یک نیمروز با باربرهای بازار جوراببافهای تهران که دستگاههای 500کیلویی را حمل میکنند
قویترین مردان ایران در بازار
بهنام سلطانی
وارد بازار آلیاسین که میشویم سراغشان را از کسبه میگیریم. با روی خوش از ما استقبال میکنند و میگویند پاتوقشان در سهراه آلیاسین است. چند دقیقه بعد، 2نفر با هیبت ورزشکاران قویهیکل قدیمی از راه میرسند و از قطر بازو و حجم عضلاتشان متوجه میشویم که افراد موردنظر را پیدا کردهایم و آرامآرام باید گرم صحبت کردن با آنها شویم. سوژه ما قویترین باربرهای بازار تهران هستند که شهرتشان از محدوده بازار تهران هم عبور کرده و خیلیها آنها را جزو قویترین مردان ایران میدانند؛ باربرهایی که دستگاههای جوراببافی که وزن تعدادی از آنها به 500کیلوگرم هم میرسد را روی گردههایشان میگذارند و با مهارت عجیبی از راهروهای تنگ و باریک بازار جوراببافها عبور میکنند. آنها کاری را انجام میدهند که از عهده کمتر کسی برمیآید و مزد خوبی هم میگیرند، اما مرامشان با همه باربرهایی که در بازار سراغ داریم متفاوت است. با باربرهایی که بخش مهمی از اقتصاد بازار جوراببافهای تهران را در دست دارند درباره تخصصشان که حمل بارهای 500کیلوگرمی و فرازوفرودهای یکی از عجیبترین شغلهاست، گفتوگو کردهایم.
حمل دستگاههای 500کیلویی
تصور اینکه روزی باربرها در بازار نباشند برای کسبه بازار آلیاسین دشوار است. اگر آنها نباشند حمل و جابهجایی دستگاههای غولپیکر جوراببافی امکانپذیر نیست و به قول معروف کار روی زمین میماند. ماجرا از این قرار است که بهواسطه افزایش بیرویه اجارهها، هیچ مالکی حاضر به عقد قرارداد دوساله و طولانیمدت با مستأجر نیست و به همین دلیل تعداد زیادی از کسبه بازار مدام در حال جابهجایی هستند. کثرت جابهجاییها برای هرکه آب نداشته باشد برای باربرها نان دارد و روزی آنها در حمل دستگاهها به گوشه و کنار بازار است. مهدی علیزاده، یکی از باربرهای قدیمی بازار است که از دوازدهسالگی وارد بازار شده و بعد از سالها که بهعنوان باربرکمکی فعالیت میکرده حالا برای خودش اسم و رسمی دارد و مرد همهکاره تیم سهنفرهای است که کارشان حمل دستگاههای 300تا 500کیلوگرمی جوراببافی است. او میگوید باربرها هم از مشکلات اقتصادی حاکم بر بازار در امان نماندهاند و موج گرانی نخ و افزایش اجارهها، مثل دستگاههای چندصدکیلویی روی گردهشان سنگینی میکند؛ «تا وقتی نخ ارزان بود و اجارهها اینقدر سنگین نشده بود، اوضاع ما هم خوب بود، اما گرانی برق هم به مشکلات قبلی اضافه شده و صنف جوراببافی را فقیر کرده است. در این اوضاع و احوال هر کدام از ما بهطور میانگین در ماه بین 10تا 20دستگاه جوراببافی جابهجا میکنیم که در مقایسه با گذشته نصف شده است.» شاید باورش سخت باشد که مردانی در بازار تهران، دستگاههایی که سه برابر وزن خودشان است را روی دوش خود میگذارند و حمل میکنند. وزن دستگاهها البته متغیر است. دستگاههای چینی بین 200تا 300کیلوگرم وزن دارند، اما دستگاههای«استا» یا دستگاههای کرهای 500کیلو وزن دارند. اگر بگوییم وزن آنها برای باربرهای کارکشتهای که نان زور بازو و فیزیک بدنیشان را میخوردند تفاوت چندانی ندارد اغراق نکردهایم.
