و مدیران در فهمش دچار سوءتفاهم شدهاند.
در این سی و چند سال فیلمسازی، همیشه کوشیدهام سمت مردم بایستم و صدای آنها باشم؛ مردمی که سالها مشکلات اقتصادی را تحمل کردهاند و پای عقاید، ارزشها و سرزمینشان ایستادهاند. اما نمیشود انتظار داشت برابر تبعیض بیتفاوت باشند. نمیشود متوقع بود در مواجهه با اختلاف طبقاتی وحشتناک و خبرهای ناگوار فساد اقتصادی که مدام منتشر میشود، واکنش نشان ندهند. تبعیض و فساد ریشههای امید را میخشکاند و امید که نباشد گویی دیگر هیچ چیز نیست. در همه این سالها ما به امید اصلاح پای صندوقهای رأی رفتهایم و حالا از منتخبانمان انتظار داریم پاسخگوی وعدههایشان باشند. هر اصلاح و تغییر رویکردی هم باید در داخل همین خانواده بزرگ صورت گیرد. باید نواهای دلسوز و دردمند را از «داخل» شنید و نگذاشت آنها که بیرون از این خانواده هستند، برایمان تصمیم بگیرند. به دستهای خالی پدری فکر کنید که نمیداند چگونه به نیازهای فرزندانش پاسخ دهد. به پدربزرگها و مادربزرگهایی که با حقوق اندک بازنشستگی اموراتشان نمیگذرد. اگر این صداها را بشنویم، هیچ بیگانهای نمیتواند چشم طمع به این سرزمین بدوزد. ریشه تبعیض را که بخشکانیم امید دوباره جوانه میزند و چشمه اختلاسها و سوءاستفادهها کور میشود جوانهای برومند و توانایمان چرخهای تولید و فناوری را به گردش درمیآورند.
برای رسیدن به ایرانی آباد و سرافراز، هر کس در هر مقام باید بکوشد تا صدای مردم ایران باشد.