• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
چهار شنبه 11 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54281
+
-

فرهاد و قاتلی در دهانش!

وقتی «ستاره سکوت» ناچار است لب باز کند

فرهاد و قاتلی در دهانش!

رسول بهروش

در این چند روز خیلی از دلسوزان و مصلحت‌اندیشان به فرهاد مجیدی هشدار دادند سرمربی استقلال نشود و به این زودی خودش را در معرض امتحانی چنین بزرگ قرار ندهد. فرهاد اما گوش نکرد و آمد. حالا اسمش «موقت» است، اما همه می‌دانند که با دوتا برد و جیغ و هورا، قرارداد اسطوره فتوژنیک را دائمی می‌کنند و به‌جای جذب مربی خارجی جدید، ذخیره ارزی باشگاه را برای تسویه‌حساب با وینفرد شفر نگه می‌دارند. به هر حال چه امروز و چه فردا، چه در استقلال و چه جایی بیرون از آن، مجیدی نشان داد به‌شدت به سرمربیگری علاقه دارد و عزم کرده این کار را به‌طور جدی شروع کند. البته که او صاحب‌اختیار است و کماکان می‌تواند به هیچ نقدی گوش ندهد؛ نه در مورد کارنامه تهی مربیگری‌اش و نه پیرامون اینکه بهتر بود حرفه جدید را در تیم‌های کوچک‌تر آغاز می‌کرد. همه اینها ممکن است در آینده نزدیک به مجیدی ضربه بزند، اما بزرگ‌ترین مشکل او چیز دیگری است؛ مشکلی که در ذات شماره7 سابق استقلال دیده می‌شود و ارتباطی هم به مسائل بیرونی ندارد. قاتل فرهاد، شاید زبانی باشد که هرگاه در دهان او به چرخش درآمده، فاجعه آفریده است!
فرهاد مجیدی را باید «ستاره سکوت» دانست. در حقیقت بخش زیادی از اعتبار و مقبولیت مجیدی در تمام این سال‌ها به‌خاطر پرهیز او از پرگویی و حرکت همیشگی‌اش در سایه بوده است. فرهاد را می‌توان یک مصداق عالی برای ضرب‌المثل «تا مرد سخن نگفته باشد» به‌شمار آورد. او نه ناطق قابلی است و نه کاتب خوبی؛ خودش هم اینها را می‌دانست و همیشه سعی می‌کرد تا حد امکان خاموش و آرام باقی بماند. ازقضا در معدود مواردی که به هر دلیل کنترل کار از دست مجیدی دررفت و او ناچار به اظهار عقیده علنی شد، خسارات شگفت‌انگیزی به‌بار آمد. به‌عنوان مثال می‌توانید شبی را به یاد بیاورید که او بیخود و بی‌جهت در برنامه نود مدعی شد بازیکنی به نام علیرضا جهانبخش را نمی‌شناسد. فرهاد می‌خواست انتخاب‌های متوسط خودش در دوران لژیونر بودن را توجیه کند و به این منظور، راهی به‌جز انکار جهانبخش سختکوش پیدا نکرد. سر ماجرای نشناختن علیرضا، مجیدی خیلی طعنه شنید و ملامت شد؛ مخصوصا که او همان زمان عضو کمیته فنی فدراسیون فوتبال بود، اما ادعا می‌کرد بزرگ‌ترین استعداد ایران را نمی‌شناسد! فقط همین نیست؛ فرهاد یک روز گرم تابستانی بیانیه داد که: «شاگرد مکتب حجازی هستم و با بی‌اخلاق‌ها کار نمی‌کنم.» اما خیلی زود در یک روز خنک پاییزی در آغوش همان به‌اصطلاح بی‌اخلاق‌ها با فوتبال وداع کرد. طی همین 3ماه گذشته که او با مأموریتی شبیه به کریم باقری برای جمع کردن حواشی استقلال به میدان آمده بود، خودش تبدیل به کانون حاشیه شد؛ از پست  انتقادی علیه امیر قلعه‌نویی بعد از بازی با سپاهان تا آن بگومگوی  غیرقابل دفاع با افسر راهنمایی و رانندگی. اصلا روشن‌ترین فرهاد دنیا، انگار فرهاد خاموش است!
مجیدی سال‌ها ضعف زبانش را پشت قدرت ساق‌هایش پنهان کرده بود. او حرف نمی‌زد و کسی هم نمی‌توانست مجبورش کند. حالا اما قصه فرق می‌کند. وقتی فرهاد قبای سرمربیگری را قبول می‌کند، یعنی قبل و بعد از هر بازی باید در نشست خبری حاضر شود و جواب خبرنگاران را بدهد، یعنی در سخت‌ترین شرایط و زیر فشار شدیدترین استرس‌ها باید خویشتندار باشد و سنجیده‌ترین واژه‌ها را به زبان بیاورد، یعنی دیگر «من اهل مصاحبه نیستم» نداریم و باید جواب مسئولیت بزرگت را بدهی. آیا فرهاد برای این دوران آماده شده؟ آیا نقاط ضعف بسیار مشهود ارتباطی‌اش را برطرف کرده؟ استقلالی‌ها بیشتر از هر چیز دیگری باید نگران زبان فرهاد باشند. گذر زمان، این مسئله را روشن‌تر خواهد کرد.

این خبر را به اشتراک بگذارید