باربرهای قدیمی جوانمرگ شدند
باربرهای بازار جوراببافها جانشان را کف دستشان گرفتهاند و امرارمعاش میکنند و بیشتر کسبه بازار میگویند کار آنها قیمت ندارد. دستمزدی که آنها بابت جابهجایی دستگاههای چندصدکیلویی میگیرند متغیر است و به وزن دستگاه و مسیری که باید طی کنند بستگی دارد. اجرت حمل هر دستگاه از 100هزار تومان شروع میشود، اما اگر قرار باشد از پلههای غیراصولی و راهروهای باریک عبور کنند به 200هزار تومان هم میرسد که با توجه به آسیبهای این شغل خطرناک مبلغ قابل توجهی بهنظر نمیرسد. محمدرضا یاری، یکی دیگر از معدود بازماندگان نسل باربرهای بازار آلیاسین، رنج و آسیبهای ناشی از بلند کردن دستگاههای چندصدکیلویی را قابل مقایسه با هیچ حرفه دیگری نمیداند؛ «خیلی از شبها از شدت پادرد و کمردرد نخوابیدهام. من سالها شاگردی باربرهای قدیمی را کردهام، اما خیلی از آنها بهدلیل گشادی دریچه قلب یا عملهای جراحی مکرر فوت کردهاند و تعدادی از آنها هم جوانمرگ شدهاند. تاکنون 2بار کارم به جراحی کشیده و یکبار هم 3ماه در خانه بستری شدهام، اما آلوده این کار شدهایم و جز باربری کار دیگری بلد نیستیم.» کسی که روزی 2تن بار حمل میکند و بیش از دودهه باید این کار را انجام بدهد باید برنامه غذایی مفصلی داشته باشد. محمدرضا مثل همه اردبیلیهای مقیم تهران به خامه و عسل و سرشیر معروف این شهر دسترسی ندارد، اما برنامه غذاییاش با افراد عادی متفاوت است؛ «برای صبحانه 10عدد تخممرغ با 2قرص نان سنگک میخورم و غذای ظهرمان هم یک دیزی پُر و پیمان است. ما مثل مردم عادی نیستیم که با یک بشقاب غذا سیر شویم. وقتی به سالنهای چلوکبابی اطراف بازار میرویم، رستوراندارها 2بشقاب برنج برای ما میآورند و هزینه بشقاب دوم را هم از ما نمیگیرند. اگر تغذیه مناسبی نداشته باشیم و هفتهای 2بار به کوههای اطراف تهران نرویم، این پاها یاری نمیکنند و نمیتوانیم امرار معاش کنیم.»
ما مثل مردم عادی نیستیم که با یک بشقاب غذا سیر شویم. وقتی به سالنهای چلوکبابی اطراف بازار میرویم، رستوراندارها 2بشقاب برنج برای ما میآورند و هزینه بشقاب دوم را هم از ما نمیگیرند. اگر تغذیه مناسبی نداشته باشیم و هفتهای 2بار به کوههای اطراف تهران نرویم، این پاها یاری نمیکنند و نمیتوانیم امرار معاش کنیم
به اینها میگویند ژن خوب
قریب بهاتفاق کسبه بازار جوراببافها، باربرهایی که مدام در حال حمل دستگاههای چندصدکیلویی در راهروها و دالانها هستند را افراد زحمتکشی میدانند که هنرشان در کسب روزی حلال است. ابراهیم، یکی از قدیمیهای بازار میگوید: «تعدادی از باربرها میخواستند برای خودشان تولیدی جوراب راه بیندازند اما انگار خدا آنها را برای انجام کارهای پرزحمت ساخته است. خیلی از آنها میخواستند برای خودشان یکی از همین دستگاههایی که هر روز جابهجا میکنند بخرند و برای خودشان کسبوکار راه بیندازند، اما دستآخر باربر باقی ماندند و حالا هم از کسب و کارشان ناراضی نیستند. کاری که آنها انجام میدهند را هر کسی نمیتواند انجام بدهد و بابتش پول خوبی هم میگیرند. شاید اگر اندکی در زندگی قناعت میکردند وضع مالی خوبی داشتند، اما اعتقادی به پسانداز ندارند و با اینکه شغل پرمشقتی دارند، برای پول ارزش چندانی قائل نیستند و خوب زندگی میکنند».کاسب قدیمی بازار آلیاسین معتقد است فیزیک بدنی مناسب و زوربازوی باربرها ریشه ژنتیک دارد؛ «از نسل قدیم باربرهای بازار، همین چند نفر باقی ماندهاند که همه آنها با هم رابطه خویشاوندی دارند. جالب است که اخلاق و مرام آنها شبیه هم است و ادب و معرفت را از خانوادههایشان به ارث بردهاند. باربرهای بازار مصداق ژن خوب هستند، چراکه اینجا همه آنها را به درستکاری و صداقتپیشگی میشناسند و کمتر کسی درباره زوربازوی آنها صحبت میکند.»
