من کمی دردسر سازم
حرفهای داگ لایمن درباره جدیدترین فیلمش
غیرعادیاست که تام کروز را در قالب یک احمق ببینیم اما داگ لایمن، او را برای ایفای نقش چنین کسی، متقاعد کرده است؛ و در واقع تا امروز 2بار هم این کار را کرده که قبلی در فیلم کمقدردیده «آستانه فردا» (2014) بوده! به هر حال لایمن در گفتوگویی درباره چالشها و جزئیات مختلف فیلم جدیدش صحبت کرده است.
یک ماجراجویی تمامعیار
ما برای ساخت این فیلم به مکانهای دورافتادهای رفتیم و در جنگلهای استوایی و باندهای فرودشان کار کردیم. من در زمان تولید با تام کروز و گری اسپینلی (فیلمنامهنویس) در یک خانه مستقر شدیم؛ آن هم در فضایی که مثل یک اردوگاه تعلیمات نظامی بود. ما بهسختی برای تولید فیلم کار کردیم و از انجام این کار، خیلی لذت بردیم؛ چون شبها درباره کارهای روز صحبت میکردیم و سپس به تبادل ایدههای نو میپرداختیم و همدیگر را بیشتر ترغیب میکردیم. من و تام هر دو خلبان هستیم و در گاراژ، یک شبیهساز پرواز در اختیار داشتیم.
درباره پرونده حقوقی مرگ خلبانان در زمان تولید
همانطور که گفتم، من و تام هر دو خلبان هستیم اما من هیچ اطلاعات خاصی درباره سانحه ندارم؛ چون در جریان فیلمبرداری اتفاق نیفتاد. آنها در حال انتقال یکی از هواپیماها بودند. فقط باید بگویم همه خلبانان میدانند که پرواز چقدر خطرناک است؛ البته منظورم، پروازهای تجاری نیست و قصد ترساندن مردم را ندارم. در حقیقت، حضور در این پروازها مثل حضور در یکی از امنترین مکانهای روی این کره خاکیاست!
بازی تام کروز در نقش یک احمق!
همانطور که میدانید تام آدم نترسیاست و خودش حاضر است از هواپیما آویزان شود و همه بدلکاریهایش را بهتنهایی انجام دهد اما وی در آزمودن نقشهایی مانند بری سیل یا کیج در آستانه فردا بیباکتر هم هست. اصلا او عاشق بازی در چنین نقشهاییاست؛ پس تنها ترفندم این بوده است که از او درخواست کنم این نقشها را بازی کند. من کارنامهای برای خودم به هم زدهام که سراسر حرکت برخلاف جریان است؛ پس طبیعیاست که وقتی به سراغ تام میروم با خودم بگویم: «خب، میخواهم یک فیلم «ضدتام کروزی» بسازم».
جذابیتهای پنهان داستان یک احمق!
من واقعا مجذوب ضدقهرمانها هستم و خودم هم کمی دردسرسازم؛ بهعلاوه، کمی هم اهل شکستن قواعد هستم برای همین با این داستان، فرصت داشتم تا همه آنچیزهایی را که خیلی دوست دارم با هم ترکیب کنم؛ ساختن فیلمی درباره سیآیای، داشتن کسی که یکی از بزرگترین عملیاتهای مخفی تاریخ این سازمان را انجام داده است و در عین حال، به این موضوع پی میبرد که چگونه میتواند از این راه پول درآورد و سود به جیب بزند.
در جستوجوی حقیقت
ما قصد نداشتیم یک فیلم زندگینامهای بسازیم؛ تام کروز به لحاظ ظاهری هم شباهتی به بری سیل ندارد. شخصیت او بهواسطه داستانهایی شکل گرفت که ما از بری شنیدیم. بیشتر وقتها در چنین داستانهایی، روزنامهنگاران نهفقط صحت وقایع را بررسی میکنند بلکه به جنبههای شخصی نیز سرک میکشند. در این داستان، همسر بری عکسی را از دیدار با شوهرش در زندانی در گواتمالا در روز تولدش و بریدن کیک را به ما نشان داد. او زنیاست که فکر میکرد با یک خلبان معمولی ازدواج کرده است؛ از این رو، واقعا احساس کردم که شخصیت سارا رایت (همسر بری که در فیلم، لوسی نام دارد) کاملا به او وفادار است و باورش دارد. ماموران مبارزه با موادمخدری که با او کار کردهاند هم وی را دوست داشتند. ما درباره یکی از بزرگترین قاچاقچیان موادمخدر در آمریکا صحبت میکنیم که ماموران اداره مبارزه، او را دوست داشتهاند! وقتی در آمریکای جنوبی فیلمبرداری میکردیم با خلبانان بومی زیادی کار کردیم و یکی از آنها به ما گفت که چقدر بری سیل را دوست داشته است. وقتی از او پرسیدیم که چطور با او آشنا شده، گفت: «او یکی از هواپیماهای من را دزدید! او برای تست پرواز، سوار هواپیما شد اما هرگز برنگشت».
بر اساس یک داستان حقیقی
وقایع فیلم تا حد بسیار زیادی بر اساس اتفاقهایی شکل گرفته است که در واقعیت روی دادهاند. سیآیای ماموریتهایش را همینطور پیش میبرد. من برای اطمینان از صحت بعضی از وقایع داستان، سراغ بخشی از تحقیقات پدرم رفتم. خب ما یک مسیر داستانی مشخص نداشتیم اما با وصلکردن نقاط عطف و رویدادها، به آن رسیدیم. راستش را بخواهید فکر میکردم بعد از «هویت بورن» دیگر فیلمی درباره سیآیای نخواهم ساخت. در آن فیلم هم از تحقیقات پدرم استفاده کردم اما وقتی داستان بری را خواندم متوجه شدم که هنوز بخش مهم و کشف نشدهای از کارهای سیآیای را روایت نکردهام.
منبع: والچر