سعید مروتی /روزنامهنگار
با گذشت حدود 2هفته از پایان جشنواره جهانی فجر، آنچه در رسانهها درباره این رخداد، با جدیت و هیجان پیگیری میشود نه ارزیابی فیلمهای بهنمایش درآمده یا بازتاب کارگاهها و برنامههای فستیوال، که حاشیههاست؛ حاشیههایی از جنس احضار وزیر ارشاد و دبیر جشنواره به مجلس برای پاسخگویی درباره ابهامات مالی، اینکه حامی مالی، جشنواره کیست؟ هزینههای صورت گرفته چقدر بوده و شایعه اسپانسر مشترک فستیوال با فیلم برگزیدهاش تا چه اندازه صحت دارد؟ همچنان بسیار بیشتر از حضور پل شرایدر در ایران (که مهمترین برگ برنده جشنواره جهانی امسال بود) مورد توجه قرار میگیرد. جشنوارهای که قرار بود پرستیژ به ارمغان بیاورد حالا در حاشیههای فرامتنی غرق شده است.
روزی که رئیس وقت سازمان سینمایی تصمیم به تفکیک بخش بینالملل از بخش ملی جشنواره فجر گرفت و از دل این تصمیم فستیوال جهانی فجر متولد شد، صف منتقدان بسیار کوتاهتر از انبوه موافقان بود. بخش بینالملل جشنواره فجر از اواسط دهه70 به بعد چنان تهی و فاقد کارکرد شده بود که هیچ کس جدیاش نمیگرفت و بهنظر میرسید برگزاری بخشهایی چون مسابقه بینالملل، جشنواره جشنوارهها، مسابقه سینمای آسیا و... تنها به کار طولانیتر کردن ماراتن فجر میآید و اینکه عنوان بینالمللیبودن جشنواره مصداق داشته باشد. در جشنواره فجر، بهدرستی توجه عمومی معطوف به بخش مسابقه سینمای ایران بود و پخش بینالملل صرفا به این کار میآمد که اگر فیلمسازی خودی فیلمش در بخش ملی جایزه نگرفت، در این بخش برایش جبران مافات شود. داستان صفهای طولانی تماشاگر دورههای ششم و هفتم جشنواره فجر برای تماشای آثار برسون و تارکوفسکی و پاراجانف به خاطرهها پیوسته بود و در روزگار دسترسی به همه فیلمهایی که روزگاری نایاب بودند، آبی از بخش مرور آثار سینماگران بینالمللی گرم نمیشد. محدودیتهای گریزناپذیر هم جایی برای حضور فیلمهای شاخص سینمای معاصر دنیا فراهم نمیکرد و تماشای نسخههای سانسورشده هم که اساسا لطفی نداشت. طبیعی بود که در جشنوارههای انتهای دهه80، ملت «به رنگ ارغوان» حاتمیکیا، «جرم» کیمیایی و «جدایی نادر از سیمین» فرهادی را رها نکنند تا به تماشای فیلمی گمنام از فیلمساز ناشناخته از کشور گرجستان بشتابند. سالها گفته شد بخش بینالملل کنار بخش ملی امکان دیدهشدن ندارد ولی کمتر کسی به این موضوع توجه کرد که چگونه میتوان فستیوال بینالملل معتبری در ایران برگزار کرد.
جشنواره جهانی با خوشبینی افراطی مدیران وقت ارشاد متولد شد و بعد از افتضاح دوره اول، با انتخاب رضا میرکریمی به عنوان دبیر، فستیوال به لحاظ نحوه برگزاری، سر و شکل آبرومندانهتری به خود گرفت. حالا تیم میرکریمی 4 دوره جشنواره جهانی را برگزار کرده و در مقام مقایسه فقط از دوره اول عملکرد بهتری داشته و بیش از اینکه پیش برود فرو رفته است. این جشنوارهای است که برنامه و استراتژی مشخصی ندارد یا اگر هم دارد از رسیدن به آن ناتوان است.
ظاهرا جشنوارهای که میرکریمی و دوستانش راه انداختند، بیش از آنکه از الگوی جشنواره ملی فجر تبعیت کند قرار بوده تداعی کننده جشنواره جهانی تهران باشد؛ جشنوارهای که در دهه50 برگزار میشد و معتبرترین فستیوال سینمایی قاره آسیا بود. اگر در جهانی فجر، رضا میرکریمی مدیر فستیوال است در جهانی تهران هم هژیر داریوش کارگردان «بیتا» دبیر بود. جشنواره جهانی تهران 6دوره برگزار شد و خاطرهای جمعی از خود بهجا گذاشت که با وجود سالها نادیده گرفته شدن در محافل رسمی، همچنان زنده است. هنوز هم تماشاگران جشنواره تهران خاطرهها از تماشای «گوزنها» در تالار رودکی دارند و اولین دیدار با «آنیهال»، «راننده تاکسی»، «لنی»، «سرزمین موعود»، «بخش ویژه» و... را فراموش نکردهاند.
