• پنج شنبه 30 مرداد 1404
  • الْخَمِيس 26 صفر 1447
  • 2025 Aug 21
دو شنبه 16 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54912
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/xEzq
+
-

کِلک

کِلک

بعد از اینکه رئیس جدید عذرم را خواست از پشت میزش بلند شد، آمد ایستاد کنار من.
یک دستش را گذاشت روی شانه‌ام و با دست دیگر مرا در آغوش کشید و گفت: «نگران نباش. منسوخ‌شدن سرنوشت همه ماست. امیدوارم من هم روزی با همین آرامش به سرنوشت تو دچار بشم.»
گفتم: «از صمیم قلب آرزومندم به همین روز بیفتید.»
اقیانوس، جان چیور، ترجمه: احمد اخوت، صفحه 29.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
کِلک
کِلک
کِلک