قویتر از حسین رضازاده
حمل دستگاههای غول پیکر جوراببافی به این آسانی هم که تصور میشود نیست و یک تیم کامل میخواهد. 2نفر دستگاه را روی دوش باربر میگذارند و راه را باز میکنند تا دستگاه به موانع برخورد نکند و 2نفر دیگر هم پشت سر باربر حرکت میکنند تا اگر دستگاه بنا به هر دلیلی سرنگون شد به کسی آسیب نرسد؛ یک تیم متخصص که ماموریتهای غیرممکن را به سرانجام میرسانند و مزد جسارتشان را هم میخورند. مهدی علیزاده که اصالت اردبیلی دارد و خودش را بچهمحل حسین رضازاده -قهرمان پرآوازه المپیک میداند- معتقد است که خطرناکترین شغل دنیا را انتخاب کرده، اما ناراضی نیست؛ «کار ما حتی از کاری که کولبران سنندجی انجام میدهند سختتر است. آنها یک مسیر مشخص و بدون مانع را طی میکنند، اما اینجا در محاصره دالانهای تنگ و باریک و عابران پرتعداد بازار آلیاسین قرار داریم و سقوط دستگاه ممکن است به مرگ چند نفر منجر شود. قهرمانی مثل حسین رضازاده هم فقط چندسال توانست مدال جهانی بگیرد و بعد از چندسال ستاره اقبالش افول کرد، اما باربرهای بازار جوراببافها بیش از 20سال است که دستگاههای 400 و 500کیلویی را جابهجا میکنند.» چندین گروه که کارشان حمل دستگاههای غولپیکر جوراببافی بود، یکی پس از دیگری متلاشی شدهاند ولی گروه اردبیلیها که با هم رابطه خویشاوندی هم دارند در میدان باقی ماندهاند. دلیلش هم این است که دستگاههای قدیمی جای خودشان را به دستگاههای کامپیوتری که وزنشان زیاد نیست و قطعات آنها از هم تفکیک میشود دادهاند. عده زیادی از باربرهای کهنهکار بهدلیل کهولت سن بازنشسته شدهاند و نسل جدید هم به انجام چنین کار طاقتفرسایی تن نمیدهد.
شاید برادران فاطمی را شکست میدادیم
به جرأت میتوان گفت باربرهای بازار آلیاسین قویترین مردان بازار هستند و عدهای آنها را با شرکتکنندگان برنامه تلویزیونی قویترین مردان ایران مقایسه میکنند. بازماندگان نسل باربرهای بازار جوراببافها به میانسالی رسیدهاند، اما خدا را چه دیدید شاید اگر همین حالا در مسابقه قویترین مردان ایران شرکت کنند دست خالی برنگردند و از برخی حاضران در این مسابقه چیزی کم نداشته باشند. محمدرضا که در آستانه چهلسالگی است روایتی جالب از سالهای جوانی باربرهای بازار آلیاسین را بازگو میکند؛ «من و برادرم در سالهای جوانی برای بلندکردن دستگاههای جوراببافی رقابت میکردیم، اما حالا نیرویمان تحلیل رفته و مدام جایمان را عوض میکنیم. وقتی جوانتر بودم بارها ماشینهایی که داخل جوی آب افتاده بودند را یکتنه بلند میکردم و نجات میدادم. همان سالها اگر در مسابقات قویترین مردان ایران شرکت میکردیم برادران فاطمی را شکست میدادیم. هنوز هم کاری را انجام میدهیم که جرثقیل باید انجام دهد، اما راهروهای تنگ و باریک بازار جای جرثقیل نیست.» باربرهای بازار جوراببافها را نه به زوربازو که به معرفت و افتادگی میشناسند و رفاقت با کسبه بازار و مردمداری از اصول کسبوکار آنهاست. از سلام و احوالپرسی گرم اهالی بازار با آنها میتوان دریافت که باربرها نزد بازاریها افرادی معمولی برای حمل بار نیستند و از احترام برخوردارند. جالب است که محمدرضا برای توصیف نجابت و افتادگی باربرهای قویهیکل بازار جوراببافها به بیتی از بیدل دهلوی متوسل میشود. هرچند نام شاعر را نمیداند، اما معلوم است که معنی آن را با تمام وجود درک کرده است؛ «باربرها در روزهای شلوغ و پرکار هم به کسی درشت نمیگویند. وقتی دستگاه 500کیلویی را بلند میکنیم خرد میشویم و میدانیم درخت هرچه پربارتر باشد خمیدهتر است. به قول معروف افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است... .»
سفرهای پرماجرا
کسبوکار باربرها صرفا به محدوده بازار جوراببافها محدود نمیشود و آنها گاهی برای حملونقل دستگاههای چندصدکیلویی جوراببافی به شهرهای مختلف سفر میکنند. دستگاههای جوراببافی از شهرهای مختلف مثل قم، اصفهان و شیراز به تهران منتقل میشوند و جالب است که در شهرهای مختلف هم کسی مهارت و توان جابهجایی آنها را ندارد. در اینگونه موارد، صاحب دستگاهها با تهیه بلیت هواپیما برای باربرها، آنها را به شهرهای مختلف میفرستد تا دستگاهها را بعد از قراردادن داخل کامیون به تهران منتقل کنند. طبق قرارداد، صاحب دستگاه کلیه هزینههای رفتوبرگشت و اقامت را پرداخت میکند و باربرها بابت انتقال هر دستگاه به تهران 200هزار تومان دریافت میکنند. با این حساب سفرشان به شهرها، حکایت معروف یک تیر و دو نشان است، چرا که فرصت هر چندکوتاه سیاحت در شهرهای مختلف برای آنها مهیا میشود و دستمرد خوبی هم میگیرند. این هم بخش لاکچری کسب و کار باربرهای بازار جوراببافهاست و ممکن است سختیها و خطرات شغلشان را تلطیف کند.