پس از سیل
عمادالدین قاسمیپناه/ روزنامهنگار
سیل در بسیاری از مناطق فروکش کرده و در مناطقی هنوز ادامه دارد. کمکهای نقدی و غیرنقدی هم کم و بیش بهدست هموطنان سیلزده رسیده، بهطوری که در بعضی از مناطق آبمعدنی و نان به حد اشباع رسیده است. اما این، همه نیاز مردم این مناطق نیست. یکی از مهمترین نیازهای مردم این مناطق پس از رفع نیازهای جسمی، پشتیبانیهای روانی از آسیبدیدگان است.
«آبراهام مازلو» در هرم معروف نیازهای انسانی این موضوع را به درستی تشریح کرده است. آنچه در رسانهها کمتر به آن پرداخته شده همین تأمین نیازهای روانی در مناطق سیلزده است. از ابتدای وقوع سیل در کشور به فکر نوشتن این یادداشت بودم اما آنچه باعث میشد دست بهدست کنم،نگرانی از پیشداوری و اعلام نشدن آمارهای رسمی از وضعیت روانی سیلزدگان بود تا اینکه چند روز پیش در لابهلای اخبار یک «عدد» تردیدم را برطرف کرد؛ ابتلای 1968نفر به «اختلال روانی» و «استرس فوق حاد» ناشی از بلای سیل در گلستان. در میان هموطنان آسیبدیده، کودکان و نوجوانان بیشتر از سایرین در معرض ضربههای روانی ناشی از این حادثه هستند.
آنها تا پایان عمر هرگز تصاویری را که از این فاجعه در ذهنشان نقش بسته فراموش نمیکنند. شاید در گذر زمان این تصاویر به لایههای زیرین ذهنشان منتقل شود اما در طول زندگی و در مواجهه با مصایب دیگر، به شکلی کاملا «ناخودآگاه» این فاجعه برایشان تداعی میشود. آنچه حاصل این وضعیت است چیزی نخواهد بود جز درد و رنج انسانی و هزینههایی که برای جامعه و دولت به همراه خواهد داشت. گذشته از این، واکنشهای حین سیل هم به همان تلخی است؛ هرچند محدود و معدود. قتل پسر بهدست پدر و در نهایت خودکشی پدر، خودکشی ناموفق زنی در کارون، پرخاشگری و اضطراب فلجکننده، گوشهای از این واکنشهای تلخ است که در رسانهها منعکس میشود. آنچه روشن است اینکه اگرچه خودکشی شیوع ندارد اما واگیر دارد و قابل یادگیری است. ایکاش در فضای مجازی، کمپینی برای اعزام روانشناسان، روانکاوان، روانپزشکان و جامعهشناسان به مناطق آسیبدیده شکل میگرفت.