• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
دو شنبه 9 اردیبهشت 1398
کد مطلب : 54045
+
-

کِلک

کِلک
کِلک


وقتی به اسکله رسیدیم، ویلی آمد پایین و گفت خیلی زود برمی‌گردد. خیلی زود هم برنگشت. سه روز و سه شب غیبش زد. همه‌مان را همان جا گذاشت. بدون هیچ حرفی با اتومبیلش راهش را کشید و رفت.
 

اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات می‌زیست، چارلز بوکوفسکی، ترجمه: شهرزاد لولاچی، صفحه 51

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
کِلک
کِلک
کِلک