سمیرا مصطفینژاد
پروفسور جولیان استنلی در یکی از روزهای تابستان 1968 با نوجوانی استثنایی اما کسل به نام جوزف بیتز ملاقات کرد. این دانشآموز اهل بالتیمور به اندازهای از همکلاسیهایش در درس ریاضی جلوتر بود که خانوادهاش او را برای شرکت در دورهای رایانهای در دانشگاه جان هاپکینز-دانشگاهی که استنلی در آن تدریس میکرد- ثبتنام کرده بودند. حتی این دوره نیز برای جوزف کافی نبود. او در این کلاس نیز از دیگران جلوتر رفته بود و برای سرگرم کردن خود زبان برنامهنویسی FORTRAN را برای دانشجویان فوقلیسانس تدریس میکرد. استاد کلاس رایانه بیتز که نمیدانست باید با او چه کند، جوزف را به استنلی که بهخاطر تحقیقاتش در زمینه سایکومتریکز یا مطالعات عملکرد شناختی شهرت داشت، معرفی کرد. استنلی برای آزمودن استعدادهای این نابغه، او را با تستهای مختلفی ازجمله آزمون ورودی دانشگاه، SAT که معمولا برای 16تا 18سالهها برگزار میشود، آزمود.
نمره بیتز بسیار بالاتر از امتیازی بود که برای ورود به جان هاپکینز نیاز داشت و همین استنلی را تشویق کرد تا بهدنبال دبیرستانی محلی بگردد تا این نوجوان بتواند از کلاسهای پیشرفته ریاضی و علوم بهره ببرد. زمانی که تلاشهای او به نتیجه نرسید، استنلی مدیر جان هاپکینز را قانع کرد تا اجازه دهد بیتز بهعنوان دانشجوی دوره لیسانس در این دانشگاه ثبتنام کند. استنلی در «پژوهش جوانان پیشگام ریاضی» (به اختصار SMPY) خود از بیتز با نام دانشجوی صفر یاد میکند؛ پژوهشی که توانست نحوه شناسایی و پشتیبانی نظام آموزشی آمریکا از کودکان نخبه و بااستعداد را متحول سازد. بیتز در 17سالگی برای تحصیل در مقطع دکتری علوم رایانهای در کرنل ثبتنام کرد و در نهایت کسبوکاری رایانهای برای خود ایجاد که بیشتر قراردادهای آن با سازمانهای دولتی و نیروی دریایی آمریکا یا آژانس پروژههای پژوهشی پیشرفته دفاعی وزارت دفاع آمریکا-دارپا- بسته میشد.
پژوهش استنلی، طولانیترین پژوهش علمی طولی است که درباره کودکان نابغه انجام گرفتهاست و همچنان ادامه دارد. SMPY بهمدت 45سال حرفه و موفقیتهای نزدیک به 5 هزار نفر که بسیاری از آنها امروز به دانشمندانی سرشناس تبدیل شدهاند را دنبال کردهاست. حاصل دادههای این پژوهش که روزبهروز به حجم آن افزوده میشود، علاوه بر بیش از 400مقاله و چندین کتاب، دیدگاههایی کلیدی در زمینه چگونگی کشف و توسعه نبوغ در علم، فناوری، مهندسی، ریاضی (STEM) و دیگر علوم ارائه دادهاست. به گفته کامیلا بنبو- یکی از شاگردان استنلی- آنچه استنلی میخواست بداند این بود که چگونه میتوان کودکانی با ذهنهای درخشان را در گروه آموزشی STEM کشف کرد و چگونه میتوان شانس شکوفا کردن تمامی استعدادهای آنها را افزایش داد.
اما استنلی تنها شیفته تحقیق روی کودکان نابغه نبود، او میخواست هوش آنها را پرورش داده و شانس تأثیرگذاری آنها بر جهان را افزایش دهد. او در دوران پژوهش خود دریافت بسیاری از نوآوران و پیشگامان فرهنگ، علم و فناوری، همان کودکان نابغه و باهوشی هستند که تواناییهای آنها در زمان و مکان مناسب شناسایی شده و این تواناییها در قالب برنامههایی غنی، مانند برنامههای مرکز جوانان نابغه دانشگاه جان هاپکینز، به درستی پرورش داده شدهاند. ترنس تائو و لنهارد نگ(ریاضیدانان برجسته)، مارک زاکربرگ (بنیانگذار فیسبوک)، سرگئی برین (بنیانگذار گوگل) و استفانی گرمانوتا (خواننده مشهور) ازجمله این افراد هستند؛ افرادی که کنترل جوامع را بهدست میگیرند.