آیا میتوان روزگاری را متصور شد که برای تماشاگران جشنواره جهانی فجر تجربه تماشای مثلا «هتریک» در سالن چهارسو به خاطرهای جمعی تبدیل شود؟ آثار ایرانی به نمایش درآمده در جشنواره تهران، فیلمهایی چون «رگبار»، «گوزنها»، «مغولها»، «یک اتفاق ساده»، «شازده احتجاب»، «کندو» و «غریبه و مه» بودند. در مقایسه با این آثار از کدام فیلم ایرانی به نمایش درآمده در جشنواره جهانی فجر این سالها میتوان نام برد که نمایشاش در فستیوال اتفاقی را رقم زده باشد؟ ماندن در تاریخ و حافظه جمعی پیشکش.
فیلمهای برگزیده جشنواره تهران را که مرور کنیم به این نامها برمیخوریم: «شاه لیر» (گریگوری کوزینتسف)، «لاکی لوچیانو» (فرانچسکو رزی) ، «شازده احتجاب» (بهمن فرمانآرا)، «گمگشده» (لینا ورتمولر)، «بدل» (مارتین ریت) و «آخرین موج» (پیتر ویر).
در 6 دوره برگزاری جشنواره، فقط یک فیلم ایرانی جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد. حضور آنتونیونی در تهران با مرور آثارش مصادف شد و در نشست خبری معروفی استاد برای اولین بار درباره نما- فصل پیچیده پایانی «حرفه خبرنگار» توضیحاتی ارائه داد. از چهرههای سرشناس که عضو هیأت داوران جشنواره تهران بودند میتوان به اینها اشاره کرد: ساتیا جیترای، فرانک کاپرا، جیمز میسون، جیلو پونته کوروو، آلن رب گریه، روبن مامولیان، میکلوش یانچو، مارک رابسون، نیکیتا میخالکوف و... . فهرست داوران این سالهای فستیوال جهانی فجر را مرور کنید و ببینید به چند نام آشنا در سینمای دنیا برمیخورید. همه تلاش برگزارکنندگان جشنواره جهانی فجر در این خلاصه شد که پارسال الیور استون و امسال پل شریدر را به تهران بیاورند. بقیه تلاشها احتمالا صرف حضور پرزحمت دوستان برای رفتن به خارج مرزها و یافتن تعدادی از غیرجذابترین فیلمهای خارجی قابل نمایش در اینجا شده است و برپایی کارگاههایی که آوردهشان برای مخاطبان در بهترین حالت نامشخص است را هم نباید فراموش کرد. جشنواره جهانی فجر، بیش از آنکه فستیوال باشد یک گردهمایی دوستانه است که جمع محدودی را راضی و خشنود میکند؛ یک دورهمی با بستهبندی شیک و مجلسی و بدون تاثیر و کارکرد. جشنواره ملی فجر هر ایرادی هم داشته باشد دستکم شوری میآفریند و در روزهای برگزاری جشنهای پیروزی انقلاب، توجه عمومی را معطوف به سینمای ایران میکند. برگزاری جشنواره جهانی در اردیبهشت هر سال، جز برای همان جمع محدود برای چه کسی اهمیت دارد؟ هژیر داریوش در سراسر دهه50 جز فیلم «بیتا» که آن را هم قبل از شکلگیری جشنواره تهران کارگردانی کرد، هیچ فیلمی نساخت و خودش را وقف فستیوالی کرد که دوستش میداشت و برای اعتبار جهانیاش تلاش میکرد. رضا میرکریمی که جشنواره تهران را الگوی جشنواره جهانی فجر قرار داده در این سالها چقدر از دغدغههای تولید و کارگردانیاش کاسته و بر فستیوالی که دبیریاش را برعهده دارد متمرکز شده؟ در یک سال اخیر او فیلم «ما همه با هم هستیم» را تهیه کرده و «قصر شیرین» را ساخته. دبیری که در مقام سینماگر اینقدر سرش شلوغ است تا چه اندازه میتواند بر جشنوارهای که مدیریتش را برعهده دارد تمرکز داشته باشد؟ با این شرایط عجیب نیست که جشنواره جهانی فجر، بهجای متن فقط حاشیه داشته باشد و رسانهها بهجای پرداختن به فیلمها، به صورتحساب هزینهها و منابع مالی توجه نشان دهند. جشنواره جهانی فجر نشانهای کامل از یک وضعیت است؛ وضعیتی اسفناک و غیرطبیعی که همه دعواها در آن بر سر پول است و سینما تنها بهانهاش است نه مقصد و هدفش.
غرق شده در حاشیه
چرا فستیوال جهانی فجر سایهای از جشنواره تهران هم نیست؟
در همینه زمینه :