پژوهشهای مختلف، ازجمله پژوهش استنلی، میان تشخیص زودهنگام تواناییهای شناختی افراد و موفقیتهای آنها در دوران بزرگسالی ارتباطی مستقیم کشف کردهاست. این یافتهها با نظریههای قدیمی که تواناییها و دستاوردهای بزرگسالی را ناشی از تکرار و تمرین فراوان میدانند، در تقابل است و تأکید دارد شناخت بهموقع تواناییهای شناختی بیشتر از عوامل محیطی مانند وضعیت اجتماعی، اقتصادی و تمرین و تکرار بر دستاوردهای دوران بزرگسالی تأثیرگذارند. از اینرو گروهی از محققان، مانند استنلی، بر اهمیت پرورش کودکان باهوش در دورانی که تمرکز اصلی کشورهای مختلف جهان بر بهبود عملکرد کودکان آسیبپذیر است، تأکید دارند. تلاش برای شناسایی و پشتیبانی از دانشآموزان نابغه نیز چالشهایی را درباره برچسبزنی به کودکان و کمبود برنامههای نابغهیابی و تستهای استاندارد بهویژه در مناطق محروم و فقیر جهان بهوجود آوردهاست. عدهای براین باورند پافشاری بیش از اندازه بر شناسایی کودکانی که در آینده موفق خواهند بود، کودکانی که به امکانات استعدادیابی دسترسی ندارند را در سایه قرار خواهد داد و انگیزه یادگیری را از آنها خواهد گرفت.
استنلی براساس نتایج یکی از مشهورترین پژوهشهای طولی روانشناسی- پژوهشهای ژنتیک استعدادهای درخشان لوئیس ترمن- در طول پژوهش طولانی مدت خود توانایی حل مسئله ریاضی، مهارتهای درک فضایی، ظرفیت درک و به خاطرسپاری ارتباطات فضایی میان اجسام، استدلال کلامی و محاسبه کمیتها را در کودکان باهوش مورد بررسی قرار داد و با بررسی عملکرد همان کودکان در آینده، علاوه براینکه دریافت نظام آموزشی یکدست و همگانی برای این کودکان مناسب نیست، به این موضوع پی برد که میان تعداد مقالههای بازبینی شده علمی منتشر شده، ابداعات ثبت شده و نتیجه عالی آزمونهای تست هوش SAT همان افراد ارتباطی مستقیم وجود دارد.
استنلی به این نتیجه رسید که مهارتهای درک فضایی در نوآوریهای فنی و خلاقانه نقشی کلیدی دارند و این مهارتها را بزرگترین منبع بکر پتانسیل انسانی نامید. به گفته او کودکانی که در ریاضیات و مهارتهای کلامی عملکردی چندان عالی ندارند اما توانایی درک فضایی آنها خارقالعاده است، در آینده به جراحان، معمارها و مهندسانی استثنایی تبدیل میشوند و این اصل درحالی به اثبات رسیدهاست که هیچ نظام آموزشی به آن توجهی نشان نمیدهد و آن را ارزیابی نمیکند. استنلی معتقد است: ارزیابی براساس نتایج آزمونهای مهارتی مانند SAT میتواند شتاب یادگیری کودکان نابغه را به واسطه تحصیل جهشی افزایش دهد. آمارهای او نشان میدهند موفقیت کودکان باهوشی که بهصورت جهشی درس خواندهاند، به نسبت کودکان باهوشی که مسیر تحصیل را بهصورت عادی ادامه دادهاند، در تحصیل در مقطع دکتری یا ثبت یک اختراع 60درصد بیشتر است.
شنبه 14 اردیبهشت 1398
کد مطلب :
54544
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/gj2j
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved